معمولا افراد، ديدگاههاي متفاوتي نسبت به همديگر دارند. البته اين مطلب به نوع نگاه افراد هم بستگي دارد. پدر و دختري به سفر رفتهاند، پدر از وضع بد رودخانه گله ميكند؛ «اين چه رودخانهاي است؟ هميشه آلوده است! پر از آشغال، انگار تمام زبالهها در اين رودخانه جمع ميشود. تمام چمنها را از بين بردهاند.» اما دختر حرف پدر را نميفهمد. هرچه نگاه ميكند اوضاع آنقدرها هم بد نيست. در نگاه او زبالهها و نازيباييها غلبه پيدا نميكنند به زيباييهاي طبيعت؛ درصورتي كه اين قضيه در مورد با پدر كاملا متفاوت است.
آري، زندگاني هم به همين شكل است. در حقيقت زندگي را ميشود بهگونههاي مختلف ديد. يك فرد عادي با ديد خود نگاهي سطحي دارد اما يك متخصص با دارايي علمي خود ميبيند ضمن آنكه مجبور است با ديد افراد عادي هم به مطلب نگاه كند تا آنها را بالا بكشد و الا آنها بالا نميآيند. آنها بايد حس كنند فردي كه ميخواهد به آنها كمك كند از جنس خودشان است. اگر افراد ببينند كسي خود را بالاتر از آنها فرض كرده، به او روي نميآورند. اما كسي كه براي خود افراد احترام قائل است در قلب آنها جاي ميگيرد. وقتي به مشكل ديگران فكر كنيم و اين دغدغه كه بهخاطر آنها در درونمان ايجاد شده را با آنها در ميان بگذاريم، با آنها يكي شدني را تجربه خواهيم كرد كه هرگز شيريني آن فراموش نميشود. 2قطره آب كه به هم نزديك شوند، تشكيل يك قطره بزرگتر ميدهند، اما دو تكه سنگ هيچگاه با هم يكي نميشوند.
پس هرچه سختتر باشيم، فهم ديگران برايمان مشكل تر ميشود و در نتيجه امكان بزرگتر شدنمان نيز كاهش مييابد. آب در عين نرمي و لطافت در مقايسه با سنگ، بهمراتب سرسختتر و در رسيدن به هدف خود لجوجتر و مصممتر است. سنگ، پشت نخستين مانع جدي ميايستد اما آب راه خود را به سمت دريا مييابد .در زندگي، معناي واقعي سرسختي، استواري و مصمم بودن را در دل نرمي و گذشت بايد جستوجو كرد.