او مستخدم مدرسه را بسیار دوست دارد و همیشه در نظرسنجیهای مدرسه مینويسد که از بهداشت مدرسه رضایت دارد، چون آقای نوروزی زحمت زيادي میکشد و همیشه در حال شستوشو و نظافت حیاط، دستشوییها و کلاس است؛ اگرچه باز هم مدرسه تمیز نیست و بهخصوص سرویسهای بهداشتی خیلی زود کثیف میشود.
اینکه تقصیر آقای نوروزی نیست. شما چهطور؟ حواستان به مستخدم یا همان بابای مدرسهتان هست؟
آقای محمد نوروزی، بابای مهربان این مدرسه است؛ مدتی طول میکشد تا بتوانم با او صحبت کنم. باید حیاط را برای زنگتفریح بعدی آماده کند؛ از دور نگاهش میکنم زمینشویهای پارچهای بزرگ را روی کفپوش راهرو میکشد و با جاروی بلند، حیاط را جارو میزند، آبخوریها را میشوید و البته سرویسهای بهداشتی را هم قبلاً نظافت کرده است.
او را میبینم که از روی نیمکتهای دور حیاط زبالهها را جمع میکند. کار او تمامی ندارد. باز هم صدایش میزنم و با عجله میآید و میگوید: «فقط 10 دقیقه تا زنگتفریح وقت داریم.»
و بعد قصههای ناتمام بابای مدرسه آغاز میشود؛ او همهي عمرش را در مدرسه کار کرده است. قبلاً در مدرسههاي دولتی کار میکرد و بعد ازبازنشستگی به این مدرسهی غیرانتفاعی آمده است.
نوروزی از صبحهای تاریک و سرد زمستان میگوید که با اتوبوس و مترو، مسیر جنوب به شمال تهران را طی میکند تا به مدرسه برسد و از غروبهای پرترافیک که به خانه برمیگردد.
با اينحال دلش برای رفتگران شهر میسوزد و میگوید: «اینجا که یک مدرسهي کوچك است و بعضی از بچهها خیلی مراقبند، اما بعضی از رفتگرها، یك محله را جارو میزنند و تمیز میکنند و خیلی از مردم رعایت نمیکنند.»
نوروزی آرزو دارد بچهها از مدرسه شروع کنند و یاد بگیرند که مراقب بهداشت محیط زندگیشان باشند. بستن شیرهای آب و جلوگیری از هدر رفتن آب برای او خیلی مهم است.
او میگوید: «زنگ تفریح که تمام میشود بیشتر شیرهای آب نیمه بازند. اشکال ندارد، من همه را میبندم، اما اولاً دراین مدت آب هدر میرود و دوم اينكه بالأخره باید توجه داشته باشند شیر بسته شده یا نه؟ اینجا نه توی خانه، پارک یا هر جای دیگر فرقی
ندارد»
این بابای پیر مدرسه از هدر دادن مایع و صابون دستشویی هم گلایه دارد و میگوید: «همه اینطوری نیستند البته، اما خب این کارها اسراف است. بعضی وقتها مایع دستشویی را حتی روی زمین میریزند.»
او تند وتند ادامه میدهد: «خیلی از بچهها روی سکوها خوراکی میخورند و بقیهی خوراکیشان را همانجا میگذارند این هم اسراف است. بعضيها هم زبالهها را زیر صندلیها و گوشه و کنار حیاط میاندازند، اما جای زباله توی سطل است نه روی صندلی و حیاط مدرسه!»
قصهی زباله تمامی ندارد: «وقتی سرما میخورند، دستمالکاغذيهای مصرفشده را حتماً باید در سطلها بيندازند چون این دستمالها آلودهاند و میتوانند ویروسها را منتقل کنند. البته بیشتر بچهها حواسشان هست اما خب عدهای هم دقت ندارند.»
زنگ تفریح به صدا در میآید؛ نوروزی خداحافظی میکند و به سمت راهپلهها میرود؛ برمیگردد و دستی تکان میدهد و در پیچ راهرو گم میشود.