يا نه اصلا طرفدار بارسلونا و منچستر هستيد! اصلا آيا پاسخ به سؤال «چه رنگي هستيد؟» همين موارد است يا اين سؤال بهدنبال پاسخهاي متنوعتري ميگردد.شايد پرسشگر بهدنبال خبرگرفتن از حال و احوال شماست. يا اينكه ميخواهد آرزوهاي شما را وزنكشي كند. شايد هم ميخواهد از علاقهمنديهاي شما خبر بگيرد. پس ناچاريم در پاسخ به اين سؤال جوانانه كه حتي گاهي در خواستگاريها بين دختران و پسران دمبخت، ردوبدل ميشود، جديتر و متفاوتتر فكر كنيم.
وقتي از يك نوجوان ميپرسيد چه رنگي هستي؟ فوري ذهنش به تيمي متمايل ميشود كه از او جانبداري ميكند، عكس بازيكنانش را روي ديوار اتاقش نصب ميكند، روزنامه همان باشگاه را ميخرد و اخبار هر روزه آن را با حرص و ولع دنبال ميكند. پس اين سؤال متوجه به «تعلق»هاي ماست. اينكه به كجا و به چه چيزهايي تعلق داريم؟
شايد بپرسيد چطور ميتوانيم از تعلقهاي خود خبر بگيريم و آن را شناسايي كنيم؟ راه تشخيص آن چندان پيچيده نيست. بايد نگاهي به دلبستگيهايمان بيندازيم. اينكه چه چيزهايي در زندگي براي ما مهم است و اولويتبندي آن چگونه است و حاضريم كداميك را براي ديگري فدا كنيم: مال و ثروت، خانواده، آبرو، مدرك و موقعيت تحصيلي، وضعيت اشتغال، دغدغههاي اجتماعي، تفريحات، خاطرات و آرزوهاي نيامده. آن وقت براي تشخيص سلسله مراتب آن، هرمي ترسيم كنيم و بسنجيم كه كداميك در بالاترين ارتفاع قرار ميگيرد. خيلي وقتها زندگيهاي ما، بيرنگ و لعاب است. يعني هيچ معيار روشن و ملاك دقيقي بر آن حاكم نيست؛ زندگيهاي گيج، متلاطم، زيگزاگي و پر از تصميمهاي كج و معوج.
قرآن خدا، به بهتريننحو ما را به سمت اين معنا، هدايت كرده و از ما خواسته براي زندگيمان، رنگ تعيين كنيم: اين رنگ خداست و رنگ چهكسي از رنگ خدا بهتر است؟(بقره؛ 138) به اجمال بدانيم و بپذيريم كه نبودن خدا در زندگي، ما را رنگ و وارنگ ميكند؛ از آن بدتر، ما را خطخطي و كثيف ميكند. در سلسله مراتب معيارهاي زندگيمان، خدا و خواستههاي او را در صدر بنشانيم و مديريت آرزوها و دلبستگيهايمان را به او بسپاريم.