آنقدر نزديك كه تو را يكي از خودشان بدانند و باورت كنند. بايد اين را قبول كني كه كسي نه مثل مجالس وعظ آدم بزرگها برايت صلوات ميفرستد و نه تقبلالله ميگويد. اصلا شايد خيليها تو را بهخاطر حرفزدن به زبان بچهها سرزنش كنند. اما وقتي ميبيني سيره پيامبرت چيز ديگري بوده ديگر همه اينها بهنظرت بياهميت ميشوند». مزه اين لذت طوري به كامش مينشيند كه ابتدا كار در حوزه كودك و نوجوان را به تنهايي شروع ميكند. چند وقتي كه ميگذرد تعدادي از طلبههايي كه دغدغههاي مشترك داشتند را دور هم جمع ميكند و هسته اوليه كانون تخصصي كودك و نوجوان «جوانه» شكل ميگيرد؛ كانوني كه در حال حاضر نه فقط براي فعاليتهاي درون مرزي بلكه براي كودكان و نوجوانان مسلمان خارج از مرزها نيز برنامه دارد. هرچند حجتالاسلام «عباس علينژاد» در ابتدا معتقد بود سروكار داشتن با اين قشر، كاري سخت و انرژيبر است اما پس از اتمام گفتوگوي صد و چند دقيقهايمان با لبخند، تلويحا به اين نكته تصريح ميكند كه كار با جماعت خبرنگار ميتواند سختتر باشد. اين را ميشود از «خدا را شكر» ي فهميد كه پس از اعلام پايان گفتوگو باز هم با لبخند هميشگياش بيان ميكند. شوخطبعي و صداقت از همان دست ويژگيهايي است كه در بچهها به وضوح پيدا ميشود و بهخاطر ارتباط پيوسته با آنها، در او و ديگر اعضاي كانون جوانه نيز ردپاي خود را به جا گذاشته است.
- متولد كجا و چه سالي هستيد و اصلا چطور شد كه به طلبگي رويآورديد؟
متولد سال 60هستم و با افتخار تمام، روستازاده؛ اهل «رزقآباد» از توابع شهرستان كاشمر در خراسان رضوي. بزرگ شده مسجد بودم طوري كه هر وقت پدر و مادرم مرا گم ميكردند مطمئن ميشدند كه در مسجد به كاري خودم را مشغول كردهام. مكبر، موذن، چاي ريز و جاروكش آنجا بودم. با وجود فضاي مذهبي خانواده و روستاي هزار خانواري مان، در تير و طايفه ما هيچ طلبهاي وجود نداشت و من نخستين نفر بودم. آمدنم به اين كسوت اينطور رقم خورد كه 3-2 تا از جوانهاي روستا به شهر آمدند و جذب حوزههاي علميه شدند. تبليغ آنها باعث شد من و چند نفر ديگر جذب شويم. آن زمان من كلاس سوم راهنمايي را تازه تمام كرده بودم. اين روند تبليغ چهره به چهره ادامه پيدا كرد تا جايي كه الان روستايمان 25روحاني دارد.
- از ابتدا ميدانستيد كه به حوزه كودك و نوجوان علاقه داريد؟
ميانهام با بچهها خوب بود اما اين جور نبود كه وقتي به حوزه رفتم بدانم دقيقا در چه زمينهاي ميخواهم كار انجام بدهم. سال74 وارد حوزه علميه مشهد شدم. خودمانياش را بخواهيد تا 6-5سال نخست كه مقدمات حوزه را ميخواندم هنوز گيج و حيران بودم كه ميخواهم در آينده چكار كنم؛ خطيب شوم، به قضاوت رو بياورم، كار پژوهشي انجام دهم يا چيز ديگر.
سال 82 بود كه متوجه شدم حاج آقاي راستگو كه دهه شصتيها با ايشان خاطرههاي زيادي دارند، قصد برگزاري دوره تربيت مربي كودك را دارد، البته من ايشان را به اسم نميشناختم و وقتي در دورهها ديدمشان يادم آمد حاج آقا را بارها در تلويزيون سياهوسفيدمان ديده بودم كه با هر دو دست مينوشت؛ قصه ميگفت، معما تعريف ميكرد و كارهاي جذابي از اين قبيل. خلاصه دوره كه برگزار شد متوجه گرايشم به اين حوزه شدم. سطح 3حوزه را كه تمام كردم بهصورت تخصصي وارد كار كودك و نوجوان شدم و بهعبارتي شدم «آخوند بچهها».
- تبليغتان را چطور شروع كرديد؟ فضا براي كار با كودك و نوجوان مهيا بود؟
به هيچ وجه مهيا نبود. تا يكيدو سال نخست با همان موتورسيكلتي كه داشتم، مشهد را زيرپا ميگذاشتم؛ از منطقه التيمور تا كوهسنگي و قاسمآباد. در مسجدها و هيئتهاي فرهنگي - مذهبي كارهاي پراكندهاي انجام ميدادم. هر چه بيشتر در اين قضيه فروميرفتم ميديدم كه چقدر ماجرا عميق است و تا چه حد فضاي كار گسترده و البته دست نخورده. همان زمان با تعدادي از روحانيون صاحب سبك در حوزه كودك و نوجوان آشنا شدم؛ مثل حاج آقاي قدوسي كه نقالي ميكنند. همينطور حاج آقاي مهديزاده كه درست كردن كاردستي با كاغذ و قيچي را انجام ميدهند. به اين فكر افتادم كه تعدادي از دوستان علاقهمند را دور هم جمع كنم. هر كداممان در يك زمينه قوي بوديم و بودنمان كنار يكديگر ميتوانست در جذب جامعه هدف تأثير خوبي داشته باشد. با هماهنگي با آستان قدسرضوي، حرم مطهر را براي شروع كار متمركز انتخاب كرديم. هر چند واكنش بچهها به برنامههايمان خيلي خوب بود، با اين حال سالهاي اول سالهاي سختي بود چون كار ما از سوي جامعه پذيرفته نميشد.
- اين پذيرفتهنشدن يعني چه؟ بيشتر توضيح دهيد.
شرايط را با الان مقايسه نكنيد. الان همه فكر و ذكرخانوادهها، بچههايشان است. در دهه قبل اينطور نبود. بچهها ديده نميشدند و براي بيشتر خانوادهها اهميتي نداشت كه فرزندشان مثلا به كدام مدرسه برود، معلمش چهكسي باشد و... خب، وقتي بچه مهم نباشد كار براي او هم بيارزش بهنظر ميرسد، بهخصوص اينكه مردم عادت نداشتند ببينند يك روحاني دارد با زبان بچهها حرف ميزند، آنها را ميخنداند و به قول خودشان كسي كه چند سال نان امام زمان(عج) را خورده با كار براي كودك و نوجوانشأن خودش را زيرسؤال ببرد. نهتنها مردم عادي كه برخي استادان نيز كه ما را ميديدند ميگفتند برويد بنشينيد سر درس و بحثتان و ما را از ادامه كار منع ميكردند. البته در مقابل، بزرگان ديگري نيز بودند كه تشويق و دلگرم مان ميكردند.
- خاطرهاي از واكنشهاي منفي نسبت به اجراهايتان در ذهن داريد؟
واكنشها منفي بود اما خاطرههايش شيرين است. يادم ميآيد وقتي در رواق دارالهدايه حرم مطهر برنامه اجرا ميكرديم، نگاههاي بعضي پيرزنها و پيرمردهايي كه رد ميشدند را ميديدم؛ نگاههايي عاقل اندر سفيه كه با تكان دادن دست، سرجنباندن به نشانه تأسف، اخم و غرولندهاي زير لب همراه بود. در برنامههاي پنجشنبه و جمعهمان كه با نمايش همراه بود از بزرگترها ميخواستيم رواق را ترك كنند. يك خانم خيلي مسن لابهلاي بچهها جا مانده بود و كسي متوجه او نشده بود، نيمساعتي كه از شروع برنامه گذشت، بلند شد و شروع كرد به ناسزا گفتن كه از عليبنموسيالرضا(ع) خجالت بكشيد، از لباستان شرم كنيد و... . الان اوضاع از اين نظر خيلي بهتر شده و فرهنگ كار تبليغي براي كودك و نوجوان تا حدودي جاافتاده است.
- و خاطرهاي كه يادآورياش خستگي را از تنتان بيرون كند؟
زياد است. مثلا يادم ميآيد براي تبليغ به مدرسهاي در يكي از مناطق اعياننشين مشهد رفته بودم. هرچه به مدير مدرسه اصرار ميكردم كه اجازه بدهيد چند دقيقه با بچهها صحبت كنم زيربار نميرفت و ميگفت بايد با حراست و فلان جا و فلان رئيس هماهنگ كنم. حق داشت. انگار همه عادت كردهاند كه حاجآقا بيايد نمازش را بخواند و برود. خلاصه آن بنده خدا را راضي كردم و تبليغ من در مدرسه دخترانه ابتدايي يادشده 4سال ادامه پيدا كرد. وقتي براي خواندن نماز جماعت به مدرسه راهنمايي جنب آنجا رفتم، بررسي كردم و ديدم 90درصد بچههايي كه در نماز جماعت مدرسه شركت ميكنند همانهايي هستند كه در 4سال اخير در مدرسه ابتدايي در برنامههايم شركت ميكردند. گاهي والدين ميآمدند و ميگفتند: حاجآقا ما منتظريم بچهمان بيايد خانه ببينيم ادامه قصه سريالي كه هر روز بين نماز تعريف ميكنيد به كجا رسيده است! خاطرم هست مادر يكي از بچهها آمده بود مدرسه، درحاليكه پيدا بود در پوشيدن چادر مهارتي ندارد. ميخنديد و ميگفت: به اجبار دختر 9سالهام چادر سر كردهام؛ هر چه خواهر و برادرهايش سر به سر او ميگذارند فايدهاي ندارد و بيرون روسرياش را از سرش بر نميدارد. اينها جذابيتهايي است كه بدون استثنا در حواشي تمام برنامهها ميبينيم و لذت ميبريم.
- برنامهها را چطور اجرا ميكنيد؟ در مورد محتواها و قالبهاي مورداستفاده توضيح دهيد.
برايمان مهم است كه نياز مخاطبمان به شادي، به شكل صحيحي ارضا شود. خيليهايمان معترف هستيم كه نشاط اجتماعي پايين و بسياري از روشهاي فعلي براي ارضاي اين نياز طبيعي كاذب است اما راه جايگزين را نميدانيم. در برنامههايمان توجه به اين نياز و ايجاد شور و نشاط بدون اتكا به ابزارهايي مثل موسيقي يك اصل است.
در برنامهريزي ابتدا سراغ محتوا ميرويم و آنها را در جلسات اتاق فكر كانون تعريف و تصويب ميكنيم. گاهي اوقات محتواها عمومي است و گاهي هم به تناسب اجراي برنامه در مناسبتهايي مثل رمضان، اختصاصي ميشود. بعد اين محتواها در قالبهاي مختلف ريخته ميشود؛ قالبهايي مثل كلاس داري، اوريگامي، مسابقات ديجيتال، كار با كاغذ و قيچي، نمايشهاي عروسكي، ايستگاههاي پرورش خلاقيت، مسابقات حضور فيزيكي و پردهخواني. هركدام از اين قالبها، مزاياي خودشان را دارند؛ بهطور مثال در مورد اوريگامي، بيش از 300طرح را با استفاده از اين فن ارائه دادهايم.كودك و نوجوان همراه با مربي مرحله به مرحله كار را انجام ميدهند و در نهايت مربي كه طرح را كاملا هدفمند انتخاب كرده، ماجراي كاردستي ساخته شده را بيان ميكند. همچنين در روش كاغذ و قيچي، مربي حين تعريف حكايت، به زعم كودك با كاغذ و قيچي بازي ميكند اما وقتي قصه تمام شد مربي از كاردستياي كه متناسب با قصهاش انتخاب و ساخته شده، رونمايي ميكند. اين قالب بهخاطر استفاده همزمان از 2حس شنوايي و بينايي و برخورداري از ارزش شگفتي، از موفقترين قالبها بهشمار ميرود.
- منظور از قالب كلاسداري، سخنراني به شيوه سنتي است؟
اينطور نيست. منظور استفاده از روشهايي است كه با توجه به محدوديتهاي فيزيكي كلاس قابلاجرا باشد. در اين قالب مباحث اعتقادي و اخلاقي با استفاده از روشهايي مثل بازي با كارت، بازي با كلمات، قصه گويي و راز جدول ارائه ميشود.
- نسبت به برنامههايي كه عموها و خالههاي صدا و سيمايي اجرا ميكنند چه نظري داريد؟
مهمترين نقدي كه به آنها وارد ميدانم ذائقهسازي نادرست و اتكاي بيش از اندازه به موسيقي است، طوري كه هروقت حرف از ساخت برنامهاي شاد به ميان ميآيد، موسيقي عضو جداييناپذير آن بهشمار ميرود. گاهي كه براي ضبط برنامه در شبكههاي استاني دعوت ميشويم، يا در جنگهاي شادي، مسئولان برنامه با تعجب ميپرسند كه مگر موسيقي نداريد؟ و البته وقتي بعد از تمام شدن اجرايمان ميبينند كه بدون متكي بودن به آهنگ ميشود كار را پيش برد، باز هم متعجب ميشوند. خاطرم هست در جريان يكي از اجراهاي مشترك با يكي از اين عزيزان وقتي دستگاههاي پخش موسيقيشان دچار مشكل شد، عملا برنامه لنگ ماند و با وقتكشيهايي مثل شمردن دسته جمعي از يك تا 30 و برعكس، گذشت. همين اتكا باعث شده برنامههاي كودك و نوجوان در ايام شهادت ائمه اطهار(ع) قدري كسلكننده و فاقد پويايي لازم بهنظر برسد. به جز نقد قالب، ضعف محتوا مسئله ديگري است كه بايد به آن توجه بشود. قالبها و اجراهاي شاد همگي وسيله هستند براي انتقال پيامهاي ارزشمند. اگر اين پيامها ضعيف باشد، برنامه ميشود سرگرمي صرف. البته بودهاند مواردي از گروههاي معتبر برنامهسازي كه از تهران آمدهاند و جلسه گذاشتهاند اما نتيجهاش اين شده كه فقط فيلم اين جلسات را بهصورت نمادين پخش كردهاند و در عمل، اتفاقي در محتوا و قالبها نديدهايم.
- براي كدام يك از شبكههاي سيما برنامه داشتهايد؟
شبكههاي ملي هنوز پاي كار نيامدهاند. بهنظر ميرسد هنوز اعتماد لازم را ندارند يا مثل نگاههايي كه در گذشته غالب بود، حضور روحاني براي برنامههاي كودك و نوجوان را نپذيرفتهاند. اجراهايي كه تا الان با سيما داشتهايم مربوط به شبكههاي استاني خراسانشمالي، رضوي، بوشهر، كرمان و خليجفارس بوده است.
- شاديهاي بچههاي كمبرخوردار
يكي از كارهاي خوب گروه جوانه، اجراي برنامه براي كودكان و نوجوانان مناطق كم برخوردار مشهد است؛ كساني كه مثل بچههاي برخوردار، ممكن است هيچ وقت امكان تفريحهاي آنچناني و حضور در يك برنامه زنده شاد را نداشته باشند. در اين گروه، طلبههاي خانم و آقاي عضو كانون، به گروههاي كوچك تقسيم شدند و هر روز در حدود 12روستا و مسجد حاشيه شهر اجرا داشتند. آنها با همكاري آستان قدس رضوي، پرچمي متبرك را نيز همراه خود ميبردند كه در ايجاد شور معنوي ميان حاضران بهخصوص بچهها، تأثير زيادي داشت. اين برنامه طبق نظرسنجي مؤسسه پژوهشهاي آستان قدس رضوي، با رضايتمندي بيش از 93درصدي جامعه هدف همراه بود.
- دغدغههاي هميشگي حاج آقا
حاج آقا علينژاد، مدير كانون، با وجود تمام موفقيتها همچنان از دغدغههايش ميگويد؛ از برنامهريزيهاي جدياي كه دشمنان براي جدا كردن بچهها از اسلام دارند. آرزويش اين است كه تلاش خود و همكارانش مورد توجه حضرت ولي عصر(عج) قرار بگيرد و قدمي هر چقدر هم كوچك در برابر هجمههاي دشمنان باشد.
- مربيها چطور انتخاب ميشوند؟
در مشهد 35نفر هستيم كه در تمام سال اعم از مناسبتها و غير آن، فعاليت داريم. در 12شهرستان خراسان رضوي مثل سرخس، قوچان، نيشابور، كاشمر، تربت حيدريه و تربت جام نيز گروهي از طلبههاي آموزشديده مستقر هستند كه تعدادشان به 57نفر ميرسد. اين افراد از بين حداقل 600نفر گزينش شدهاند. فعلا شعبه خارج از استان نداريم. با هماهنگيهاي انجام شده بناست از شهريور امسال فرايند تربيت و اعزام نيروي متخصص تبليغ ديني براي كودكان و نوجوانان به ديگر استانها كليد بخورد.
در مورد فعاليتهاي برونمرزيمان نيز بايد بگويم كه بيشتر تمركزمان معطوف به كشورهاي حاشيه خليجفارس بود؛ بهخصوص بحرين، امارات و دبي. متأسفانه پس از فاجعه منا و حمله به كنسولگري عربستان در تهران و مشهد، بهانه لازم براي بازگرداندن مبلغان ما از اين كشورها فراهم شد. الان شرايط سياسي طوري است كه امكان حضور نيروهايمان در اين كشورها وجود ندارد. از وزارت آموزشوپرورش پاكستان و افغانستان نيز درخواستهايي داشتهايم كه بهدليل تأمين نبودن امنيت طلاب، به آنها پاسخي داده نشده است. مركز اسلامي امامعلي(ع) در وين و مركز اسلامي فرانكفورت از ديگر گزينههاي پيشنهاد شده هستند كه براي پاسخ به آنها با كمبود نيرو مواجه هستيم.
با وجود علاقهمندي بسياري از طلبهها براي فعاليت در اين عرصه كميت كار برايمان مهم نيست. تبليغ براي كودك و نوجوان ظرافتهاي زيادي دارد. با توجه به تنگناهاي مالي و اينكه طلبههاي مشغول در اين زمينه، فرصتهايي چون حضور روي منابر را از دست ميدهند، بايد از ابتدا آينده كارشان را بدانند. همچنين اين كار ذوق و سليقه ميخواهد كه در جريان مصاحبهها متوجه ميشويم برخي داوطلبان فاقد آن هستند. زبان بدن روحاني بايد با دنياي بچهها همخواني داشته باشد. طلبهها از نظر ظاهري گزينش ميشوند. برايمان خيلي مهم است مباحث مالي جزو اولويتهاي نخست افراد گزينش شده نباشد.
اين افراد بهمدت 2سال در دورههاي روانشناسي عمومي، روانشناسي رشد، فن خطابه و خوشنويسي شركت ميكنند. همينطور در قالب دورههاي كارگاهي و در جمع استادان بهصورت عملي برنامه اجرا ميكنند و كاستيهايشان گوشزد و رفع ميشود و سپس مجوز فعاليت در كانون را پيدا ميكنند.