محو معماري عجيب و شاعرانهاش. محو توازن و تقارن رنگها و جادوي فيروزهاياش. كاشيهاي لعابي فيروزهاي، حالت را عوض ميكنند. دلت را زنده و وجودت را آكنده از حسي كه هربار مواجههاش تازه است و نو. رنگ فيروزهاي توي چشمانت زل ميزند و دستت را ميگيرد و با خودش ميبرد. با خودش ميبردت به سفري از ابتدا تا انتهاي آفرينش و همه رازها و رمزهاي هستي را نشانت ميدهد. رنگ فيروزهاي پيوند نگاه دل تو با چشمان كائنات است؛ چشمان بهترين جلوههاي هستي كه دلت نميآيد دل بكني از ديدنشان. فيروزه پر از بركت است.
شب قدر درست عين همين رنگ فيروزهاي گنبد مسجد امام اصفهان يا گنبد مسجد گوهرشاد حرم امامرضا(ع) است. همانقدر پيش چشم و همانقدر دست نيافتني. همانقدر گيج كننده و همانقدر الهامبخش. همانقدر هميشگي و همانقدر گاهي. محبوب و دلربا، مهربان و دوست داشتني و پر از راز و ناگفته. شب قدر ميان همه شبهاي خدا، يك تكه جدا و ويژه است؛ تكهاي كه قرار است دست تو را بگيرد و ببردت و بنشاندت توي دامن كبريا، كنار محبت و دلدادگي خدا و در مسير سعادت امروز و فردا.
درك شب قدر، دلي ميخواهد كه خودش را به دريا بزند و نجات از خود دريا بخواهد. دلي كه تمام نداشتههايش را يكجا پيش پاي صاحب اين شب بريزد و همه داشتهها را از او بخواهد. شب قدر عين همان كاشي فيروزهاي بخشنده است، به محض اينكه نگاهت به نگاهش بيفتد و دلت به دلش گره بخورد حالت را خوب ميكند.
اين شبها آسمان نزديك است. از پشت كاشي فيروزهاي، دل آسمان پيداست. آسماني كه تجلي بخشندگي خداوند است. ما توي اين شبها كار سختي نداريم. كافي است برويم روبهروي آسمان بنشينيم و خودمان را به آن ببخشيم. خدا اين شبها با گشايش درهاي وسيع رحمتش منت را بر ما تمام كرده. خدا اين شبها در نزديكترين فاصله به بندگانش قرار گرفته؛حتي نزديكتر از « رگ گردن». پروردگار و خالق تو به بهانه عزيزترين شب سال، آنقدر به تو نزديك شده كه تو كار سختي نداري. فقط كافي است نگاهش كني و دلت را به زلف رحمتش گره بزني و گستاخانه از او بخواهي، هر آنچه را كه به بندگان نيكش داده. گاهي بايد به آسمان نگاه كرد. اين شبها همانگاه است. به آسمان نگاه كن.