تو یک رتق و فتقكنندهی امور هستی یا همیشه وقتی همهچیز به هم میریزد، از دیگران کمک میگیری؟
برای اینکه خودت را كمي بهتر بشناسی، ميتواني به این پرسشها پاسخ بدهي و بعد نتيجه را ارزيابي كني.
1. در میهمانی تولد دوستت تو و یکی دیگر از مهمانها هدیههایی یکسان آوردهاید:
+ خودت را به آن راه میزنی و اصلاً به این موضوع اشاره نمیکنی.
# حسابی از دست آن یکی میهمان عصبانی شدهای و شاید متلکی هم به او بپرانی.
* هدیه را از دوستت پس میگیری تا آن را با هدیهی دیگری عوض کنی.
2. درست در لحظهای که تمام تکالیفت را روی رایانه تمام کردهای و فقط مانده است که کلید ذخیره را بزنی، کامپیوتر هنگ میکند و همهچیز از بین میرود:
# اگر یک کامپیوتر درست و حسابی داشتی این اتفاق نمیافتاد. یک دعوای بزرگ سر نداشتن کامپیوتر در راه است.
* صبر میکنی تا سیستم کامپیوتر دوباره بالا بیاید و اگر هیچ خبری نشد، بلافاصله شروع به کار میکنی تا آنچه در ذهن داری نپرد.
+ کامپیوتر را به یک مرکز تعمیر میبری و از آنها میخواهی تا با هر روشی که شده، فایل موردنظرت را بازیابی کنند.
3. حسابی سرما خوردهای و در خانه افتادهای. فردا روز انتخاب اعضای اصلی تیم مدرسه است و تو مدتها برای چنین روزی تلاش کرده بودی.
* به پزشک مراجعه میکنی و دربارهی فردا با او مشورت میکنی. شاید راهی برای سرحال آمدن تا فردا باشد.
+ با معلم ورزشت تلفنی صحبت میکنی و ماجرا را به او میگویی و از او میخواهی بعد از خوبشدنت باز هم به تو فرصت بدهد.
# بدشانس یعنی من. از اول هم میدانستم نمیتوانم در ترکیب تیم اصلی قرار بگیرم.
4. در یک جمع دوستانه، کسی چیزی میگوید و احتمالاً منظورش ضایع کردن توست...
+ از خودت رفع اتهام میکنی. خواه منظورش تو باشی یا نه!
# اگر منظورش تو باشی، بدترش را به او میگویی!
* تا مطمئن نشوی چه منظور یا هدفی دارد، اقدامی نمیکنی.
5. در یک مکان شلوغ و پر رفت و آمد، نوجوانی درست همسن و سال خودت در چشمهایت خیره شده است:
# آنقدر در چشمانش خیره میشوی تا رویش کم شود!
* رویت را برمیگردانی و سعی میکنی دیگر به آن سمت نگاه نکنی.
+ اگر زیادی پر رو باشد، شاید شکلکی برایش دربیاوری.
6. خواهر یا برادر کوچکترت یکی از لباسهای تو را پوشیده و آن را خراب کرده است:
* حد و حدودش را برایش توضیح میدهی و از او میخواهی دفعهی بعد از تو اجازه بگیرد.
+ کلید کمدت را عوض میکنی و همیشه آن را قفل نگه میداری.
# بهترین فرصت است برای جا آوردن حالش!
7. دوچرخهی دوستت را قرض گرفتهای و حالا خراب شده است:
+ دوچرخه را به تعمیرگاه میبری و تا وقتی درست نشده، آن را پس نمیدهی.
# سعی میکنی یک جوری سرپایش کنی، احتمالاً از اول هم خراب بوده و بهتر است تو گردن نگیری.
* با دوستت در این مورد صحبت میکنی تا مطمئن شوی این خرابی قدیمی نیست و اگر نبود هر طور شده آن را با هزینهی خودت تعمیر میکنی.
8.یک عابر پیاده به تو تنه می زند، همهی وسایلت از دستت میافتد:
# اگر معذرت خواهی نکند شاید حالش را بگیری.
* مهم نیست، پیش میآید، بلافاصله وسایلت را جمع میکنی و بهراهت ادامه میدهی.
+ اعتراض میکنی و اما یک تنه ارزش درگیری ندارد!
* سامان دهندهی منطقی!
اگر در نزدیکی تو بحرانی روی بدهد، بلافاصله راههای حل و فصل آن را پیدا میکنی و شروع به حل و فصل ماجرا میکنی. این ویژگی فوقالعادهاي است و احتمالاً این ویژگی در آیندهای نه چندان دور باعث موفقیت و رشد تو خواهد شد.
تو همان کسی هستی که مشکلات کوچک را کوچک نگه میدارند و با بزرگی از کنارشان میگذرند. این خصوصیت به تو کمک میکند بزرگتر و منطقیتر شوی و خیلیها به كمك تو تكيه كنند.
با این حال انتخاب مستقیمترین و بیادعاترین راه برای حل و فصل مشکلات گاهی ممکن است برای تو مشکلساز شود. برای دوری از این مشکل میتوانی کمی از جدیت در برخورد با مشکلات و مشکلسازان استفاده کنی.
+ کمهزینه و بی دردسر!
دنبال دردسر نمیگردی، اما اگر کسی هم پا روی دمت بگذارد، او را بیجواب نمیگذاری.
بیشتر وقتها، هنگام بروز مشکلات زندگی، خلاقیت پیش از منطق وارد ذهن تو میشود و این در بعضی مواقع خوب است و در بعضی مواقع نه.
استفاده از خلاقیت میتواند بسیاری از بحرانها را به راحتی حل و فصل کند، اما بهتر است این خلاقیت در کنار منطق به کار گرفته شود!
# استاد کوه ساختن از کاه!
خودت هم میدانی که بیشتر وقتها میشود از کاه کوه نساخت، اما غرور و شاید لجبازی به تو این اجازه را نمیدهد.
خوب است که زیر بار زور نمیروی و آزادیخواه هستی، اما بهتر است کمی بر احساس غرور و لجبازیات، افسار بزنی و آنها را به کنترل خودت دربیاوری تا کمی هم از زندگی لذت ببری.
نظر شما