فرض كنيد نيمهشب در اتاقي باشيد كه چراغهايي در آن روشن است. اگر يكباره برق ساختمان قطع شود، همهجا تاريك شده و شما ديگر هيچچيزي را نخواهيد ديد. اين خاصيت نور است.
اما پرسش اينجاست كه آيا صرفا بهخاطر وجود نور، اطراف را خواهيم ديد؟ خير؛ مؤلفههاي ديگري نيز لازم است كه از همه مهمتر «چشم» بيناست. اگر كسي چشمش نابينا باشد، با وجود نور بسيار هم نخواهد توانست چيزي را ببيند، براي همين است كه در ادبيات عامه، اگر كسي دچار نابينايي شود ميگويند نور از ديدهاش رفته است؛ يعني ديگر نميتواند نورها و اشياء را ببيند.
خاصيت «شب قدر» اين است كه انسان را «بينا» ميكند. شايد بپرسيد مگر ما نابينا هستيم كه شب قدر ميخواهد ما را بينا كند؟ آري. ما به ظاهر ميتوانيم محيط را ببينيم اما در باطن نسبت به رؤيت ماهيت اشياء و واقعيت ماجراها ناتوانيم. اين ماجرا كِي لو ميرود؟ آن هنگام كه چراغ عمرمان خاموش شده و به عالم ديگر سفر كنيم. برخي آدمها در دنيا چشم دارند اما در آخرت كور محشور ميشوند. پس به خدا اعتراض ميكنند: «قال رَب لِمَ حَشَرتَني أَعمي و قَدكُنت بصيرا» (طه - 125). پاسخ خداوند شگفتانگيز و خيرهكننده است. او به معترضان ميفرمايد: اي انسان در دنيا آيات بسياري از من به تو نشان داده شد اما تو همه آنها را به فراموشي سپردي، پس من هم اينجا تو را به فراموشي ميسپارم».
ماجرا روشن شد. ما خيلي وقتها بهرغم ظاهر سالم خود، نابيناييم چون نميتوانيم آيات خدا را ببينيم، از الطاف و نعمتهاي بيكران خدا غفلت ميكنيم، عمرمان را براي هيچ و پوچ ميسوزانيم، راه اشتباهي ميرويم، با خدا قهر ميكنيم، از بندگياش سر باز ميزنيم، دستوراتش را روي زمين ميگذاريم، نماز را سهل ميانگاريم و براي دفاع از حق مردم كاري نميكنيم، اصلا هيچكس را به غير از خود و منافع خود نميبينيم. اين حجم از نديدن و وظيفهنشناسي، از كجا ناشي ميشود؟ آيا اين همه غفلت را نميشود بهحساب «كوري» گذاشت؟ اينجاست كه فرصتهاي متفاوتي ميخواهيم تا دوباره بينا شويم. اين همان كاري است كه «شب قدر» براي ما انجام ميدهد.