جهاني كه همهچیزش جدید و متفاوت است. از هنر، معماری و موسیقی گرفته تا لباسهای عجیب و غذاهایی که به عمرش ندیده بود. حالا 30سال از آن سفر ميگذرد و «تراويس نايت»، با خاطرهاي بينظير از آن سفر، انيميشن «كوبو و دوتار» را ساخته است.
كوبو و دوتار، انيميشني سهبعدي با تكنيك «استاپموشن» (زندهنگاري اشيا يا عروسكها) است كه چند هفتهاي است اكران جهاني آن آغاز شده است. اين انيميشن كه با گروه كوچكي از انيماتورهاي حرفهاي استاپموشن در استوديوي «لايكا» ساخته شده، داستان پسر نوجواني را به همراه ساز دوتارش در ژاپن باستان روايت ميكند. براي «شهرفرنگ» این هفته، گفتوگویی را با کارگردان جوان این فیلم انتخاب کردهایم تا بیشتر با دنیای كوبو و دوتار آشنا شویم.
* * *
- ایدهي داستان این پسرک سامورایی از کجا به ذهنتان رسید؟
بهنظرم فيلمسازها در هر فیلمی که میسازند، دنبال بخشی از شخصیت خودشان میگردند. هدف ما در استودیوي لایکا، ساختن فیلمها و انيميشنهایی است که داستانهايي تازه داشته باشند و اصلاً دنبال تکرارکردن خودمان نیستیم.
پنج سال قبل که ایدهي اولیهي ساختن فیلم کوبو و دوتار در استودیو مطرح شد، نکتهي مهمي ذهن مرا درگير کرد؛ اینکه تا حالا این حجم از فانتزی با تکنیک استاپموشن ساخته نشده بود. خب! این نكته یک پاسخ واضح داشت؛ عملي نيست! چون ساختن چنین داستانی با این تکنیک، بیش از حد سخت است. اما من به لحاظ شخصی با داستان گره خورده بودم. کوبو، پسرکی قصهگو است. او ماجراجوست و البته یک انیماتور هم هست! بله، کوبو بخشی از خود من است.
- يعنی اين انيميشن را با الهام از شخصيت خودتان ساختید؟
نه! نميشود اینطور نتیجه گرفت. من بخشی از خودم را در وجود این پسرک سامورایی میبینم. ولی او، من نیست. کوبو و دوتار، انيميشنی دربارهي رابطهي یک مادر و پسر است. تمام جهان کوبو، پیرامون مادرش میگذرد. او در حال عبور از دوران کودکی به نوجوانی است و تمام این ماجراها با مادرش پیوند میخورد. «میمون»، نمادی از مادرش و «سوسک» نمایندهي پدر او است. بهعنوان کارگردان، شما در تمام این شخصیتها، بخشی از خودتان را گرو میگذارید. این کار سختی است، چون برخورد کارگردان با شخصيتها باید دور از هر قضاوتی باشد. ضمن اينكه تمام این شخصیتها هم مثبت نیستند و این هم کار را سختتر میکند.
- بیشتر جذب داستان شدید، یا اینکه خواستید ثابت کنید میشود با تکنیک استاپموشن چنین داستانی را به تصوير كشيد؟
شاید هر دو! کوبو و دوتار، یک انيميشن سامورایی استاپموشن است. این خارقالعاده نیست؟ اگر يادتان باشد «پارانورمن» هم یک انيميشن ترسناك استاپموشن بود و آن هم تجربهي بینظیری شد. تیم ساخت انیمیشن کوبو و دوتار بين 20 تا 25 نفر بودند که واقعاً عدد کوچکی برای تولید یک انیمیشن بلند سينمايي است. در یک انیمیشن کامپیوتری، این تعداد عوامل، تنها بخش کوچکی از کل گروه تولید است. تعداد ما حتی از تعداد شخصيتهای خود انيميشن هم کمتر بود! بهنظرم تیم ما خیلی خوب از عهدهي این پروژه برآمد.
- کوبو و دوتار، از فرهنگ و افسانههای ژاپن الهام گرفته شده است. چهطور به این اقتباس رسیدید؟
یکی از کارگردانهايي که من شیفتهاش هستم و تأثیر انکارناپذیری را از او در کوبو گرفتم، «هایائو میازاکی» است. نکتهای که دربارهي کارهای میازاکی تحسین میکنم، زاویهي دید او به قصههاست. بسياري از فیلمهای میازاکی با الهام از داستانهای اروپایی ساخته شدهاند. او استاد تلفیق فرهنگهاست. میازاکی به فرهنگ اروپایی نگاه میکند و میبیند که کدام بخش از آن را دوست دارد. بعد آن بخش را برمیدارد و وارد هنرش میکند. رویکردی که من هم در کوبو پیش گرفتم. انگار که من نسخهي غربی او باشم! من معتقدم تلفیق فرهنگها با زبان هنر، بهمعنی برداشتن عین به عین بخشی از فرهنگ یک سرزمین نیست. بلکه ماجرا به روح و احساس کارگردان برمیگردد.
آشنایی من با فرهنگ ژاپن به 30 سال پیش برمیگردد. وقتی هشت سالم بود و همراه پدرم برای یکی از سفرهای کاریاش به ژاپن رفتم. برای من که در «پورتلند» بزرگ شده بودم، تجربهي حضور در کشوری مثل ژاپن بينظير بود. انگار به یک جهان دیگر رفته باشم. همهچیزش جدید و متفاوت بود. از هنر، معماری و موسیقی گرفته تا لباسهای عجیب و غذاهایی که به عمرم ندیده بودم. آن سفر برایم شبیه یک سفر روحانی بود و عمیقاً تأثیرش را در ذهن و روحم گذاشت. پس متوجهاید که عشق من به فرهنگ ژاپن، عشقی 30ساله است.
- البته قطعاً تمام دریافت شما از فرهنگ ژاپن که به سفر 30 سال پیشتان برنمیگردد؟
مسلماً نه. مثل این است که شما داستانی را در کودکی شنیده باشید و تصویر محوی از آن در ذهنتان باشد. برای ساخت یک فيلم يا انيميشن، باید یک کار پژوهشی کامل صورت بگیرد. باید به دیدن موزهها رفت، با کارشناسان فرهنگی صحبت كرد و حتی به آن منطقه سفر کرد.
- یکی از ویژگیهای مشترک تمام آثاري که شما چه در مقام کارگردان، چه تهیهکننده و چه انیماتور در آنها حضور داشتهاید، فرازمانبودنشان است. یعنی 50 سال بعد هم میشود نشست و به «کارولین»، «پارانورمن»، «جنهای جعبهاي» یا همین کوبو و دوتار نگاه کرد و گذر زمان را احساس نکرد.
به نکتهي خوبی اشاره کردید. در انيميشنهای ما از فضاي مجازي و تلفن هوشمند و آهنگهای پاپ حرفی زده نمیشود. همین است که فیلمها را فرازمان کرده است. ما داستانهایی را برای مخاطبانمان میگوییم که زمان ندارند. در عوض از صفتهاي انسانی و مناسبات اجتماعی حرف میزنیم که در هرزمان و در هرفرهنگ قابل درک هستند. بسیاری از فیلمهایی که من در کودکی و نوجواني میدیدم هنوز هم خیرهکننده هستند. اما متأسفانه در سالهای اخیر غالباً فیلمهایی ساخته میشوند که تاریخ انقضا دارند.کوبو و دوتار، برای من انيميشني دربارهي خانواده، فانتزی و عشق مادامالعمرم به فرهنگ غنی این کشور است.
- واكنش تماشاگران کوبو و دوتار چه بود؟ آن را دوست داشتند؟
خیلی خوب بود. تماشاگران زیادی به دیدنم آمدند و گفتند که کوبو، تلنگری به زندگیشان زده است. این کاری است که قصهگوها میکنند؛ یعنی ارتباط با مردم و تأثیرگذاشتن بر آنها. هدف ما در استودیوي لایکا هم دقیقاً همین است. ممکن است بگویید اینکه یک استودیو به جلب نظر مخاطبانش بیش از درآمدزایی اهمیت بدهد، پذیرفتنی نیست. اما من به شما میگویم که پیش از هرچیز من یک هنرمند هستم. این دیدگاه نیز برآمده از همین هنرمندبودن است. وقتی کودک بودم و با والدینم به سالن سینما میرفتیم، روی صندلی مینشستم و در سالن تاریک در کنار غریبهها به پردهای زُل میزدم که جهانی تازه را به من نشان میداد؛ جهانی که تا قبل از آن هیچ تصوری از آن نداشتم. آن فیلم به من یاد میداد که جور دیگری هم میتوان دید، فکر کرد و تصمیم گرفت. بهنظرم این کاری است که هنر ناب با مخاطبش میکند یعنی زمینه را برای تغییر او بهوجود میآورد.