ائمه، شيعه را «من شايع علينا» تعريف كردهاند؛ يعني كسي كه از آنها پيروي كند و بعد شيعيان به اندازه كميت و كيفيت دنبالهرويشان از راه آنها، ارزشگذاري ميشوند. جواني كه تأكيدات زياد روي اغتنام فرصت را به گوش جان شنيده و ميخواهد هرطور شده در همين بازه كوتاه بار خودش را ببندد بايدها و نبايدهايي براي خودش درنظر ميگيرد و خودش را متناسب با تعليماتي كه «مصابيحالهدي» برايش پسنديدهاند تربيت ميكند. اين درست كه هرگز كسي نميتواند به مقام و جايگاه اميرالمومنين(ع) برسد اما بايد هميشه اين قله را درنظر داشته باشد و با بهكار بستن دستورالعملهاي خود ايشان در جهت رسيدن به آن تلاش كند.
- حتي بيشتر!
سنسورهاي حساسيت در دوران جواني انگار حساسترند و قلبها آمادگي بالاتري براي تپش بيشتر براي موضوعات مختلف دارند. بزرگشدن انسان در گرو خيلي چيزهاست. مسئوليت، نفس آدم را بزرگ ميكند و هرچه احساس مسئوليت بيشتر، وسعت روح بيشتر. مقداري احساس مسئوليت در همه آدمها هست تا اين اندازه كه بتوانند زندگي خودشان را تأمين كنند و حواسشان جمع خودشان و تعداد محدود آدمهاي اطرافشان باشد. اما كسي كه داستان چشمهاي بيدار نيمهشبهاي كوفه و غذابردنش براي فقرا را شنيده باشد حتما در خودش احساس مسئوليتي بالاتر از دغدغههاي روزانه ميكند. اهدافش را از خودش و خانوادهاش به اهداف بزرگتر و تعهد بيشتر نسبت به آدمهاي مظلوم گوشه و كنار جهان گسترش ميدهد. مفهوم امت واحده در نظرش اهميت دارد و نسبت به سرنوشت آن نگران ميشود. هرجايي كه خودش لازم بداند حضور فعالانه دارد. حضورش خيلي وقتها در زمينههاي علمي است. از مقتضيات زمانه خودش غافل نميشود و علمآموزي و خدمت براي آباداني كشورش را بر خود واجب ميداند. فهم و درك و مطالبه سياسي دارد و هرچقدر اهل كياست است از بازيهاي سياسي دوري ميكند. خودش را معيار قضاوت قرار ميدهد و بهخاطر وجدان اخلاقياش هميشه تلاش دارد جوري رفتار كند كه براي خودش ميپسندد.
- گل بيخار
گردنبند روي گردن صاحبش وقتي خوب ميدرخشد كه تميز و براق و خوشنقشونگار باشد؛ هرقدر پرگلتر و درخشانتر، تودلبروتر و بيشتر برازنده صاحبش. امام صادق عليهالسلام طي حديث مطولي، از شيعيانشان خواستهاند كه برايشان زينت باشند؛ يك جور قشنگي كه هركس ما را ديد بگويد بهبه! چقدر برازنده پيامبر(ص) و اهلبيت(ع) هستيد. حالا چطور؟ خود حضرت يكييكي ميشمارند: «سخن نيكو بگوييد، مراقب زبان خود باشيد و آن را از گفتار بيهوده و سخن زشت بازداريد. امانتدار باشيد و حرف راست بزنيد. همسايه خوبي باشيد و مبادا از شما آسيبي به همسايههايتان برسد. مؤذن قوم خودتان باشيد[كه خوبي و بدي آنها را بگوييد]. براي انجام خوبيها عجله كنيد، مثل اصحاب حضرت علي بين مردم باشيد. شأن خود را والاتر از اهل باطل بدانيد و خدا و امام و دينتان را در معرض اهل باطل قرار ندهيد كه با اين كار خدا را بر خود خشمگين ميسازيد و نابود ميشويد. در يك جمله، گل بيخار باشيد.»*
* روضهالكافي/حديث اول/عهدنامه امام صادق(ع)
- كه فردا جواني نيايد ز پير
يك ويژگي عجيب و غريبي هم هست كه آدم تا وقتي جوان است فكر ميكند هزاران راه تجربه نشده دارد كه ميتواند راه بيفتد و يكييكي آنها را تجربه كند. اينجاست كه پاي آدمهاي باتجربه و كاربلد، سرد و گرم چشيده، ريش سفيدان و خيرخواهان به زندگياش باز ميشود و او حداقل كاري كه ميتواند بكند گوشكردن و شنيدن نصيحتهاي آنهاست. تجربه ديگران مثل چراغ راه آدم ميماند؛ اقلا تا چندفرسخي راه را روشن ميكند، ابهام شديد هرراهي را از بين ميبرد و نتيجه را روشنتر و ممكنالوصولتر ميكند. در حديث آمده كسي كه اندرز را بپذيرد از رسوايي مصون ميماند و آنقدر ضريب تكرار اينگونه احاديث بالا هست؛ آنقدر كه تجربه ديگران را مثل دانش تازهاي دانستهاند كه اي بسا آموختن آن خالي از ثواب هم نباشد، كه يعني خيلي جدي از ما خواستهاند جوان مستبد و پند نياموزي نباشيم.
- لبه مرز
عالمي، شبهاي مواج دريا كنار آن ميرفت و لنجي را به قيمت چندبرابر ساعتهاي معمولي كرايه ميكرد و ميخواست كه او را تا هرجا كه ممكن است ببرند. حكمت كارش را صاحبان لنج سردرنميآوردند اما بعدها عرفا و علماي ديگر دليلش را گفتند كه چون او هميشه درگير درس و بحث و علم بوده، ميترسيده كه روحش فقط در يك بُعد تقويت شود، بهخاطر همين در شبهاي پرخطر به دريا ميرفته تا هيجان روحش را تأمين كند و همه قواي بدنش را با هم به تعادل برساند. اينهمه تأكيد بزرگان و علما و عرفا براي به تعادل رساندن قواي بدن بهخاطر اين است كه كار سالم از بدن سالم سر ميزند. زندگي يكنواخت و بيتوجهي به اندازه مناسب هيجان و تفريح در زندگي و رعايت نكردن تناسب گريه و خنده، از خصيصههاي زندگي مومن نيست. نه اينكه كسي از پشت بامش بيفتد و خودش را غرق تفريح كند و جايي براي قوه عقلش باقي نگذارد و نه اينكه از جايي ديگر پرت شود و هميشه غرق در ماتم و اندوه يا يكنواختي باشد. بايد بين اين دو را خوب باهم جمع كند.
- اصل عزتمندي
اگر به ما بگويند كاري كه به آن مشغول شدهاي يا چيزي كه به آن دلبستهاي تهاش يك رسوايي بزرگ برايت به بار ميآورد، تو را كوچك ميكند و باعث ميشود ديگر حرفت اعتباري پيش كسي نداشته باشد، بايد جايي از كارمان لنگ بزند كه بازهم دلبستهاش شويم يا آن را انجام دهيم. خيلي وقتها حواسمان نيست و تازه وقتي مچاله شديم و خوب دردمان آمد متوجه خبطمان ميشويم. اما ائمه(ع) براي ما حتي همين اندازه از ناراحتي را هم نخواستهاند. از اول شرط كردهاند كه عزت نفس خودمان را با اينجور چيزها به خطر نيندازيم. شيعهاي كه افتخار تبعيت از روش امامانش را دارد اصلا نبايد سمت كاري برود و دل به چيزي ببندد كه او را خوار كند؛ اگرچه خيلي زود او را به مقصودش برساند. مصاديقش هم از اتفاقات كوچك روزمره، مثل رو زدن به آدمهاي ناجور شروع ميشود تا هوسهاي بزرگتري مثل رياستطلبي و دنبالكردن شهوات.
نظر شما