تصاوير سياه و سفيد و برفي كه بارش آن تمام نميشود. «خفهگي» كابوسي است با طعم مرگ و جنون. صحرا مشرقي (الناز شاكردوست) از بهترين شخصيتهاي آثار فريدون جيراني است؛ نمونهاي از زنان جوان ميانسال كه از هراس تنهايي خود را به كام مرگ ميكشند.
فيلم با وجود داشتن فرم خاص ميتوانست براي مخاطب محدود باشد، با فضايي انتزاعي و متاثر از دنياي شخصي كارگردان اما در شكل فعلي، خفهگي اثري است اجتماعي و هشداردهنده درباره مناسبات جامعه امروز، رشد فردگرايي، منفعتطلبي و بحران تنهايي.
جيراني موفقشده در كنار روايت پرتعليق يك مثلث عاشقانه، عكسي سياه و سفيد از جامعه امروز نشان ما بدهد. غافلگيري از حضور نويد محمدزاده نشأت نميگيرد كه البته نقش عاشق مجنون را خوب بازي كرده و مثل هميشه مخاطب را تحتتأثير قرار ميدهد. غافلگيري به الناز شاكردوست مربوط ميشود كه براي نخستينبار همانقدر كه ظاهرش را تغيير داده، سبك و شيوه بازياش را هم عوض كرده است.
جيراني نقشي بسيار دشوار به او سپرده و شاكردوست با يك بازي كنترلشده و بدون حشو و زوايد، تصويري همدليبرانگيز از صحرا ارائه داده است. ماهايا پطروسيان هم در حضور اندكي كه مقابل دوربين دارد، پس از سالها قدرت خود را نشان ميدهد. آن هم در نقشي جدي و تلخ. خفهگي محصول جسارت جيراني براي دورشدن از مولفههاي آثار قبلياش و رسيدن به جهاني تازه در روايت و ساختار است. فيلم نمره قبولي ميگيرد و جيراني در اين آزمون موفق ميشود مخاطب را با رنج شخصيت اصلياش، يعني صحرا مشرقي همراه كند.
- ويلاييها؛ مادرانه در جنگ
پيش از شروع جشنواره سي و پنجم، بسياري درباره ارزش كار منير قيدي در «ويلاييها» صحبت كرده بودند و فيلم را پديده اين دوره ميدانستند. پس از اكران اما نظرها و نقدها درباره آن متفاوت و مختلف بود. گروهي نخستين تجربه كارگرداني قيدي را اثري خلاقانه و فيلمي «بزرگ» دانستند اما گروهي معتقد بودند بيش از حد جدي گرفته شده است.
با فاصله از ستايشها و نكوهشهايي كه نثار فيلم شده، ميتوان گفت ويلاييها اثري زنانه درباره جنگ است؛ فيلمي كه ميكوشد به ماهيت جنگ از منظري زنانه بپردازد. مانند آنچه نرگس آبيار در «شيار143» و فيلم ستايششده «نفس» كرد يا آنچه رخشان بنياعتماد در فيلم بهيادماندني «گيلانه» انجام داد.
پس آنچه قيدي انجام داده، نخستين فيلم زنانه سينماي ايران در حوزه جنگ نيست. فيلم موفق شده فضايي واقعگرا بسازد با شخصيتهايي كم و بيش قابل باور. بعضي مثل عزيز (ثريا قاسمي) بهشدت كليشهاي و بعضي مثل خانم خيري (پريناز ايزديار) كمي تازه.
فيلم چند صحنه انفجار تأثيرگذار دارد. نماهاي حركت زنان به سمت پناهگاه با چادرهاي سفيد زيباست و عشق رزمنده جوان به دختر همسن و سالش، عطر زندگي به ويلاييها داده است اما همه اينها براي تبديلشدن نخستين فيلم قيدي به اثري درخشان كافي نيست. هر چند همين تصوير همدليبرانگيز است و اشك به چشمان مخاطب ميآورد. ويلاييها عزيز است به اين دليل كه در هجوم روزمرگي به يادمان ميآورد در روزهاي سخت جنگ، خانوادههاي بسياري داغدار شدند و زخمهاي جنگ را هنوز بر پيكر اين سرزمين ميشود ديد.
- نويسنده و منتقد
نظر شما