این خیال و تصور نیست؛ ما در یک جنگل تاریک و مخوف دنبال یک افسانه نیستیم؛ اين رويداد مثالهای زیاد و روشنی در زندگی ما دارد. در واقع ما آدمها خطاهای دیگران را خیلی راحتتر از خطاهای خودمان میبینیم و اینجا همان نقطهی کور است.
گرایش به این باور که ما کمتر از دیگران دچارخطا میشویم خطای نقطهی کور لقب دارد. بنابراین وقتی نمیتوانیم خطاهای خود را ببینیم، ممکن است قضاوتها و رفتارهای ما آسیبزا بوده و پيامدهايي منفی داشته باشد. حتی ممکن است کشف خطای دیگران را ناشی از هوش و ذکاوت خودمان بدانیم، غافل از این که خودمان هم جزء دیگران هستیم!
- مقایسه و قضاوت ممنوع!
صفیالله میرزایی، کارشناس ارشد علوم تربیتی، مدرس و محقق برای ما از این نقطهی ناشناس ذهن میگوید: «یکی از مشکلات اساسی که بیشتر مردم به آن دچار شدهاند و شاید هم کسی از آن خبر ندارد و یا نمیشناسند «نقطهی کورذهن» است.
ما معمولاً وقتی نقطهی کور را به کار می بریم یا می شنویم فکرمان به سوی ضعف بینایی میرود. بله، نقطهی کور در واقع نقطهی فاقد سلولهای گیرندهی نور است و به همین دلیل بینایی ندارد. پس نقطهی کور ذهن نیز یک کمبود و یک نقص است، فکرنکردن و ندانستن است، تاریکی است.
خوب به این مطلب توجه کنیم: برف سفیدی همهجا را سفیدپوش کرده است. در مسافتی دور یک سیاهی میبینیم. با خود چه فکری میکنیم؟ چرا سیاهی بیشتر از سفیدی برف، نظر ما را به خودش جلب کرده است؟ یا خبری می شنویم که مدیر مدرسهای فلان دانشآموز را اخراج کرده است؟ فوري یا مدیر مدرسه را محکوم می کنیم یا دانشآموز را. چگونه متوجه شدهایم؟ يا بارها دیده و شنیدهایم فلانی دروغگو هست، فلانی چاپلوس هست و... آیا اتفاق افتاده است خودم بگویم من دروغگو هستم؟ من دورو هستم؟ و...
این همان نقطهی کور ذهن است. یعنی خطا و اشتباهات دیگران را دیدن و خطای خود را ندیدن. ندیدن و قضاوتکردن. خود را کامل و دیگران را ناقص دیدن. خود را دانا و دیگران را نادان دانستن است.»
- عينكي براي مغز!
آیا میتوانیم برای این نقطهی کور عینک بخریم، یا لیزيك کنیم و برای همیشه خیالمان راحت شود که این نقطه بینایی دارد؟ راهی هست؟
میرزایی معتقد است حلکردن این مشکل برای نوجوانان و جوانان بسیار آسان است، چون هنوز این معضل کاملاً وجودشان را در برنگرفته است. او میگوید: «لازم است در مرحلهی اول مثبت اندیش باشیم. همیشه به چیزهای مثبت فکر کنیم. اینشتين معتقد است هر آنچه در مغز انسان میگذرد، دنیای او را میآفریند. افکار منفی دروغگو است و... دامنهی نقطهی کور انسان را افزایش میدهد.
دوم اينكه به رفتارهای دیگران بیشتر و بادقت توجه نکنیم. بهقول خداوند متعال در امور دیگران تجسس نکنیم. از شخص صاحبذوقي نقل میکنند که به اوگفتند: جهاز میبرند. جواب داد به من چه مربوط است؟ گفتند جهاز دختر تو را میبرند. بازهم جواب داد به شما چه مربوط است؟ بله، هرچهقدر از این برنامه ها دور باشیم از نقطهی کور ذهن دورتر هستیم.
سوم اينكه به خودشناسی و خودسازی بیشتر توجه کنیم. از ائمهی معصومینع حدیث داریم که هرکس در شبانهروز به اعمال خودش نرسد و محاسبه نکند از ما نیست. از خودم بپرسم چگونه انسانی هستم؟ چهکار کردم؟ چه باید بکنم و چه نباید بکنم؟ و...
در آخر داشتن مطالعهی مستمر و منظم است. به قول ازمی تایلر، کتاب برای جوانان راهنمایی است که آنها را به سوی شرافت و فضیلت میکشاند. همچنین مونتسکیو گفته است که من هیچ غمی نداشتهام که خواندن یک صفحه کتاب آن را از بین نبرده باشد. مطالعهی کتابهای مفید ذهن نوجوانان و جوانان را به ذهن فلسفی تبدیل میکند. انسان منطقی و فلسفی هیچوقت به نقطهی کور ذهن مبتلا و گرفتار نمیشود.»
پس یادمان باشد که گاهی از زوایهی دیگران به خودمان نگاه کنیم و سعی کنیم مواردی را که قبلاً فکر میکردیم ما کاملاً درست میگوییم و دیگران کاملاً اشتباه میکنند به یاد بیاوریم و بهخاطر بسپاریم که همیشه حق با ما نیست، ما هم ممکن است اشتباه کنیم.
- من بهترم يا او!
هروقت از برادرم ایرادی میگیرم مادرم میگوید شما هر دو مثل هم هستید. البته من هیچ شباهتی بین خودمان نمیبینم، جز این که سر همهی مسایل با هم اختلاف نظر داریم و دعوا میکنیم. آیا این نتیجهی همان نقطهی کور است؟ چهطور تشخیص بدهیم؟
میرزایی میگوید: «نقطهی کور ذهن، یک مشکل ذاتی و وراثتی نیست؛ بلکه کاملاً اکتسابی و آموختنی است. با توجه به گسترش نابهنجاریهای اجتماعی، هیچکس نمیتواند ادعا داشته باشد که به این مشکل، گرفتار نشده است. چرا که این مشکل، به یک فرهنگ تبدیل شده است.
طریقهی شناخت مبتلاشدن به این مشکل، بسیار ساده و ابتدايی است. هرکس از خودش بپرسد او بهتر است یا خودم؟ او بهتر میداندیا خودم؟ و.... اگر جواب این گونه سؤالات، خودم باشد، گریبانگیر مشکل نقطهی کور ذهن است.»