آقاي جورابچي، مغازه خياطي دارد و بيشتر از 12-10 سال است كه در يك محله، خياطي ميكند و تعميرات دوختودوز مردم را انجام ميدهد. او از همان كاسبهاست كه بار اول كه به مغازهاش بروي، دفعههاي دوم و سوم هم پشت سرش ميآيد و شبيه به انتخاب يك نوشيدني در يك كافه ميشود كه بدون فكر به آنجا ميرويم و ميگوييم همان هميشگي. بهعنوان مشتري به مغازه خياطي آقاي جورابچي رفتيم و با او درباره همه سالهايي كه در محل خياطي كرده صحبت كرديم و پرسيديم: چطوري كاسب خوب محل باشيم؟
همه بهدنبال راه انداختن يك كاسبي خوب هستند؛ شغلي كه از نخستين روز افتتاح آن، مشتريهاي محلي و غيرمحلي را بهخودش جذب كند و علاوه بر اجاره بالاي مغازه، سودي چندبرابر به صاحب مغازه بدهد. درواقع اين يك كاسبي خوب است و خوش به حال كسي كه بتواند چنين كاري انجام دهد اما يك قلق دارد؛ كاسبي خوب، كاسب خوب ميخواهد. كاسب خوب درست شبيه آن كاسبهايي است كه در فيلمهاي قديمي نشان ميدهد؛ آنها كه اگر قصد خريد هم نداشته باشيم، سرمان را داخل مغازه ميكنيم، سلامي ميكنيم و دستي برايشان تكان ميدهيم. همانها كه از هركجاي شهر هم كه باشيم، بايد راهمان را دور كنيم و فقط از همانجا خريد كنيم.
- امانتدار باشيم
اصولا كاسبهاي محلي، از خيلي از خبرها و اتفاقات درباره ساكنان محل خبر دارند؛ اين اتفاقات يا به نوع شغل و كاسبيشان مربوط ميشود و يا بهخاطر بودن هميشهشان در محل؛ چون رفتوآمدها را ميبينند و ميشنوند و بيشتر از همه ميدانند. همين باعث ميشود وظيفهشان سنگينتر از هميشه باشد و هر حرفي را هرجايي نزنند. آقاي جورابچي ميگويد: «بستگي به نوع كاسبي هم دارد؛ مثلا حالا كه نه ولي قديمترها، ممكن بود يك نفر لباسهاي زيادي را به دفعات براي تعمير و دوخت و دوز پيش ما بياورد. خب اين موضوع بايد فقط بين خودش و من كه خياط محل هستم بماند و اصلا قرار نيست كه كسي ديگر بداند كه من لباسهاي فلاني را تعمير ميكنم تا قابل استفاده باشد. اصلا از قديم اينطور بوده است كه كاسبها بعد از گذشت چند سال، كمكم به امين مردم محل تبديل ميشوند و با هم مراودات مالي هم دارند. همين خودش باعث بالا رفتن اعتبار كاسب و آن كاسبي ميشود».
- كمفروش نباشيم
اسم كسب و كار اسلامي كه ميآيد، كمفروشي بهعنوان يكي از پررنگترين قوانين اسلام در اين زمينه خودي نشان ميدهد: «اينكه يك دوخت و دوز ساده را جوري بدوزي كه يك هفته بعد دوباره مثل روز اولش شود و نياز به تعمير دوباره داشته باشد، همان كمفروشي است؛ يعني كاري كمتر از پولي كه گرفتهاي انجام بدهي، موضوعي كه در تمام اين سالها واقعا از آن دوري كردهام و براي اعتبار خودم هم كه شده، هميشه بهترين كارها را به مشتريهايم تحويل دادهام. حداقلش اين است كه اگر كاري به خوبي دلخواه مشتري نشده است، خيالم بابت كاري كه كردهام راحت است و ميدانم كه من تمام انرژيام را گذاشتهام و عذاب وجدان ندارم. وجدان، از آن موضوعاتي است كه اگر در كار نداشته باشي، نهايتش خيلي تاريك و سراسر ضرر است».
- منصف باشيم
كسي كه انصاف نداشته باشد، كارش ادامه پيدا نميكند. اين تجربهاي است كه آقاي جورابچي در اين سالها بهدست آورده است: «خياطي كار دست است و قيمت مشخصي ندارد كه كسي بتواند به آن اعتراض كند اما اگر نسبت به وقت و زحمتي كه براي يك كار ميگذاري و هزينهاي كه ميگيري تعادل نداشته باشي و انصاف به خرج ندهي، بدون شك، يكجايي و يك وقتي چوبش را ميخوري و چند برابر آن را از دست ميدهي. ميدانيد اين تنها نظر من هم نيست؛ خيلي از كاسبها به اين موضوع اعتقاد دارند و ديدهاند كه چطور بركت از مالشان رفته است؛ بگذريم از اينكه اگر منصف نباشيم و در مقام مقايسه با ديگر همصنفها قرار بگيريم، حتي از نظر مادي هم كفهترازو به نفعمان سبك است و مشتريهايمان را از دست خواهيم داد».
- خوشرو باشيم
روي خوش و لب خندان، نهفقط در كاسبي كه در همه مراحل زندگي بهترين نتيجهها را ميدهد. واقعيت اين است كه كسي براي بار دوم وارد مغازهاي نميشود كه فروشندهاش بار اول سرش را بلند نكرده تا جواب سلام مشترياش را بدهد. آقاي جورابچي هم از آن پيرمردهاي خوشاخلاق محل است كه هركسي وارد مغازهاش ميشود، با لب خندان از آن بيرون ميآيد؛ «بايد اندازهها را بگيريم، طرح و نوع را بپرسيم؛ يعني چون بيشتر از شغلهاي ديگر نياز است كه با مردم حرف بزنيم، رفتارمان هم بايد بهتر از ديگران باشد تا مشتري از اينكه كارش را دست ما سپرده راضي بوده و دلش گرم باشد.»
- كاربلد باشيم
اگر قرار است كاسبي خوبي داشته باشيم و آخرماه راضي به خانه برگرديم و با انگيزهاي بيشتر، ماه جديد را شروع كنيم، بايد كارمان را شستهرفته تحويل بدهيم. تخصص از آن ويژگيهايي است كه كمتر كسي ميتواند به سادگي از كنار آن بگذرد، حتي اگر كمي خندهتان كمرنگ باشد؛ مخصوصا در شغلي مانند خياطي كه ديگر هنر دست حرف اول را ميزند؛ «خب ما جنس يا كالايي نميفروشيم كه بگوييم مشتريهاي گذري داريم و يا قرار نيست امروز اينجا باشيم و فردا نباشيم كه كسي ديگر ما را پيدا نكند. مشتريهاي ما مثل زنجيره هستند و هر يكباري كه از نتيجه كار راضي باشند، بار دوم را هم به اينجا ميآيند. وقتي من بهعنوان خياط اينجا ايستادهام، يعني قبول كردهام كه كارم را بلدم و لباس را از تو تحويل ميگيرم و بهتر از چيزي كه هست تحويل ميدهم. اگر غير از اين باشد، ممكن است مشتري داشته باشم اما همهاش به همان يكدفعه ختم شود؛ يعني علاوه بر اينكه خودم ضرر كردهام، كار و ذوق طرف را هم خراب كردهام.»
- حوصله داشته باشيم
«بايد قشنگ گوش بدهي تا بفهمي كه ميخواهد كجا را، چقدر و چه شكلي تنگ و كوتاه كند. همه آدمها مثل هم نيستند و همه نميگويند پاچه را 3 سانت كوتاه كن. هركسي در ذهنش يك تصويري از ايدهآلش دارد كه دوست دارد آن را براي خياط توضيح بدهد تا خياط دقيقا همانچيزي را روي پيراهنش پياده كند كه در ذهن او است. همين گوش دادن نياز به حوصله و دقت دارد كه اگر نداشته باشيم، كلاهمان پس معركه است.» به قول آقاي جورابچي، هر شغلي يك نياز اساسي دارد و نياز اساسي شغل ما هم صبر و حوصله است؛ اصلا خياطي يعني سر صبر و حوصله، بنشيني و پيراهني را كه ميتوانستي بخري، بدوزي.
- دروغ نگوييم
«اگر كاري قابل انجام نبوده است، همان موقع گفتهام اين كار شدني نيست و نميشود.» آقاي جورابچي ميگويد دروغ و از سر باز كردن آفت كار ماست؛ «اينكه «برو فردا بيا»، «بذار باشد ببينم»، «حالا سعيام را ميكنم» هم نداريم. كار را همان موقع بررسي ميكنم و اگر قابلانجام بود، قول روز تحويل را ميدهم. اگر هم سرم شلوغ باشد كه از همان اول ميگويم ممكن است يك هفته طول بكشد، اشكالي ندارد؟ راستش، روراست بودن خيلي بهتر از اين است كه فردا اين همه راه بيايد و كارش آماده نباشد. اين كار، علاوه بر اينكه باعث ميشود بار دومي هم وجود نداشته باشد تا او خياطي ما را انتخاب كند، انساني نيست. براي همين ترجيح ميدهم از همان اول حساب همهچيز را بكنم و حتي قيمت را هم با مشتري طي كنم و بعد قول بدهم.»
- تعهد داشته باشيم
تعهد كاري ديگر محدود به كاسب و كارمندي نيست. گاهي اوقات، پذيرفتن اشتباهي كه كردهايم، حتي از انجام يك كار درست بيشتر باعث سربلندي ميشود؛ «خدا را شكر خيلي كم پيش آمده است ولي اگر به تعداد انگشتان دست، كاري بوده است كه خراب شده و مشتري از آن ناراضي بوده، به يك روشي حلش كردهام. به هرحال مسئوليت آن پارچه با من بوده و من تعهد دادهام كه آن را درست كنم و حالا اگر چيزي غير از آن شده است، بايد بپذيرم و براي درست شدنش تلاش كنم. همينكه مشتري اين تلاش مجدد من را ميبيند، دلگرم ميشود و خيالش راحت است كه عمدا و يا از سر نابلدي اين اتفاق نيفتاده است. سر باز كردن و اينكه مشكل من نيست و مشكل خودت است، ميتواند در يك لحظه، همه زحمات قبلي را از بين ببرد. ميشود آنقدر كار را شكافت و دوباره دوخت تا همانچيزي بشود كه مشتري ميخواهد.»