حتي فكر كردن به مبتلا شدن به آلزايمر هم دردناك است. براي همه ما سخت است كه آدمهاي اطرافمان را نشناسيم يا خاطرات خوب زندگي را به فراموشي بسپاريم. ماجرا چيزي شبيه كابوس است. آلزايمر، بختك قرن بيستويكم، مدتي است كه زنگهاي خطر را براي همه ساكنان زمين، از آفريقا تا آمريكا و آسيا و كشورهاي توسعهيافته و جهان دوم و سوم خلاصه همه دنيا به صدا درآورده است. شايد چند سال قبل حرف زدن از واكسني براي جلوگيري از آلزايمر خندهدار بهنظر ميآمد ولي چند وقت پيش خبري منتشر شد با عنوان «اختراع واكسن ضدآلزايمر». دكتركورش شاهپسند محقق ايراني، فرمول اين واكسن را پيدا كرد و بهسبب همين اكتشاف، جايزهاي از سوي مجمع جهاني آلزايمر در آمريكا دريافت كرد. اين جايزه بهدليل تحقيقات كورش شاهپسند روي آلزايمر به وي اعطا شد. وي اخيرا به عضويت هيأت علمي پژوهشگاه رويان درآمده است. اين دانشآموخته فوقدكتري دانشكده علوم پزشكي هاروارد در زمينه سازوكار بروز آلزايمر، تحقيقاتي انجام داده تا در راستاي درمان اين بيماري و پيشگيري از ابتلا به آن گام بردارد. با دكتر شاهپسند درباره داستان موفقيت در زندگياش و موانع و مشكلاتي كه بر سر راهش بوده است، گفتوگو كردهايم.
- خلاف جريان رود شنا كردم
من در شهرستان كاشمر در سال 1356و در يك خانواده متوسط متولد شدم. دوران مدرسه و مراحل ابتدايي تحصيل را در اين شهرستان گذراندم. ابتداي دوره دانشجويي و مقطع ليسانس را در دانشگاه تربيت معلم تحصيل كردم. پس از تحصيل در اين دانشگاه مشغول معلمي شدم. 8سال در شهرستان كاشمر در يكي از دبيرستانها معلم بودم. در همان حال كه بهعنوان معلم مشغول تدريس بودم، تصميمام را براي ادامه تحصيل گرفتم و بر آن شدم كه كنكور كارشناسيارشد بدهم. من در دوره ليسانس، دانشجوي خيلي خوبي نبودم، معدلم تقريبا 13بود. سال اول كه كنكور دادم قبول نشدم ولي در راه بازگشت از همان كنكور ناموفق، خوب خواندن را آغاز كردم. يك سال ديگر هم درس خواندم به قصد قبول شدن در همان رشتهاي كه علاقه داشتم.
تازه علاوه بر اشتغالم، متاهل هم بودم. آن زمان خيليها من را مسخره ميكردند و به كنايه ميگفتند: تو كه كار داري و زن و بچه هم داري، ديگر درس به چه كارت ميآيد؟! دوستان و اطرافيانم مدام ميگفتند: «خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو!» و من در جوابشان ميگفتم اگر همرنگ جماعت شوم كه اصلا ديده نميشوم، بايد خلاف جريان رود شنا كرد تا به موفقيت رسيد؛ هرچند اين خلاف جريان حركتكردن بسيار سخت و طاقتفرسا است، خلاصه خواندم تا به كنكور رسيدم؛ كنكوري كه برايش حسابي زحمت كشيده بودم. كنكور را با موفقيت پشت سر گذاشتم و رتبه 2 را كسب كردم. در دانشگاه تهران در همان رشتهاي كه علاقه داشتم در مقطع كارشناسيارشد قبول شدم و با معدل خوبي اين مقطع را پشت سر گذاشتم. بعد از آنكه فوقليسانسم را گرفتم، تصميم به درس خواندن در مقطع دكتري در خارج از كشور گرفتم ولي همچنان تعهد دبيري داشتم و نميتوانستم از كشور خارج شوم. خلاصه با كلي وثيقه و درگيري و استرس توانستم براي مصاحبه به ژاپن بروم و در مقطع دكتري پذيرفته شوم. بعد از آنكه دوره دكتري در رشته اعصاب را در ژاپن به اتمام رساندم، با كلي زحمت در مقطع فوق دكتري دانشگاه هاروارد آمريكا قبول شدم. براي حل مسئله خروج از كشور، از آموزش و پرورش استعفا كردم و كارت پايان خدمت گرفتم. فوق دكتري اعصاب را در آمريكا در دانشگاه علوم پزشكي هاروارد گرفتم و در همان دوره بود كه دارو و واكسني طراحي كردم كه در درمان بيماري تخريب مغزي مؤثر بود؛ در واقع در طول تمامي دورههاي تحصيل، درمان آلزايمر براي من دغدغه بوده و هست.
- مرگ تدريجي مغز
ما در ايران آمار درستي از بحران آلزايمر نداريم ولي در آمريكا آلزايمر بهعنوان پنجمين بيماري كشنده شناخته شده است. اگر بخواهم تعريفي از آلزايمر ارائه دهم بايد بگويم آلزايمر، مرگ تدريجي مغز است. اين پروسه 10تا 12سال طول ميكشد. در بهوجود آمدن اين بيماري 2فاكتور مهم است. همه كمپانيهاي دارويي، براي درمان اين بيماري روي فاكتور اول تمركز داشتند و مواد دارويي و واكسن خود را براساس شرايط بيمار طراحي كردند كه كارآمد نبود. براي همين بعد از چندين سال به سمت فاكتور شماره2 هجوم آوردند. ما هم به همين موضوع توجه كرديم و با آزمايشهاي اوليه روي موش به موفقيتهايي دست يافتيم. هماكنون به سمت پيادهسازي اين روند روي انسان، متمركز شدهايم. در مورد يافتن مكانيسم جديد در زمينه فعل و انفعالات مرتبط با بروز آلزايمر در سلولهاي عصبي، از همان زمان كه در مقطع كارشناسيارشد در حال تحصيل بودم دغدغه داشتم و در راستاي پيگيري ايده خود تحقيقاتي را از كشور ژاپن آغاز كردم. بعدها كه براي دوره پسادكتري به هاروارد رفتم به واسطه يافتههايم در زمينه آلزايمر، مسير تيمي كه در همين خصوص در هاروارد در حال مطالعه بود تغيير كرد. براين اساس اين تيم بزرگتر شد تا جايي كه ۲۴ نفر از برجستهترين محققان دنيا در آن فعاليت ميكردند. يكي از افرادي كه در اين تحقيقات حضور داشت، رئيس دانشگاه هاروارد، از برجستهترين جراحان مغز و اعصاب جهان، پروفسورآلوارو پاسكال لئون بود. همچنين دانشمنداني از سراسر دنيا (ژاپن، اروپا، آمريكا و...) در اين تحقيق حضور داشتند. در اين تحقيقات، بيشتر آسيبهاي مغزي را مورد مطالعه قرار داديم. شكل خاصي از تائو پروتئين را كه همان فاكتور شماره 2 است معرفي كرديم و فهميديم كه اين، چيزي است كه سلولها را در مغز ميكشد و اگر حذف شود ديگر مرگ سلولي اتفاق نميافتد.
اصولا آلزايمر در يك قسمت از مغز اتفاق ميافتد و در آن قسمت، مرگ سلولهاي مغزي كه مسئول حافظه است، بهوجود ميآيد. اگر در زمان مناسب جلوي مرگ سلولي گرفته شود، سريعا آلزايمر درمان ميشود ولي اگر خيلي پيشرفته باشد و سلولها مرده باشند با كمك روشي كه مورد مطالعه قرار داديم ميتوانيم جلوي پيشرفت آلزايمر را بگيريم. البته در اين صورت نميتوانيم فرد را كاملا به حالت اوليه بازگردانيم. ما توانستيم در اين تحقيقات جلوي پيشرفت آلزايمر را بگيريم. از آنجا كه اين بيماري خيلي فرد بيمار و اطرافيانش را رنج ميدهد درمان آن مهم است. به همين دليل، اساس اين تحقيقات در راستاي پيشگيري است، زيرا به محض اينكه آلزايمر شروع شود براي درمان دير است.
- ايران؛ قطب درمان آلزايمر در جهان
در سال ۲۰۱۵ پروفسور «كن پينگلو»، استاد من در هاروارد، جايزه تحقيقاتي مجمع جهاني آلزايمر آمريكا را اخذ كرد ولي امسال از اين رقابت جا ماند و شكر خدا، بنده موفق به كسب آن شدم. اينكه امسال در مجمع جهاني آلزايمر با استادم رقابت داشتم، برايم حس جالبي بود. جالبتر اينكه توانستم در اين رقابت از استادم جلو بزنم. اين جايزه از نظر مالي، صد هزار دلار است كه پول زيادي نيست ولي اعتبار علمي زيادي را براي فرد و مركز تحقيقاتي بهدنبال خواهد داشت. اين جايزه خيلي رقابتي است زيرا از دانشگاههاي اروپا، استراليا، آسيا و... طرحهاي پژوهشي به اين مركز ارسال ميشود كه بعد از بررسي تنها به ۵ درصد از طرحها، اين جايزه اعطا ميشود. اين جايزه سالانه است و رقابت فشرده و سنگيني دارد بهطوري كه سال قبل از كشورهاي اروپايي هيچكس نتوانسته بود اين جايزه را دريافت كند. معمولا كساني كه اين جايزه را دريافت ميكنند سالهاي سال تحقيق كردهاند تا به نتيجه رسيدهاند. ما در طرحي كه براي مسابقه ارسال كرديم، عامل مرگ سلولي را كه منجر به آلزايمر ميشد معرفي كرديم. دليل اين مرگ سلولي را در قالب طرح به مجمع جهاني آلزايمر ارائه كرديم كه خوشبختانه مورد قبول واقع شد و من اين جايزه را دريافت كردم. اگر بتوانيم مسيري را كه در پيش گرفتهايم با همين سرعت ادامه دهيم ميتوانم بهجرأت بگويم كه ايران در دنيا حرفي براي گفتن در درمان آلزايمر خواهد داشت. در واقع اگر به همين شكل پيش برويم بدون شك ايران ميتواند يكي از قطبهاي مهم دنيا در زمينه تحقيقات درباره آلزايمر و درمان آن باشد. با اين طرحها و تحقيقات اميدوارم در آينده فرد مبتلا به آلزايمر نداشته باشيم. در واقع ميتوان با صراحت گفت كه پايان آلزايمر در دنيا امكانپذير است و سرچشمه اين تحقيقات هم ميتواند در ايران باشد. اميدوارم روزي برسد كه انشاءالله از كشورهاي ديگر براي درمان آلزايمر راهي ايران شوند.
- موفقيت ايستگاه نيست، مسير است
بايد بدانيم كه موفقيت يك ايستگاه نيست كه به آن برسيم، در واقع پيمودن، همان رسيدن است. متأسفانه در جامعه ما شعار زيادشده است؛«خواستن، توانستن است» و« انسانهاي بزرگ، آرزوهاي بزرگ دارند»؛ يك چنين جملاتي شايد فقط براي سخنراني مصرف دارند و نه مصرف عملي. چند وقت پيش مصاحبهاي با يك شهيد در عمليات قبل از شهادتش ديدم كه با لهجه مشهدي ميگفت: «نبايد بين حرف و عمل ما فاصله بيفتد». واقعا چه كساني پاي حرفشان ميايستند. همه ميگويند خواستن، توانستن است، درحاليكه بهنظرم اين جمله نقص دارد و بايد گفت حالا كه خواستن توانستن است، حال چه چيزي بخواهيم؟ و چه موانعي براي رسيدن به اين خواستهمان داريم كه بايد آنها را از جلوي پايمان برداريم؟ ما هميشه مورچهاي را مثال ميزنيم كه 40بار گندمش را بالا برد و افتاد پايين و همچنان به كارش ادامه داد ولي اديسون را مثال نميزنيم. درحاليكه اديسون بالغ بر 500 بار دستگاه برق را سر هم كرد و زماني كه كليد را ميزد باز ميديد كه دستگاه همچنان كار نميكند. براي هر بار، هفتهها و ساعتها فكر ميكرد تا دستگاه را كار بيندازد. او بهمعناي واقعي شكستناپذير بود و اين كار را آنقدر تكرار كرد تا نقص را دريافت و بالاخره موفق شد. اديسون يك جمله بسيار زيبا دارد:«زندگي مانند يك خواب است و يك فرصت براي رسيدن به روياها». همينطور است، يكبار به دنيا آمدهايم و فقط يكبار فرصت زندگيكردن داريم و همين يكبار به ما فرصت دادهاند تا به آنچه ميخواهيم برسيم. حال ميتوان براي اين يكبار تمام توانمان را خرج كنيم كه يك كارمند خوب، يك پزشك متخصص و يا يك كشاورز كاربلد و خوب باشيم. يا ميتوانيم اصلا خوب نباشيم. بهنظر من، ما بايد بهترين بهترينها باشيم و چه زيباست اين شعر كه ميگويد: «زندگي آتشگهي ديرينه پابرجاست، گر بيفروزيش، رقص شعلهاش، در هر كران پيداست، ورنه خاموش است و خاموشي گناه ماست». ما آدمها خودمان، خودمان را كوچك مينگريم. تا كي بايد بنشينيم و با حسرت نام بزرگان را بياوريم و غبطه بخوريم. يكبار هم ما كاري كنيم كه بقيه نام ما را با حسرت صدا بزنند. بهنظرم آن چيزي كه سد راه همه موفقيتها است، ترس است. ما ميترسيم كه حتي آرزوهايمان را بيان كنيم. حتي شجاعت نداريم بگوييم كه من ميخواهم فلاني باشم درحاليكه با شجاعت و جسارت بايد گفت من ميخواهم به فلان مقام برسم.
- طاقتفرسا اما شدني
من در طول دوره تحصيلم، با مشكلات زيادي روبهرو شدم ولي سعي ميكردم كه جلوي اين مشكلات كم نياورم. يادم ميآيد كه برخي روزها به كشتارگاهي نزديك ورامين ميرفتم و مغز گوسفند تازهرا ميخريدم و به دانشگاه تهران ميبردم تا روي آن آزمايشهايي انجام دهم. هفتهاي 2بار اين كار را انجام ميدادم. من سعي ميكردم خودم صفر تا صد همه مطالب را ياد بگيرم كه البته راهنمايي اساتيدم بسيار مهم و راهگشا بود. بعد كه به ژاپن رفتم فهميدم كه هنوز با دانش روز دنيا فاصله دارم. بعد از ژاپن به آمريكا رفتم. در آنجا ديدم كه چقدر دنيا گسترده است؛ باز هم از دانستههاي خود نااميد شدم. هنوز هم هيچچيز بلد نيستم چون علم گسترده است و دنيا در اين حيطه با سرعت زيادي در حال پيشروي است. تحصيل، خواه يا ناخواه همراه با سختي است، بهخصوص اگر در محيطي باشد كه با آن غريبه هستي. من به اين دليل كه بايد با خانوادهام براي تحصيل به خارج از كشور ميرفتم، علاوه بر درس، دغدغه خانواده هم داشتم. متأسفانه در آمريكا از طرف دولت و نه مردمشان، در امر تحصيل من خيلي كارشكني صورت ميگرفت. آن هم يك علت داشت و آن اينكه چون يك ايراني بودم. گهگاهي حساب بانكي من را ميبستند و باتوجه به سيستم تجاري آنجا كه فقط مبتني بر استفاده از كارتهاي اعتباري است، اين اتفاق به آدم خيلي استرس وارد ميكرد، بهويژه اگر خانوادهات هم همراهت باشند. اما از طرف جامعه و مردم آمريكا، در آنجا ايرانيها خيلي ارج و قرب دارند. چرا كه ايرانيها غالبا در آنجا خيلي محترم و موفق هستند. من واقعا در طول تحصيلم با سختيها دست و پنجه نرم ميكردم. بهعنوان مثال در اوج كارهاي پژوهشي من، دختر دوم من در بوستون به دنيا آمد درحاليكه دماي هوا منفي 35درجه بود. واقعا دشوار بود چراكه در همان حالت هم مجبور بهكار بودم. در طول اين مسير پر پيچ و خم زندگيام، همسرم همواره يار و ياورم بود كه جا دارد از او مدام تقدير و تشكر كنم.
- دلتنگي با طعم سنگك
من از مؤسسات و دانشگاههاي بسياري پيشنهاد داشتم؛ پيشنهادهاي وسوسهانگيزي كه شايد هنگام تصميمگيري، خيليها را سست كند؛ پيشنهادهايي با حقوق خوب به همراه مزاياي بالا. دانشگاه پيتسبرگ در فيلادلفيا، دانشگاه هايدلبرگ آلمان و دانشگاه قطر ازجمله اين دانشگاهها بودند كه به بنده پيشنهاد همكاري داده بودند. ولي هرگز قبول نكردم چون ميخواستم برگردم به كشورم. البته در عين حال پيشنهادهايي هم از دانشگاههاي ايران همچون شهيد بهشتي، تربيت مدرس، پژوهشگاه ملي مهندسي ژنتيك و زيست فناوري، مركز تحقيقات آيبيبي دانشگاه تهران و پژوهشگاه رويان داشتم. در حال حاضر پژوهشگاه رويان را انتخاب كردهام زيرا شخصا به اين پژوهشگاه علاقهمندم و رابطه نزديك و صميمانهاي با محققان و كاركنان آن داشته و دارم. با تمام اين اوصاف، بازگشت به وطن را ترجيح دادم؛ چون اينجا و خاك كشورم برايم مقدس است. فقط كافي است كمي از ايران دور باشيم، آنجاست كه هر لحظه آدم دلتنگ ميشود حتي براي پيكان و نان سنگك اينجا. دليل دوم براي بازگشت به ايران، خانوادهام بوده است، چرا كه نعمت پدر و مادر را بايد تا زماني كه اين دو فرشته در قيد حيات هستند قدر دانست و دليل سوم آن است كه من دوست داشتم و دارم كه اگر دستاوردي دارم آن را در اختيار ايرانيان قرار دهم و آن دارو به نام ايران در دنيا شناخته شود. البته ارتباط علمي من با خارج از كشور همچنان برقرار است.
- اصلاح سبك زندگي؛ مهمترين عامل مبارزه با آلزايمر
سبك زندگي ما و اينكه چگونه و چطور زندگي ميكنيم با ماجراي مبتلا شدن به آلزايمر، رابطه مستقيمي دارد. ما كشف كرديم كه همزمان با ايجاد استرس بر سلولهاي عصبي و مغزي، عامل بروز آلزايمر شكل ميگيرد. از سوي ديگر ژنتيك نيز ميتواند در آلزايمر دخيل باشد ولي عوامل محيطي هم مؤثر هستند. هر ضربه شديد و مداوم به سر مثل ضربات در ورزش بوكس، منجر به آلزايمر ميشود. همچنين بوي سيگار، كمبود مواد قندي و آلودگي هوا كه كمبود اكسيژن در فضا ايجاد ميكند ريزفاكتورهايي براي ابتلا به آلزايمر بهشمار ميروند. بيشك استفاده نكردن از مغز موجب آلزايمر ميشود. مغز يك قطعه آهن نيست كه آن را در صندوقچهاي بدون استفاده بگذاريم. مغز يك سيستم پويا و انعطافپذير است و هر روز شكلش عوض ميشود، يعني واقعا شكلش عوض ميشود. در واقع مغز مثل يك عضله است و هر چه از آن بيشتر كار بكشيم بيشتر رشد ميكند و حافظه، قويتر، شادتر و فعالتر ميشود. امروزه گوشيهاي هوشمند اجازه حفظ كردن يك شماره تلفن را به حافظه ما نميدهند، خب مجموع همين عوامل ما را تبديل به يك فرد آلزايمري ميكند. اما راهحلي كه ميشود ارائه كرد، اين است كه از ذهنمان مداوم كار بكشيم. همچنين مطالعه و بازيهايي كه ذهن را درگير ميكنند حتما بايد انجام شود.
- معناي واقعي واژه«عليرغم»
من خيلي در زندگيام شكست خوردهام. در خيلي از مسائل، بارها و بارها نتوانستهام به آنجا كه ميخواستم برسم ولي با اينحال باز هم راهم را ادامه دادهام. اگرچه خيلي برايم دشوار بود. عقيده دارم انسانها بايد دائما واژه «عليرغم» را در ذهنشان مرور كنند. معناي واژه عليرغم در لغتنامه دهخدا بهمعناي دماغ به خاك ماليدن است. وقتي ميگوييد عليرغم تمام مشكلات به پيروزي رسيدم، يعني تمامي مشكلات با هر اندازهاي، از هر جنس و با هر كيفيتي كه باشد دماغش را به خاك ميمالم. اينكه ميگويند شكست، مقدمه پيروزي است را من با تمام وجود در زندگيام درك كردهام، چراكه دريافتم كسي كه شكستناپذير است آن كسي نيست كه اصلا شكست نميخورد، زيرا همه در دورهاي از زندگيشان چه بخواهند يا نخواهند، شكست را تجربه ميكنند. شكستناپذير كسي است كه شكست را قبول نميكند. همانطور كه از لغتش پيداست، شكست را پذيرا نيست؛ يعني نااميد نميشود. يك بار شخصي از من پرسيد نظرت راجع به قناعت چيست. به او گفتم اگر قناعت از سر توانايي باشد كه بسيار خوب است اما قناعتي كه از سر ناچاري باشد مورد پسند من نيست، چون در اين صورت حالا كه نميتوانم به مرحله بالاتري برسم با خود ميگويم به همين مرحله قانع هستم. قناعت جايي ارزشمند است كه انسان ميتواند ولي انجام نميدهد؛ ميتواند ماشين گران قيمت بخرد ولي به ماشيني سادهتر از آن قانع است. اينگونه قناعتها جاي تشويق و تمجيد دارد.