رسیدن به مرجعیت فرهنگی راهی دشوار دارد، بهویژه در جامعهای که هنوز نتوانسته است تعریفی درخور از فرهنگ برای خود داشته باشد. فرهنگ عمومی جامعه ایرانی، مجموعهای سامان نیافته از نیکیها و بدیها، سنتها و تجددها، استفادهها و سوءاستفادهها است.
گسترش ابزارهای ارتباطی رسمی و غیررسمی از سویی محلی برای تبادل اخبار و آراست و از سویی مجالی برای برقراری مونولوگ؛ جایی که میتوانی فقط گوینده باشی، گفتههای بسیاری را نادیده بگیری و احساس بینیازی از پاسخگویی داشته باشی.
مرجعیت فرهنگی اما مسیری دوطرفه میطلبد. مسؤل بودن دربرابر گفتار، پاسخ گفتن به آنچه باید و البته پاسخ نگفتن به آنچه نشاید.
مرجعیت فرهنگی را با زر و زور تزویر نميتوان دست يافت، چنانکه با دشنام. از این روست که باوجود داشتن هنرمندانی بیبدیل، ادیبانی نامآشنا و ورزشکارانی دلاور، مرجعیت فرهنگی نصیب افرادی معدود میگردد.
فرهنگ ایرانی از دیرباز برای مرجعیت خود به صاحبان قلم ارج بیشتری نهاده است. نامآوران پارسی، حکیمان شاعرند یا شاعران حکیم. امروز هم مردمان چشم به دهان شاعران یا خنیاگران دارند تا کلامِ مانده در گلو را از زبان ایشان بشنوند. از میان نامآوران این پهنه اما کسانی زبان گویای مردمند که در هر برهه از تحولات اجتماعی و در هر بزنگاه از تحولات تاریخی خطر کردهاند و گلو خراشیدهاند.
سیدعلی صالحی از شاعرانی است که در چنین مجالهایی خروشیده است؛ نه به شعار از سر غلیان احساس و نه از در خانهای رای خویش ساختن، که به تکلیف شاعری؛ شاعری که اقبال مردم به آثار مکتوبش، و بیهمتایی آثار صوتیاش در پذیرش عام.
- اختصاصي همشهري آنلاين: زندگينامه سيد علي صالحي
صالحی را دیرزمانی است که میشناسیم. شاعری که همواره در متن بود و هیچگاه به حاشیه نرفت؛ شاعری که حاشیهنشینان بسیاری خواستند او را به سطح خود تنزل دهند و تنها برای خود روسیاهی خریدند.
صالحی نغمه خود را سرود و شعر گفتارش را همهگیر ساخت. نظریه پرداخت و سخن گفت، بیآنکه چون حاشیهنشینان لازم باشد کاستی دانش خود را با افزودن نامهایی فرنگی به نوشتارش سرپوش نهد یا توسل بیهوده جستن به نظریههایی درست، در مکانی نادرست.
صالحي از شعر در هر شرایطی گفت، از «شعر حکمت» گفت، از عشق گفت و از مادری در میدان هروی با بوی غریبهای بر تن و کیسهای کوچک از برنج دردست.
صالحی مسیر پرپیچوخم "ما"شدن را از مثلثات و اشراقها آغاز کرد و در آن دهه پرگیرودار از کانون نویسندگان و موفقیتش در برقراری دیالوگ از طریق رسانهای که عموما ابزار گفتگویی یک طرفه است: کتاب. "ما"شدن راهی طولانی دارد. از زبان مردم سخن گفتن شایسته کسی است که با زبان مردم سخن گفته است. مردم با همین زبان به او نمایندگی میدهند تا از جانب ایشان سخن بگوید.
شاعر با نشر آثارش، خود را در معرض قضاوت قرار میدهد. اما یک هنرمند تنها با آثارش داوری نمیشود. هنرمند تمامی خود را در معرض ارزیابی میگذارد و مردم هوشیار از دقیقهای از زندگی وی نیز فرو نمیگذارند. این چنین است که مرجعیت فرهنگی در جامعه ایرانی، مقامی دشوار و پرچالش است.
آیا مسیری که صالحی و تعدادی دیگر از شاعران پیمودهاند، راه میانبر دارد؟ این را باید از یکی دو تن پرسید که خیال میکنند راه رسیدن به معروفیت و محبوبیت، پرخاش به شخصیتهای مرجع است. این بدون استثناست که کارنامه تألیفی و انتقادی این پرخاشجویان را که ورق میزنی انباشته از میانمایگی است. یکی دو دفتر شعر، چند خطی توهین و آسمان و ریسمان بافتن و البته در میان، یادی از بزرگان فلسفه غرب کردن (!)، تمام این سیاهه است.البته که"ما"شدن از راههای مألوف دشوار و از راه پرخاشجویی ناممکن است وگرنه کم ندیدهایم از این دست گفتارها."ما"شدن تحمل مرارت میطلبد، بردباری، هوشیاری، درشت شنیدن و آرام گفتن؛ و این تنها مسیری است که میانبر ندارد.
کسانی چون صالحی را نه خود، که مردمان برکشیدهاند و هم به ایشان اختیار دادهاند که از جانب آنان سخن بگویند. و دیگرانی که در این مرتبه نیستند باید بدانند که حق استفاده از ضمیر جمع در کلامشان ندارند. انتقاد لازمه مفاهمه است اما با ضمیر مفرد.
استفاده از "من" را یاد بگیریم مادام که مرجع نوشتارمان تنها خودمان هستیم."ما" خاص زبان عموم است از حلقوم دانایان. و این هم هست، کسی که در مرجعیت "ما" مینشیند، به کوچکترین خطایی فرزندان دیده و نادیده خود را عاق نمیکند. از اين روست شاعر كه ميگويد «حال همه ما خوب است»، باور میکنیم.