اگر از «رگ خواب» حميد نعمتالله كاهگل خوردن شخصيتهاي اصلي در كوچهباغهاي خاطرهانگيز شمال تهران را بگيريم، شايد خيلي سخت بتوان نشانهاي ديگر از ايراني و بومي بودن داستاني تلخ و تاريك را در آن يافت. آنچه كارگردان براساس فيلمنامه همسرش معصومه بيات تصوير كرده، ميتوانست در هر جاي ديگر دنيا هم اتفاق بيفتد؛ بدون آنكه روايت داستان دچار سكته شود يا حتي كسي از او براي ساختن يك ماجراي اروپايي يا آمريكايي گلايه كند.
زني از همسرش جدا و در فرايندي عجيب در ساعت 10و چند دقيقه صبح مقابل درهاي بسته يك موزه عاشق مردي ميشود كه تقريبا هيچ از زندگي شخصياش نميداند. زن با اينكه در ادامه دادن مسير عاشقي به ترديد ميافتد، با شتاب تمام به سمت فروپاشي خودخواسته ميرود؛ به خوردن قرص معتاد ميشود، براي دادن دستمزد دندانپزشك آه در بساط ندارد، در بدترين شرايط ممكن روزگار ميگذراند، به ديدن پدرش نميرود، فرزند ناخواستهاش را سقط ميكند و... .
ديدن اين حجم از بدبختي و تاريكي و نكبت در فيلمي از نعمتالله آخرين گزينهاي بود كه تا همين يكي، دو سال پيش به ذهن دوستداران دنياي سينمايي او ميرسيد. زوج نعمتالله/بيات در چندگانه «بيا از گذشته حرف بزنيم» ايرانيترين فيلمهاي چند سال اخير تلويزيون را ساخته بودند و زوج نعمتالله/هادي مقدمدوست در «بيپولي» و «وضعيت سفيد» تلخي ناكامي را با شيريني شوخيهاي بامزه همراه ميكردند تا آنچه در پايان براي تماشاگران ميمانَد، خاطرههاي خوش باشد.
رگ خواب فيلمي است كه تمام ويژگيهاي آثار كارنامه پربار نعمتالله را دارد؛ ريزبيني، دقت در جزئيات، روايت درست داستان، پرداختن به وجوه مختلف شخصيتها، هدايت دقيق بازيگران و البته يك ليلا حاتمي درخشان اما خيليها ممكن است ترجيح بدهند به جاي آن، ساعت 21پاي تلويزيون بنشينند و 2قسمت از سريال شگفتانگيز وضعيت سفيد را تماشا كنند.
شايد بد نباشد خود نعمتالله هم پس از فراغت از توليد «شعلهور»، چندبار بيا از گذشته حرف بزنيم، وضعيت سفيد، اي دوست مرا بهخاطر آور، فريدون مهربان است و لب دريا را ببيند. حيف است او در آستانه 50سالگي به سندرم فيلمسازان 70ساله دچار شود؛ شايد هم چاره كار، بازگشتن به گذشته و ديدار تازه كردن با دوستي قديمي باشد!