طناب آبي همرنگ نيسانش را از دو طرف ميبندد و ميگويد: «ديگه چيز اسقاطي ندارين، همينها بودن؟» پيش خودم به جمله «ديگه چيز اسقاطي ندارين، همينها بودن؟» فكر ميكنم. دلم ميخواهد خودم را هم به فهرست اموال اسقاطي اضافه كنم، بعد، بپرم پشت نيسان. كنار ميز مطالعه شش نفره پايه شكسته كه رويش را بچههاي كنكوري پر از نوشته، تصوير و شماره تلفن كردهاند، بنشينم. مانيتور شكم گنده و كيسهايي كه روزگاري دهانشان را باز ميكردند و با سيدي كه همان زبانشان بود، براي ما زبان درازي ميكردند و حالا ساكت نشستهاند، دست راستم باشند. دست چپم، هم صندليهاي دو نيم شده، قرار بگيرند. طناب آبي از بالاي سرم رد شود و همينطور كه به آسمان نگاه ميكنم و نم نمكي باران ميآيد. بگويم: «من را هم ببريد، من آخرين اسقاطي هستم» يا اصلا چيزي نگويم و مثل بقيه ساكت بنشينم.
همه ما كه در جايي مشغول كار هستيم. بعد از يك دوره كاري، وقتي از نيمه و نقطه اوج كاري، پانزده سالگي ميگذريم و به سراشيبي ميافتيم. چه بخواهيم و چه نخواهيم مستعمل ميشويم. 15 سال از كارمان كه گذشت ديگر سالشمار معكوسمان شروع ميشود، نصف عمر كاريمان ميگذرد و سال به سال به بازنشستگي نزديكتر ميشويم.
حالا نه مثل آن ميز و صندليها پايههايمان بشكند يا مثل كيسها سطحمان پايين باشد و نتوانيم كار كنيم و مثل پرينتر رنگ قاطي كنيم. ولي اسقاطي ميشويم. گاهي خودمان را ترميم و تعمير ميكنيم. ارشد ميخوانيم، سطح علميمان را بالا ميبريم. كارها را سبكتر ميكنيم. ولي فرسودگي و اسقاطي يك جور ديگر خودش را نشان ميدهد. تنها راه نجاتمان اين است كه جانشينپروري كنيم. راه و رسم سازمان و خطمشيمان را به تازهنفسها بياموزيم تا اگر خودمان آنجا حضور نداشتيم، روش، منش، طرز نگاه و افكارمان آنجا باشد.
دلم ميخواهد يكي از اعضاي كتابخانه، مثل نگين يا زهرا كه هم اهل كار و هم كتابخوان و اهل مطالعه هستند يا اكرم كه كتابداري خوانده و خيلي فعال است و روابط اجتماعي خوبي دارد، جانشين من شود. دلم ميخواهد جانشينم خيلي بهتر از خودم باشد و توي اسقاطيآباد، ديگر حرص كتابخانه را نخورم و خوابهاي بد نبينم.
اصلا چقدر خوب بود اسقاطيها خودشان ميتوانستند جانشين خودشان را انتخاب كنند. به اسقاطيآباد كه رسيدم، حتما آنجا اين پيشنهاد را ميدهم تا مجلس آنجا اين قانون را تصويب كند. البته احتمال دارد بعضي از ما عتيقه باشيم و ما را به موزه منتقل كنند، اگر به موزه برويم، ارج و قربمان بيشتر است و حرفمان خريدار بيشتري دارد. در سال جديدحتما اين قانون را اجرا ميكنم.