پی‌یر بوردیو - ترجمه محسن ایمانی: این نکته مهم است که یک گروه (هر گروهی که باشد، به ویژه گروهی که مسئولیت‌هایش به اندازه مسئولیت‌های روزنامه‌نگاران مهم است) مسئله اخلاق را برای خود مطرح کند و بکوشد فلسفه وجودی (deontologie) خود را تبیین کند.

البته این نقش بر عهده جامعه‌شناس گذاشته شده است؛ جامعه‌شناسی که با ورود به بحث اخلاق گاه خود را به مثابه دشمن لذت‌ها جلوه می‌دهد. باید خاطرنشان کنم که اخلاق بی‌ریشه‌ای که اساسش اعمال حقیقی نباشد، تنها به این کار می‌آید که فردا از آن برای خودتوجیهی – اگر نگوییم خودفریبی‌– استفاده کند. اغلب، اخلاق این اثر را دارد که به یک گروه اجازه می‌دهد یک وجدان خوب برای خود تعریف کند و بکوشد چهره خوبی از خود ارائه دهد. به همین دلیل است که باید درباره انحراف از مسائلی که چندان به وجدان و اراده وابسته نیستند ولی حل آنها منوط به اثربخشی مکانیسم‌های اجتماعی است، هشدار داد. وجدان و اراده، 2 پیش‌فرض همه مکاتب اخلاقی است.
نقش علوم اجتماعی، یادآوری وجود این مکانیسم‌هاست؛ نه برای ناامید کردن وجدان‌ها و اراده‌ها بلکه برعکس برای اینکه به وجدان‌ها و اراده‌ها آزادی بیشتری نسبت به آزادی این مکانیسم‌ها داده شود. هر حرفه‌ای یک جهان‌بینی حرفه‌ای و یک ظاهر کم و بیش آرمانی و نمادین تولید می‌کند. در مورد گروه روزنامه‌نگاران هم به همین ترتیب است. به اعتقاد من، حرفه جامعه‌شناس، کمک کردن - تا حد توان - به این کار است. با این وصف، همیشه این‌طور نیست که افرادی که خود را جامعه‌شناس می‌نامند، از حرفه خود آگاهی داشته باشند. هستند جامعه‌شناسانی که به علت اشتغال به کار روزنامه‌نگاری، تصویری را که خود دوست دارند داشته باشند، به روزنامه‌نگاران نسبت می‌دهند. البته این تصویر اندکی اصلاح شده و حال و هوای عالمانه‌ای گرفته است. جامعه‌شناسی، آن‌طور که من استنباط کرده و در محیط دانشگاهی به کار می‌برم – که البته به مزاج برخی ناخوشایند است – باید به جای اکتفا کردن به ثبت گفتمان‌های گروه‌ها درباره اعمال‌شان و دادن تأییدیه علمی به آنها، این گفتمان‌ها را در معرض نقد ذهنی قرار دهد. یکی از نخستین تلاش‌ها می‌تواند تحلیل گفتمان‌های روزنامه‌نگارها درباره خودشان و نیز تحلیل گفتمان‌های برخی جامعه‌شناسان درباره روزنامه‌نگاران باشد.
این تردید فلسفی – اگر نگوییم شک عمیق‌– در باب ابراز عقاید اخلاقی، بدین معنی نیست که هیچ چیز ممکن نیست ولی این مهم است که بر اساس آموزه قدیمی رواقی‌گری، بین آنچه به ما وابسته است و آنچه به ما وابسته نیست، تمایز قائل شویم؛ بدین منظور که به افراد، مسئولیت‌های خارج از حد محول نشود. به جای صحبت از اخلاق و یادآوری آن به وجدان‌ها و اراده‌ها، می‌توان از گروه خواست که شرایطی را مهیا کند که در آن، به اعضا فرصت داده شود رفتاری اخلاق‌مدار داشته باشند.
در اینجا برای توجیه این تغییر زبان و چشم‌انداز، به ماکیاول رجوع می‌کنم که می‌گفت جمهوری، رژیمی است که در آن فضیلت به نفع شهروندان است زیرا در چنین رژیمی، فضیلت شانس بیشتری دارد که از آن قدردانی شود. در تکمیل و تصحیح سخن ماکیاول، باید به ارسطو اشاره کرد که می‌گوید: «فضیلت، نیاز به یک آرامش خاص دارد».
خلاصه اینکه باید به شرایط اجتماعی (و اقتصادی) مثبت و منفی، و عمل به اخلاق توجه داشته باشیم و اگر واقعا طالب رفتارهای اخلاقی دلخواه هستیم، باید به موعظه و نصیحت اکتفا نکنیم و همت گماریم که شرایط اقتصادی و اجتماعی خاصی به وجود آید که در آن موعظه اخلاقی اثربخش باشد. باید تلاش کنیم که در بطن نظم عمومی، شرایط امکان یک فضیلت مدنی را ایجاد کنیم. برای این کار، روزنامه‌نگاری یکی از بهترین گزینه‌هاست؛ زیرا روزنامه‌نگاری در مقوله خدمات عمومی می‌گنجد. تنها پرسش این است که بدانیم چه کنیم تا روزنامه‌نگارها – چه به استقبال فضیلت بروند یا خیر – سودی در توجه به فضیلت در حرفه خود داشته باشند و خدمات عمومی‌ای را که خود ارائه می‌دهند، به مثابه یک خدمت واقعی به خلق بپندارند به جای اینکه خدمت خود (روزنامه‌نگاری) را  تا حد پیروی ساده از عامه، بازار و قانون تقلیل دهند. می‌توان به سمت فرمولی رفت که به عمل نزدیک‌تر است؛ چطور می‌توان به تقویت قواعد مولدی که ما را به سوی فضیلت سوق می‌دهند، پرداخت و قواعد منحرف و بی‌فضلیتی را – که ما را به سمت اشتباه و خطا می‌خوانند – تضعیف کرد؟ پیش از آنکه به بحث اصول عملی بپردازم، چند نکته تئوریک را یادآوری می‌کنم که برای متقاعد کردن مردم نسبت به اینکه می‌توان درباره روزنامه‌نگاری با زبانی غیر از زبان انتقاد و محاکمه صحبت کرد، ضروری به نظر می‌رسند. روزنامه‌نگارها، بسیار زودرنج و حساس‌ا‌ند و تحلیل را نسبتا به‌سختی تحمل می‌کنند (یقینا به این دلیل که محفل روزنامه‌نگارها، محفلی است که همزمان قوی، شکننده، ضعیف و مورد تهدید است). هیچ محفلی وجود ندارد که دوست داشته باشد زیر ذره‌بین باشد.
به جامعه‌شناس نگاه بدی می‌شود؛ زیرا چیزهایی می‌گوید که افراد نمی‌خواهند بدانند (و نه فقط چیزهایی که دانستن آنها به دلیل محرمانه و مخفی بودن‌شان دشوار است؛ مانند آنچه روزنامه‌نگاران خوب انجام می‌دهند).
به همین دلیل است که من این واهمه را دارم که کتابم درست درک نشود. جهان روزنامه‌نگاری، چیزی است که من آن را یک میدان نسبتا مستقل می‌نامم؛ یعنی یک عرصه بازی که در آن افراد مطابق قواعد خاصی- یا دقیق‌تر بگویم قانونمندی‌های ویژه‌ای- نقش ایفا می‌کنند. البته قانونمندی‌های ویژه بیشتر به عرصه بازی عملی مربوط می‌شود که در آن افراد سعی دارند خود را برتر و پیشرو نشان دهند. اگر روزنامه‌نگار و فیزیک‌دان ـ که در ظاهر کاملا از هم متفاوت‌اند ـ در این نقطه اشتراک دارند که باید اول باشند (در اعلام یک خبر یا یک کشف جدید)، در عرصه علمی، نظارت بر ابزاری که می‌توانند به پیروزی کمک کنند، سختگیرانه است. عرصه علم خیلی بهتر محافظت می‌شود و بنابراین خیلی بهتر در برابر خطا و اشتباه مقاومت می‌کند. بازی روزنامه‌نگاری، منطق خاص خود را دارد که باعث می‌شود ما اعمال یک روزنامه‌نگار را زمانی کاملا درک کنیم که کارهای او را در یک فضای روزنامه‌نگاری ـ یعنی کلیه روابطی که وی را به دیگر روزنامه‌نگاران متصل می‌کند ـ قرار دهیم. می‌توان یک نمونه از این اثرات را زمانی مشاهده کرد که یکی از اجزای رسانه‌ها ـ که وزنه‌ای محسوب می‌شود ـ به موضوعی بپردازد که در این صورت سایر اجزا نیز مجبورند از آن موضوع حرف بزنند.
یک نمونه از این اثرات را همچنین می‌توان در این امر مشاهده کرد که ساختار عرصه روزنامه‌نگاری با ورود تلویزیون عمیقا تغییر کرده است. اثرات این تغییر را حتی می‌توان در مستقل‌ترین حوزه‌های این عرصه (مثل روزنامه‌ لوموند) احساس کرد.
یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های بارز روزنامه‌نگاری، استقلال کمرنگ آن است (در مقایسه با عرصه علمی)؛ بدین مفهوم که روزنامه‌نگاری قویا از نیروهای خارجی پیروی می‌کند. برای مثال این نیروها توسط منبع خبر، سیاست و... اعمال می‌شوند.
ساختار عرصه روزنامه‌نگاری مانند اکثر عرصه‌های تولید فرهنگی (برای مثال عرصه هنری از زمان انقلاب امپرسیونیستی) حول تضاد بین «ناب» و «تجاری» شکل گرفته است.
با ظهور تلویزیون، استقلال روزنامه‌ و روزنامه‌نگاران کمتر شد و تلویزیون تا جایی پیش رفت که دستور کار روزنامه‌ها را نیز تعیین می‌کرد. اختصاص فضای زیاد به تلویزیون و برنامه‌هایش در روزنامه‌ها قابل تامل است.
با مجهز شدن به این تحلیل، می‌توان با تلاش در راه تقویت نیروهای بافضیلت، میل جمعی به فضیلت را افزایش داد. منظور از نیروهای بافضیلت، مکانیسم‌هایی هستند که احترام به قواعد بنیادین بازی را ـ به منظور تقویت جنبه خاص بودن و اثربخشی این قواعد از طریق تقویت استقلال این عرصه روزنامه‌نگاری ـ مشخصا در ارتباط با تلویزیون تحمیل می‌کنند.
ناگفته پیداست که همه روزنامه‌نگاران از این تقویت استقلال بهره‌ای نمی‌برند. همه‌چیز حاکی از آن است که میل به حرکت در جهت تقویت استقلال از قدرت‌های خارجی به میزان استقلال روزنامه‌نگاران مختلف بستگی دارد.
به طور کلی، جهان روزنامه‌نگاری استقلال نسبتا کمی دارد و هر فعالیتی برای ایجاد شرایط مساعد فضیلت در درون منطق داخلی محفل، تکیه‌گاه‌های کمی پیدا خواهد کرد؛ سانسورهای خارجی (با درجات مختلف براساس موقعیت ‌آنها) از سانسورهای داخلی بسیار قوی‌ترند که به واسطه احترام به قواعد و ارزش‌های استقلال، تحمیل می‌شوند. سانسورهای خارجی به راحتی به تهدید تبدیل می‌شود و به عدم  امنیت شغلی ارتباط دارد که روزنامه‌نگاران جوان را در برابر 2 انتخاب قرار می‌دهد؛ کناررفتن سریع از عرصه یا آماده‌شدن برای پذیرش ضربات. روزنامه‌نگار یا می‌پذیرد که از بایدها و نبایدهای روزنامه‌نگاری عدول کند و ضربه‌پذیر شود یا اینکه سر تعظیم فرود می‌آورد.
برای اینکه وزن سانسورهای داخلی نسبت به سانسورهای بیرونی تقویت شود، روزنامه‌نگاران باید نسبت به ایجاد یک نهاد موثر که قضاوت منتقدانه داشته و قادر باشد مشروعیت خاص خود را مطرح کند، اهتمام ورزند.
باید یک نهاد رسیدگی به ورود افراد به این حرفه طراحی شود؛ نهادی که قادر باشد این عرصه را در برابر ورود افرادی که قواعد بازی را قبول ندارند، حفظ کند. این کافی نیست که روزنامه‌نگاران را وادار به ادای سوگند کنیم، بلکه لازم است آنها خودشان آمادگی رعایت موثر قواعد را داشته باشند. مستقل‌ترین عرصه‌ها – مانند عرصه ریاضی‌دانان – کمتر توسط نهادهایی از نوع «نظم حرفه‌ای» هدایت می‌شوند. آنچه موجب تعجب می‌شود تمایل محافل روزنامه‌نگاری است به  ایجاد رسوایی‌های خاص و اعمالی که نقض آشکار قواعد رسمی این شغل‌اند. باید عملکردهای اجتماعی این‌گونه از «قانون محفل» را که  مانع از حمله به رقبا می‌شود  تحلیل کرد. بنا به دلایلی – که من به خوبی متوجه نمی‌شوم – عرصه روزنامه‌نگاری نقد دوطرفه را رد می‌کند. این نقد در عرصه‌های دیگر تولید فرهنگی به کار می‌رود و اصولا همه پیشرفت‌های علم، هنر و ادبیات بر آن متکی است. روزنامه‌ها یک پنجاهم اطلاعاتی را که درباره رقبای خود دارند، چاپ نمی‌کنند و بسیار نادر است که محفل روزنامه‌نگاری بحث‌هایی را ایجاد کند که به نظر من، موجب افزایش استقلال بشوند. شاید از دل چنین بحث و جدل‌هایی یک وجودشناسی عملی واقعی بیرون بیاید. گاهی پیش می‌‌آید که یک روزنامه مطلبی را بگوید که بسیاری از روزنامه‌نگاران می‌دانند ولی در موقعیتی نیستند که آن‌را افشا کنند.
بنابراین نمی‌توان انتظار تقویت پایدار اخلاق روزنامه‌نگاری را داشت. البته این‌طور نیست که این موضوع فقط درمورد روزنامه‌نگارها صدق کند. هنرمندان، نویسندگان و دانشمندان و حتی سیاسیون و نیز همه شهروندان، از تقویت شرایط اجتماعی فضیلت روزنامه‌نگاری منتفع هستند. باتوجه به اهمیت بالای روزنامه‌نگاری در همه عرصه‌های تخصصی (حقوق، امر قضا، پزشکی و فرهنگ)، ‌عرصه روزنامه‌نگاری این امکان را دارد که  همه چیزهایی را که از خارج به آن تحمیل می‌شوند، ‌به همه عرصه‌ها تحمیل کند.برای مثال، من به نقد می‌اندیشم که استقلالش یکی از شرایط اصلی استقلال جهان تولید فرهنگی است (ادبیات، هنر، علم و غیره). فقط یک آگاهی عمیق نسبت به مکانیسم‌های این استقلال است که عرصه روزنامه‌نگاری را به سوی گذر از محدودیت‌ها – بدون درهم‌شکستن اخلاق- سوق می‌دهد. علم جامعه‌شناسی بدون اینکه بخواهد گروه‌های اجتماعی را در زمینه جبری محصور کند، ابزاری را ارائه می‌دهد که به ما کمک می‌کنند تا حدی از این زمینه جبری خلاص شویم. به عبارت دیگر، جامعه‌شناسی به دور از ناامیدکردن روزنامه‌نگارها – زیرا آگاهی را ارتقا می‌دهد - شانس رها شدن از محدودیت‌ها را بالا می‌برد. حال این بر عهده روزنامه‌نگار است که باید طوری از محدودیت‌ها بیرون بیاید که متهم به زیرپاگذاشتن اخلاق نشود

 www.homme_moderne.org