اين جشنواره با اين هدف برگزار شد تا مهاجران افغانستاني كه در زمينههاي علمي، هنري، ورزشي و...موفق بودهاند دور هم جمع شوند و دستاوردهايشان را به نمايش بگذارند. نخبهها، هنرمندان و ورزشكاران، اعضاي اصلي جشنواره گلسرخ را در برميگيرند. مسئولان و حاميان اين جشنواره نيز با انداختن شالهاي نارنجي دور گردنشان كه روي آن نوشته شده «جوانان مهاجر افغانستان» كاملا از ساير افرادي كه در آنجا حضور دارند متمايز شدهاند. ما هم براي آنكه بتوانيم با حال و هواي اين جشنواره آشنا شويم و نخبههاي افغانستاني كه با وجود مهاجر بودن توانستهاند موفقيت كسب كنند را از نزديك ببينيم به آنجا رفتيم؛ جايي كه نشان ميدهد مردم افغانستان هم ميتوانند با وجود تمام مشكلات و محدوديتها گامهاي موفقيت را بهخوبي بردارند.
- تيم روباتيك از جنس زنانافغانستان
راحله صداقت، دختري 25ساله و دانشجوي ترم ششم مهندسيبرق با گرايش الكترونيك از دانشگاه شهابدانش در شهر قم است؛ او يكي از اعضاي 4نفره تيم روباتيك است و ميگويد: «من متولد ايران هستم. پدر و مادرم حدود35-30 سال ميشود كه در كشور ايران ساكناند. البته در اين ميان يك برگشت به كشور افغانستان داشتيم؛ اما باز هم براي اقامت به ايران آمديم». پدرش بناست و مادرش خانهدار؛ با 4خواهر و برادر كه خودش فرزند آخر خانواده است؛ «از ميان اعضاي خانوادهام تنها من و برادر قبل از من تحصيلات دانشگاهي دارند. 2برادر ديگرم كار كردند و نتوانستند ادامه تحصيل بدهند. خواهر بزرگترم نيز دوران تحصيلاش در دورهاي بود كه مشكلاتي براي مهاجران پيش آمد و نتوانست ادامه تحصيل بدهد. خواهر و برادرهاي بزرگم متأسفانه در آن دوران بودند و نتوانستند به درستي تحصيل كنند. در آن زمان بسياري از جوانهاي افغانستاني هم بهدليل همان شرايط از درس خواندن زده شدند». راحله درباره تفاوت نگاه خانوادههاي افغانستاني نسبت به تحصيل دخترانشان ميگويد: «بعضي از خانوادههاي افغانستاني روي تحصيل فرزند دخترشان خيلي حساس هستند؛ بهخصوص در قديم بيشتر چنين حساسيتهايي ديده ميشد. اما در حال حاضر بهخصوص خانوادههايي كه در ايران هستند بهطور كل ديدشان نسبت به اينكه دخترها نبايد تحصيل كنند عوض شده. الان خيلي از خانوادهها مشتاق هستند فرزندانشان تحصيل كنند و اصلا ديگر فرقي بين دختر و پسرشان نميگذارند».
- 4همكلاسي؛ 4افغانستاني
دستاورد 4دختر افغانستاني ساخت يك دست مصنوعي است؛ دستاوردي كه شايد كمتر كسي تصور ميكرد بتوانند آن را به مرحله اجرايي برسانند. صداقت دراين باره توضيح ميدهد: «رشته ما برق با گرايش الكترونيك است و به همين دليل روباتيك بيارتباط با رشته تحصيلي ما نيست و فعاليتمان را در زمينه روباتيك شروع كرديم. زكيه ناظري، سرپرست گروهمان كه نامش «آريانا»ست ايده ساخت چنين روباتي را داد. با همين هدف شروع بهكار كرديم. 4نفر شديم كه همكلاسي و برحسب اتفاق هر 4نفرمان افغانستاني بوديم. كارمان را به شكل جدي از اواخر شهريورماه سال گذشته شروع كرديم. آنچه ساختيم شبيهساز دست انسان است كه با پردازش تصوير كار ميكند. پردازش تصوير نيز علمي است كه هنوز در ايران جانيفتاده و تازه در اين زمينه شروع بهكار كردهاند. اختراع ما كاربردهاي زيادي دارد. ازجمله ميتوان از اين دست مصنوعي با چنين قابليتي براي عملهاي جراحي از راه دور استفاده كرد. همچنين در صنعت، محيطهاي خطرناك، كارخانجات و... وسيله جايگزين مناسبي به جاي دست انسان است. حتي ميتوان بهعنوان دست مصنوعي براي افراد معلول آن را بهكار انداخت. از اين دست همچنين ميتوان براي روباتهاي انساننما استفاده كرد». فعلا روبات دست گروه آريانا انگشتانش كار ميكند و قرار است تا مرحله كتف پيشرفت داشته باشد؛ «روبات دست ما يك پروژه بلندمدت است و هنوز به اتمام نرسيده. قرارمان بر اين است اين روبات را تا كتف آماده كنيم. هر حركت دست را بهاصطلاح، يك درجه آزادي ميگويند. در حال حاضر اين روبات 5انگشتش كار ميكند كه به آنها 5درجه آزادي گفته ميشود و وقتي تا كتف آن را برسانيم به 11درجه آزادي خواهيم رسيد».
- تلاش براي شركت در مسابقات بينالمللي
راحله ميگويد براي آنكه بتوانند در مسابقات بينالمللي بهعنوان يك گروه افغانستاني شركت كنند مشكلات زيادي را پشت سر گذاشتهاند؛ «چون ما دانشجوي خارجي محسوب ميشويم و پناهنده ايران نيستيم؛ پاسپورت تحصيلي داريم و دانشجوي خارجي ايران محسوب ميشويم. زماني كه ميخواستيم در مسابقات بينالمللي ايراناپن شركت كنيم تصميم داشتيم بهعنوان يك تيم مستقل از كشور افغانستان شركت كنيم. اما براي ثبتنام بهعنوان يك تيم افغانستاني خيلي به مشكل برخورديم. چون مسئولان نميپذيرفتند و ميگفتند بايد تيم ايراني باشيم. بالاخره با اصرار و كوشش راضي شدند ما در اين مسابقات بهعنوان يك تيم افغانستاني حضور پيدا كنيم كه براي ما موفقيت بزرگي بود».
- كسي اسپانسر گروه افغانستاني نشد
نظر راحله را درباره نگاه ايرانيها به مهاجران افغانستان كه ميپرسيم پاسخ ميدهد: «بعضي مواقع اتفاقاتي ميافتد كه ديد منفي ايرانيها به ما افغانستانيها شكل ميگيرد. شايد بعضي مواقع كمرنگ است اما هست. در دانشگاه ما خوشبختانه خيلي ديد منفي نسبت به مردم افغانستان وجود ندارد و بين ما و خودشان خيلي تفاوت قايل نيستند. اما به هر حال مشكلات يك شهروند افغانستاني همچنان وجود دارد. ما براي آنكه بتوانيم فعاليتهاي علمي، هنري، ورزشي و... انجام بدهيم موانع زيادي را بايد از سر بگذرانيم. بهعنوان مثال خود ما يكي از مشكلاتي كه داشتيم مشكلات مالي بود. چون كارهاي روباتيكي نيازمند هزينه است و خانوادههاي افغانستاني چون اكثرا پدرهايشان كارگر ساختماني هستند و جمعيت خانوادههايشان هم بالاست؛ آنقدر از شرايط مالي خوبي برخوردار نيستند. به همين دليل براي كارهايي كه ميكرديم بهدنبال اسپانسر بوديم تا از اين طريق مشكلات ماليمان را حل كنيم؛ اما متأسفانه بعضي جاها كه ميرفتيم متوجه ميشدند يك تيم افغانستاني هستيم ديد خوبي به ما نداشتند و قبول نميكردند اسپانسر ما بشوند». از او ميپرسيم اگر امكان بازگشت داشته باشد به كشورش برميگردد كه ميگويد: «اين حرف خيلي درست است كه ميگويند هيچ جاي دنيا وطن آن فرد نميشود. درست است كه من در ايران به دنيا آمدهام. فرهنگ، زبان و دينمان هم يكي است؛ اما مسلما وطن چيز ديگري است. اگر زماني پيش بيايد كه متوجه شويم افغانستان براي ما بهتر و راحتتر است؛ حتما برميگرديم. دانشجويان افغانستاني در كل به اين فكر هستند كه بعد از اتمامتحصيل به كشورشان برگردند».
- به كشورم برميگردم
فاطمه قنبري، يكي ديگر از اعضاي تيم روباتيك آرياناست كه مانند راحله صداقت، ترم شش مهندسي برق ميخواند. او هم متولد ايران است و خانوادهاش بيشتر از 30سال ميشود ساكن ايران هستند؛ «معمولا مهاجران بهدليل نبود امنيت، مهاجرت ميكنند. خانواده من هم به همين دليل به ايران آمدند. 3 خواهر و 2برادر هستيم. پدرم شغل آزاد دارد و مادرم خانهدار است. يكي از خواهرهايم امسال دانشجو ميشود و يكي از برادرهايم هم مدرسه ميرود. بقيه آنها كوچكتر هستند و هنوز به سن مدرسه و تحصيل نرسيدهاند». فاطمه هم با وجود آنكه تقريبا تمام عمرش را در ايران سپري كرده است اما با يك بار سفر به كشورش انگيزهاي صدبرابر پيدا ميكند تا بتواند بعد از تحصيل به كشورش برگردد و آن را آباد كند؛ «من در ايران به دنيا آمدهام، در اينجا بزرگ شدهام و در كنار ايرانيها بودهام. به همين دليل طرز صحبت كردنم و حتي طرز فكرم هم شبيه ايرانيها شده است. قبل از آنكه به افغانستان بروم هيچعرقي به كشورم نداشتم تا اينكه يك سال براي گرفتن مدارك شناسايي و كارهاي اقامتيام مجبور شدم يك سفر به افغانستان داشته باشم. در آن سفر بود كه براي اولين بار افغانستان را از نزديك ديدم. زمان برگشت در ذهنم ايران و افغانستان را مقايسه كردم. درست است كه الان كشورم امنيت ندارد؛ اما نسبت به 10سال پيش خيلي بهتر شده است و من را بيشتر اميدوار كرد». او از بعضي برخوردهايي كه در كوچه و خيابان نسبت به هموطنهايش ميبيند چندان دل خوشي ندارد و ميگويد: «گاهي وقتها در خيابان هستم چيزهايي ميشنوم كه كمي ناراحتكننده است. وقتي به بانك يا مراكز ديگر ميرويم و متوجه ميشوند افغانستاني هستيم ممكن است كارمان را به درستي انجام ندهند كه خوب اين كارها كمي ناراحتكننده است. اين مشكلات وجود دارد و موجب ميشود عزتنفس از بين برود. بههمينخاطر با خودم ميگويم چرا بايد چنين اتفاقاتي را تحمل كنيم؟ ترجيح ميدهم جايي زندگي كنم كه چنين مواردي را شاهد نباشم. چه جايي بهتر از كشور خودمان؟»
- ورزشكار افغانستاني كه هنرمند هم هست
بشير احمد نيكزاد، هم رزميكار است و هم هنرمند. زماني كه ميخواستيم با او بهعنوان يك ورزشكار موفق افغانستاني گفتوگو كنيم متوجه شديم كه فعلا روي صحنه تئاتر است و بايد تا پايان نمايش صبر كنيم. مردي 38ساله كه بعد از سالها فعاليت در حوزه ورزش حدود 8سال ميشود كه وارد حوزه هنري تئاتر، سينما و تلويزيون شده است. ازجمله فيلمهايي كه بازي كرده در سريال چمدان، فرشتگان قصاب، شكار سايهها، آن سوي مرز و... است. بعد از پايان تئاتر از او ميخواهيم از خودش بگويد و اينكه از چه سالي وارد ايران شده است: «25سال ميشود كه در ايران زندگي ميكنم و متولد كابل هستم. زماني كه در افغانستان بودم استادم در آنجا شهيد شد و من تنها براي يك سال به ايران آمده بودم. ايران را دوست دارم نه براي آنكه بمانم اما شرايط بهگونهاي شد كه مجبور شدم بيشتر از يكسالي كه درنظر داشتم در كشور شما ماندگار شوم. بعد از اين همه سال ايران را آنقدر دوست دارم كه ديگر بيرون آمدن از آن هم برايم مشكل شده است». بشير فعاليت ورزشياش را از سال 69 شروع كرد و توانست مقامهاي زيادي هم بهدست آورد؛ «از سال 69 ورزش هنرهاي رزمي را شروع كردم و حدود 8سال ميشود كه كارهاي تئاتر و سينما هم انجام ميدهم. الان هم در تهران ساكنام و 5-4كلاس رزمي برگزار ميكنم و شاگرد ايراني و افغانستاني دارم».
- هيچكس براي قدردانيام نيامده است
او از زمانهايي ميگويد كه به تنهايي در ايران زندگي كرده و هنوز تشكيل خانواده نداده بود؛ «من زماني كه به ايران آمدم خانوادهام در كنارم نبودند. آن زمان در يك خياطي شاگرد بودم و هفتهاي هزارتومان دستمزد ميگرفتم و آن را براي خانوادهام ميفرستادم. در كنار اين كارها ورزش را هم ادامه دادم. 12سال ميشود كه با همشهريام ازدواج كردهام و 3دختر دارم. دختر اولم خاطره 11سالش است. دنيا دختر دومم 6سال دارد و دختر سومم مهديه 11ماه از عمرش ميگذرد». نيكزاد هم مانند ساير افغانستانيها آرزوي برگشت به وطنش را در سر ميپروراند؛ «در ديار غربت زندگي مشكل است؛ اما خداراشكر آنقدرها هم بد نيست. ما در زبان پشتو ميگويم هر جايي باشيم وطن برايش كشمير است. خانواده در كنار من مشوق خيلي خوبي بودند. چه در كارهاي هنري چه ورزشيام. اما تنها حمايت خانوادهام را داشتهام. من 7-6 مدال بينالمللي براي كشورم افغانستان بهدست آوردهام؛ اما تا به حال كسي از كشورم نيامده از من قدرداني كند. حدود 8-7فيلم بازي كردهام اما هيچ وقت هموطنم تشويقم نكرده است. بيش از 15تئاتر بازي كردهام اما... اگر كاري هم كردهام بهدليل علاقه خودم بوده بدون اينكه از سوي كسي چه در ايران چه در افغانستان حمايت شوم. اگر امكانش پيش بيايد كه به افغانستان برگردم دوست دارم بروم و در كشور خودم كارهاي هنري و ورزشيام را ادامه بدهم. چون حدود 10سال ميشود ورزشكاران افغانستاني زيادي كشف شدهاند و مشغول به فعاليت هستند. اما جايي نيست كه فعاليتهاي ورزشي افغانستانيها را انعكاس دهد. هموطن من خبر ندارد من چقدر مدال كسب كردهام و اين ناراحتكننده است. 2سال پيش در كيش مدال طلا براي افغانستان گرفتم؛ اما هيچكس متوجه اين اتفاق نشد. همسايههايم متوجه نشدند چه برسد به هموطنهايم در افغانستان».