آن جوان، حالا مردي دنيا ديده است كه در آستانه 80سالگي، در كارخانهاش تنها نشسته و ياد روزهايي ميكند كه دستگاههاي اينجا مثل ساعت كار ميكردند و نخستين ساعتهاي ساخت ايرانش براي نمايندگان كشورهاي جهان در سازمان ملل هديه فرستاده ميشد تا ساعتهاي كاريشان را با ساعت ايراني تنظيم كنند. با ما به كارخانه رستم محرمي بياييد؛ كسي كه ميگويد اسم فاميلش از مذهبيبودن خانواده كاشانياش نشأت گرفته و اسم خودش نشانهاي از ميهندوستي آنهاست. با ما به دنيايي بياييد كه روزگاري زمان را در جعبههاي ساعت به اختيار ميگرفت، اما حالا زمان، 5سالي است كه مطلقا در آن ايستاده است، مثل مردي كه با وجود از بين رفتن توجيه صنعتي و اقتصادي كارخانهاش، هنوز پاي آن ايستاده و ميخواهد تجربه و كارگاهش را تبديل به دانشكده فني حرفهاي كند. شايد زمان، دوباره در اين نقطه از زمين، به حر كت بيفتد.
- ساعت صفر قصه من
همهچيز از ساعت مچياي شروع شد كه در نوجواني هديه گرفتم. پسر نوجواني بودم كه با هر تيكتاك ساعت براي دانستن تكنولوژي آن بيشتر كنجكاو ميشد. وقتي ساعت را شناختم از اشخاص مختلف جوياي آن شدم كه ساعتها در كجا ساخته ميشوند تا اينكه متوجه شدم منبع اين تكنولوژي كشور سوئيس است. در همان زمان در يك ساعتسازي مشغول بهكار شدم و تصميم گرفتم هرطور شده راهي براي تماس با كشور سوئيس پيدا كنم. شرط اين تماس تسلط به زبان فرانسه بود. بين دروس دبيرستان، زبان فرانسه را هم انتخاب كردم و سخت مشغول فرا گرفتن آن شدم. پس از اتمام دوره دبيرستان در كلاسهاي انجمن ايران فرانسه مشغول يادگيري شده و با گذراندن حدود ۴ سال موفق شدم طوري بر اين زبان مسلط شوم كه بتوانم بهراحتي يك نامه به زبان فرانسوي بنويسم.
- نامهاي به آن سوي مرزها
پس از دوره فشرده زبان، بيدرنگ نامه نگاري را آغاز كردم. به كارخانههاي مختلف ساعتسازي در كشور سوئيس نامه مينوشتم، به اميد اينكه يكي از آنها براي همكاري و آموزش از من دعوت كنند. كمي بعد به مرادم رسيدم، رئيس يكي از كارخانهها من را براي يادگيري اين حرفه و كار دعوت كرد. در متن نامهام رك و پوست كنده آنچه را مدنظر داشتم نوشتم: «آقاي رئيس كارخانه، من يك جوان ايراني هستم كه به يادگيري تكنولوژي ساعتسازي علاقهمندم. ميخواهم ضمن يادگيري اين حرفه، كار هم بكنم. اگر امكاناتي داريد و ميتوانيد من را قبول كنيد، لطفا نامهاي بنويسيد و به سوئيس دعوتم كنيد». نامه آنقدر بيپيرايه و سليس نوشته شده بود كه به دل هر كسي مينشست. رئيس كارخانه هم از اين قاعده مستثني نبود. در پاسخ از من خواست با در دست داشتن نامه به سفارت سوئيس بروم تا آنها مقدمات رفتنم را فراهم كنند. بعد از مراجعه به سفارت متوجه شدم كه براي رفتن بايد پيش از هر چيز پاسپورت گرفته و يك بليت به مقصد سوئيس تهيه كنم.
- تهيه مخارج سفر
وضعيت مالي خانوادهام طوري نبود كه بتوانند مخارج سفر من را بدهند. پدرم كارمند راهآهن بود و مادرم گاهي قاليبافي ميكرد تا از پس خرج من و 4خواهر و برادرم برآيند. من از ۸ صبح تا ۹ شب در يك ساعتسازي كار ميكردم و ماهانه درآمدي برابر ۳۰۰ تا ۴۰۰ تومان داشتم. (به اينجا كه ميرسد خندهاي سر ميدهد و ميگويد ۳۰۰ تا ۴۰۰ تك تومان!! باورتان ميشود؟) اين يعني براي آنكه بتوانم بليت ۱۰۰۰ توماني سفرم را بخرم دوماه و نيم كار كردم و دوچرخهام را هم فروختم و بعد با بليتي در دست راهي سفارت سوئيس شدم. وقتي منشي سفارت در مورد محل اقامتم از من پرسيد، هاج و واج نگاهش كردم و گفتم جايي جز هتل مدنظرم نيست. اما همانجا متوجه شدم براي ماندن در هتل بايد هزينه نسبتا زيادي را بپردازم؛ روزانه ۱۰ فرانك سوئيس كه در آن سالها برابر ۲۸ ريال بود. من كه براي اقامت پول كافي نداشتم با نااميدي از چند نفر پرسوجو كردم و متوجه شدم قاليهاي بلوچي در سوئيس بازار خوبي دارند. معطل نكردم، با مادرم راهي بازار فرش شدم و 4قاليچه با قيمتهاي حدود ۶۰۰ تا ۸۰۰ تومان به ضمانت مادر خريدم و قول بازگرداندن پول را طي ۳ماه به فروشنده دادم و راه سفر را در پيش گرفتم. در سوئيس موفق شدم هر قالي را با قيمتي حدود ۳هزار تومان بفروشم و سود خوبي بهدست آورم. طي نامهاي مادرم را در جريان قرار دادم و همراه آن ۵ هزار تومان پول برايش فرستادم تا قرضم به فروشنده فرشها را ادا كند. در اين نامه از مادرم خواستم چند قاليچه ديگر هم برايم بفرستد تا در مدت تحصيل ساعتسازي بتوانم مخارجم را تأمين كنم. علاوه بر فروش قالي كه تنها 2بار درگير آن شدم، گاهي به ايرانياني كه براي خريد ساعت به سوئيس ميآمدند مشاوره ميدادم و از كارخانههاي سازنده در ازاي فروش ساعتها، كميسيون دريافت ميكردم.
- ماجراي امتحان ۱۲ روزه
پس از چند سال تحصيل و كار، روزي رئيس بخش كارآموزي من را دعوت كرد و يك آزمون از من گرفت كه نتيجهاش عالي بود. بعد از آن براي يك امتحان نهايي از من دعوت شد اما احساس كردم به زمان بيشتري براي آماده شدن نياز دارم، همين شد كه از آنها براي گذراندن يك دوره ديگر اجازه خواستم تا تسلط لازم را بهدست آورم. پس از گذراندن اين دوره براي امتحان ۱۲ روزه حاضر شدم. طي روزهاي امتحان، كاري شگفتانگيز انجام دادم؛ چيزي كه شايد در عمر صنعت ساعتسازي نادر باشد. 12ساعت مختلف اعم از زنانه، مردانه، مچي، بغلي و... را در يك ظرف اوراق كرده و از استاد يك ساعت و نيم زمان خواستم تا همه آنها را دوباره سرهم كنم، با اين شرط كه اگر موفق شدم يك نمره عالي از او بگيرم. پس از يك ساعت و ۲۴ دقيقه عرقريزي هر 12ساعت را به استاد تحويل دادم، نميتوانم بگويم چه حس و حالي داشتم. پس از آن، روزنامهاي در سوئيس از يك جوان ايراني كه موفق شده با بالاترين رتبه در علم ميكرومكانيك فارغالتحصيل شود نوشت و آن جوان، من بودم. از سال ۱۹۷۵ كه در اين رشته مدرك مهندسيام را گرفتم تا امسال هيچ ايراني ديگري موفق به دريافت اين درجه نشده است.
- بازگشت به وطن
با هزاران اميد و يك دنيا تجربه به ايران بازگشتم. در ابتداي كار، يك دفتر در تهران باز كردم. از سوئيس ساعت وارد كرده و ميفروختم. سال ۱۳۵۹ از وزارت صنايع براي ساخت ساعت تقاضاي موافقتاصولي كردم. اين مجوز را براي ساخت ۴ ميليون ساعت در طول يك سال دريافت كردم و در اختيارم گذاشتند اما پس از مدتي براي آنكه واردات ساعت به صفر نرسد، اين موافقتنامه به ۲۰۰ هزار ساعت در سال تقليل پيدا كرد. منرؤياي پيشرفت كشورم را در اين صنعت در سر داشتم و با وجود همه نگرانيهاي همسرم، تمام فرصتهاي كاري در سوئيس را رها كرده و مبلغي حدود يك ميليون و 900هزار فرانك را كه سرمايه تمام سالهاي كارم در سوئيس بود براي خريد ماشين آلات لازم صرف كردم تا بتوانم اين حرفه را در ايران رونق دهم. به اين ترتيب نخستين مركز خودكفايي در تهران را افتتاح كردم. اما كمي بعد، جنگ تحميلي آغاز شد و در اين سالها با تمام وجود، آموزههاي خود را كه در طول تحصيل. آنها را فراگرفته بودم در اختيار وزارت صنايع قرار دادم.
- افتتاح كارخانه
كمي كه گذشت براي ساخت كارخانه ساعتسازي در يك شهرك صنعتي در قزوين، زميني به مساحت ۴۰۰ مترمربع خريدم. ساخت كارخانه و تجهيز كردنش ۳سال زمان برد. پس از آن از ۶۰نفر دعوت بهكار كردم كه از ميان آنها ۳۰ نفر در امتحانات مربوطه مثل معاينات چشم و دستها قبول شدند. در سال ۱۳۷۳ كارخانه با حضور وزير صنعت وقت افتتاح شد. پرسنل كارخانه من همگي با سيستم آموزشي مشابه كشور سوئيس تحت تعليم قرار گرفتند. نخستين توليدات كارخانهمان، حدود ۱۰۰ساعت بود كه به سفارش كمالخرازي، كاردار وقت ايران در سازمان ملل متحد ساخته شد. اين ساعتها به نمايندگان كشورهاي مختلف در سازمان ملل متحد تقديم شد. ازجمله ديگر توليدات كارخانه ما حدود ۱۰۰ تا ۲۰۰ ساعت مچي با صفحه فارسي براي كشور انگلستان بود كه براي كودكان مورد استقبال قرار گرفت.
- روبهرو شدن با چالشها
كار توليد در كارخانه تنها ۴ سال پس از افتتاح خوب پيش رفت. پس از اين مدت، كار با مسائلي چون كمبود يا نبود سفارش خريد روبهرو شد؛ چرا كه در اين سالها رفتهرفته قاچاق ساعت به كشور افزايش يافت و مشتريان كالاي ايراني كم شدند. در واقع واردكنندگان ساعت به كشور روزبهروز رشد كرده و توليدكننده داخلي را زمين زدند. كارخانهام در سال ۹۰ تعطيل شد و براي آنكه حقوق كارگران را بهموقع بپردازم خانه و دفتر خود را فروختم. از سال ۸۲ تا تعطيلي كارخانه حدود ۲ ميليارد تومان ضرر كردم و تا امروز، پس از سالها بيكاري هنوز هزينههاي قبل از بهرهبرداري كارخانهام سر به سر نشدهاست.
- تلاش براي دانشگاه ساعتسازي
۸ سال است كه موافقت دانشگاه علمي - كاربردي را براي تدريس اين رشته در دانشگاه بهدست آوردهام اما تا به حال عملي نشده است. من به اميد آنكه روزي اين رشته را در دانشگاههاي كشورم تدريس كنم، حتي درسهاي مورد نياز براي آموزش دانشجويان را تدوين كردهام. دانشجو اين درسها را بخواند كيف ميكند؛ وقتي جوانهايي را ميبينم كه بيكار هستند دلم ميخواهد اين صنعت را به آنها ياد بدهم و از آنها مهندساني بسازم كه بعد از آن كار كنند و از وجود خود لذت ببرند. فكر ميكنم اگر كسي با دست خود كاري راه بيندازد و از آن پول دربياورد، آن پول بركت دارد.
- قاچاق كمر ما را شكست
تا به حال به اين فكر كردهايد ساعتهايي كه تيكتاكشان گذر زمان را به شما يادآوري ميكنند با چه زحمت و مشقتي ساخته شدهاند؟ كار توليد يك ساعت بهقدري ظرافت ميطلبد كه در سالهاي دور، سازندگان ساعت براي برخي از كشورها چون انگليس ارج و قرب بالايي داشتند. آنها ساخت ساعت را يك هنر ميدانستند، تا اينكه كشور سوئيس با تلاش و نوآوري توانست اين هنر را از آن خود كند، بهطوري كه امروز اين كشور بزرگترين قطب صنعت ساعتسازي در دنياست. توليدات ساعت حدود ۴۴ درصد از سهم كل توليدات كشور سوئيس را در برميگيرد. اما وضعيت اين صنعت در كشور خودمان چطور پيش ميرود؟
طبق آمار موجود، در سال ۹۳ حدود ۹۳۴ تن ساعت وارد كشور شده كه براي خريد آنها حدود ۴۹ ميليون دلار هزينه شدهاست. اگر باز هم نگاهي به آمار واردات اين كالا بيندازيم متوجه ميشويم كه از سال ۹۳ تا به حال، جمعا حدود ۲ هزار و ۶۰۰ تن ساعت وارد كشور شده و اين يعني كمرنگ شدن توليد داخلي در اين حوزه. امروز صنعت ساعتسازي ايران و بسياري از صنايع ديگر نيازمند دستي حمايتگر هستند تا آنها را در امر توليد و دريافت سفارش حمايت كند. بدون شك اين حمايت باعث تقويت توليدات داخلي خواهد شد. بايد باور داشت كه تنها در اين صورت است كه كالاي ايراني قدرت آن را مييابد كه پيش روي كالاي وارداتي قد علم كند.