اين عقبه شامل تمام فعاليتهاي فيلمسازي ميشد كه در سالهاي قبل از انقلاب صورت گرفته بود. اين فعاليت را ميشد به دوگونه تقسيمبندي كرد؛ يكگونه همان سينماي فيلمفارسي بود و گونه ديگر، سينماي جدي و روشنفكرانه به شمار ميرفت.
همه هم ميدانند كه فيلمفارسي و سينماي روشنفكرانه كاملا متضاد با يكديگر بودند. قبل از انقلاب ما شاهد اين بوديم كه متن سينماي ايران فيلمفارسي بود و حاشيهاش را هم سينماي جدي و روشنفكرانه تشكيل ميداد. در اين ميان نكته ظريفي وجود داشت كه خيلي به آن اشاره نميشد و آن فصل مشترك فيلمفارسي و سينماي جدي بود. اين فصل مشترك بياعتنايي به واقعيتهاي موجود در جامعه بود. فيلمفارسي از سينماي عامهپسند هند، مصر و تركيه تبعيت ميكرد و سينماي جدي هم دنبالهروي موج سينماي كشورهاي جهان سوم بود و به واقعيتهاي عيني جامعه كاري نداشت. شايد بتوان در مواردي به آثاري از سينماي جدي قبل از انقلاب اشاره كرد كه مماس با واقعيتهاي اجتماع حركت ميكرد ولي اين رويكرد عموميت نداشت. نتيجه اينكه در اوايل دهه 60 ما با عقبهاي از سينما مواجه شديم كه اساسا كاري به واقعيتهاي اجتماع نداشت. بههمين دليل يكي از رويكردهاي مهمي كه از سال 62 در دستوركار قرار گرفت تشويق فيلمسازان براي پرداختن به واقعيتهاي ملموس جامعه بود.
در سالهاي اول پيروزي انقلاب، جزئيات و معيارهاي آن چيزي كه بايد در حوزه سينما اتفاق ميافتاد مشخص نبود. براي همين هركس فهم خود را از موضوعي كه خيلي وقتها هم برداشتي سطحي بود، به عينيت در ميآورد. به همين دليل افرادي درباره انقلاب فيلمهايي ميساختند كه به كل با چنين مفاهيمي ناآشنا بودند. آن سالها را بايد دوران سرگيجه سينماي ايران بناميم.
يكي از بحثهايي كه آن موقع داشتيم اين بود كه دوران سرگيجه باعث شده مضاميني كه فيلمسازان به آن ورود ميكردند دامنه بسيار محدودي داشته باشد. اصولا همه فكر ميكردند اين محدوديت الزامآور است و اين باعث شده بود تنوع ديدگاه و پرداختن به مضامين مختلف در سينما وجود نداشته باشد. ما بحثمان اين بود كه اين دايره بايد وسعت پيدا كند و وسعتش همه مضامين و موضوعها و همه مخاطبان را دربرگيرد. در اين گستره وسيعطبعا، معقول بود كه ما از هركس دعوت كنيم به مضامين و موضوعاتي بپردازد كه به آن اشراف، شناخت و باور داشته باشد.
در آن دوران با شور و انرژي زيادي از سوي جوانها مواجه بوديم؛ كساني كه بعضا قبل از انقلاب ورود به سينما را حرام ميدانستند ولي حالا احساس ميكردند اين كار خلاف شرع نيست و علاقهمند به فعاليت بودند. دورههاي مختلف آموزش در آن دوران برگزار شد و افراد زيادي تربيت شدند كه همين امروز بسياري از حرفهايهاي سينما را كساني تشكيل ميدهند كه در آن دورهها با سينما آشنا شدند. رفتهرفته، وارد مسيري شديم كه آدمهاي زيادي با توانمنديها و ويژگيهاي مختلف در صحنه حضور داشتند و تلاش كرديم ميدان را در اختيارشان قرار دهيم.
ارزيابيمان اين بود كه اگر سينماي ما ميل به تصوير كردن واقعيتهاي موجود در جامعه بيابد، بهطور طبيعي همه آن مضاميني كه اغلب به آنها به شكل تجريدي نگاه ميشد، به صورت عيني و باورپذير محقق ميشود. تا حد زيادي هم اين قضيه اتفاق افتاد. تنوع ژانري سينماي ايران در آن دوران مثالزدني است. ما شاهد توليد آثاري در حوزه سينماي كودك، ملودرام و جنگي شديم كه پيش از آن سابقه نداشت. در آن سالها سنگ بنايي گذاشته شد كه سينماي ايران توانست به حركت خود ادامه دهد. اين حركت در سالهاي بعد با فراز و نشيبهايي مواجه شد و دورههايي سوءمديريتها جاي حاشيه و متن را در سينماي ايران عوض كرد؛ مثلا در دورهاي كه حاشيهنشينهاي سينما بر مسند مديريت قرار گرفتند حاشيه سينماي ايران در متن قرار گرفت و سينماي جدي كنار گذاشته شد.
با اين همه سينماي ايران با وجود آشفتگيهاي مديريتي در برخي ادوار، همچنان به حركت خود ادامه داد، به مسير اصلي خود بازگشت و بارقههاي اميد را زنده نگهداشت.