خصوصا آنجا كه وجود «محدوديت» براي «مصونيت» لازم و ضروري است؛ مانند محروم كردن مريض از برخي امور براي رسيدن به سلامتي.
ماه رمضان، ماه محدوديتهاست براي رشد و كمال؛ آنجا كه در يكماه پرونده لذتها بسته ميشود تا پرونده دلها باز شده و در عيد فطر به رشد و كمال خود برسد. در اين عيد است كه محروميتها برداشته ميشود؛ همچون دكتري كه بيمارش را در يك بازه زماني پرهيز داده و پس از بهبودي از بيماري، آن محروميتها را برداشته و ميگويد از امروز ديگر لازم نيست پرهيز كني «تو خوب شدهاي». عيد فطر يعني سالم شدن انسانيت بعد از يكماه پرهيز كه ثمراتش عبارت است از:
1- توجه به نعمتها: محروم شدن از خوردن نعمات الهي در ساعاتي از شبانه روز يادآور ارزش اين نعمات ميشود تا بدانيم كه اگر نباشند چقدر سخت است؛ پس اسراف نميكنيم و خدا را بهخاطر آنها شكرگزار خواهيم بود.
2- توجه به همنوع: محروميت «ماهانه» ما يادآور محروميت «سالانه» فقراي جامعه ميشود تا گاهي نداشتههاي آنان را ببينيم و در داشتههاي خودمان گم نشويم.
3- توجه به تواناييها: محروميت از لذتها يادآور اين است كه ما ميتوانيم خودكنترلي داشته باشيم و از حرامها و آنچه نهي كردهاند دوري كنيم؛ چنانكه يكماه چنين كرديم و امساك از حرام داشتيم پس ميتوانيم در تمام سال چنين باشيم و گرد گناه نگرديم و برخلاف وسوسه شيطان فرياد بزنيم كه «ما ميتوانيم».
4- توجه به همبستگي ها: در اينماه هرشب پس از يك روز محروميت از خوردن، به ياد دوستان و فاميل افتاده و با هم سر سفره افطاري ميزبان يا مهمان بوديم كه اين يعني همدلي و همبستگي و ديگر ديدن. لذا كشوري كهماه رمضان دارد همبستگي و همدلي دارد و بهجاي خودخواهي و منفعت طلبي در پي ديگرخواهي است. آري، گاهي محروميت اجباري است و گاهي اختياري. در اين ماه كسي ما را به جبر محروم نكرد بلكه با اختيار و اراده و ايمان، خودمان خود را محروم كرديم. محروميت اجباري «زندان»ميسازد ولي محروميت اختياري«انسان» ميسازد و عيد فطر يعني عيد انسانسازي.