به اينكه مسعود فراستي نگاهي نامهربان به فيلمهاي ايراني دارد شايد نتوان ايرادي وارد كرد، مشكل از جايي شروع ميشود كه او براي مخالفت معمولا نيازي به استدلال حس نميكند و خيلي وقتها با اصطلاح كلي و تا اندازهاي مبهم «درنيامده» فيلمها را زير سوال ميبرد؛ آن هم در حالي كه فراستي به شهادت تاليفاتي كه داشته، منتقد بيسوادي نيست. او كه تسلط خوبي هم در كلام دارد، ترجيح ميدهد با ديدگاه راديكال با فيلمها طرف شود. نكته در اينجاست كه در نقدهاي شفاهي فراستي به ندرت شاهد تحليل هستيم و در عوض تا دلتان بخواهد تخريب به چشم ميخورد.
معمولا هرچقدر فيلم يا فيلمساز موردبحث شاخصتر باشد لحن نقد هم تندتر ميشود. نتيجه اينكه تعدادي از شاخصترين فيلمهاي اين سالها با شديدترين حملهها از سوي آقاي منتقد مواجه شدهاند. اين را هم بايد متذكر شد كه مسعود فراستي تقريبا هميشه همينطور بوده است. در دهه60 كه فراستي به عنوان منتقد وارد ميدان شد، نقدهايي طولاني و تند و تيز عليه فيلمهايي چون «هامون»، (داريوش مهرجويي)، «مادر» (علي حاتمي)، «سرب» (مسعود كيميايي)، «مسافران» (بهرام بيضايي) و «كلوزآپ» (عباس كيارستمي) نوشت. در آن دوران جز «ديدهبان» و «مهاجر» ( از ساختههاي اوليه حاتميكيا) و يكي، دو فيلم ديگر مثل «هور در آتش» (عزيزالله حميدنژاد) و «نياز» (عليرضا داودنژاد) بقيه محصولات سينماي ايران از نگاه فراستي بيارزش بودند. مخالفخواني اين منتقد معمولا در نشرياتي جدي اما كمتيراژ صورت ميگرفت.
حالا اما او در يك برنامه زنده تلويزيوني اين فرصت را دارد كه به فيلمها بتازد و حضور در رسانهاي پرمخاطب، باعث شده مردمي كه شايد خيليهايشان هرگز يك نقد فيلم را مطالعه نكرده باشند، تصورشان از مقوله نقد، براساس پرخاشها و خردهگيريهايي كه از منتقد برنامه هفت ميبينند، شكل بگيرد؛ تصوري كه در نهايت به اين ديدگاه منجر ميشود كه منتقد فردي است كه از همه فيلمها ايراد ميگيرد و به همه فيلمسازان حمله ميكند؛ مگر اينكه خلافش ثابت شود. البته كه ميشود فيلمها را دوست نداشت ولي بايد دلايلي منطقي براي ضعفهاي يك اثر سينمايي مطرح كرد. نميشود با الگوهاي قالبي و تكراري سراغ فيلمها رفت و با چند جمله تند و تيز و لحن حقبهجانب پنبهشان را زد. به مرور براي مخاطبي كه فيلمها را هم ميبيند و با فطرتش به قضاوت و داوري ميپردازد اين سوال پيش ميآيد كه چرا مثلا «ابد و يك روز» (سعيد روستايي) به تعبير آقاي منتقد فيلم بدي است؟ و پاسخهايي دريافت ميكند كه متقاعد كننده به نظر نميرسند؛ پاسخهايي كه در آنها بيش از هر چيز نفرت از سينما به چشم ميخورد؛ در حالي كه منتقد بايد از سر عشق سراغ اين حرفه آمده باشد نه نفرت.
نظر شما