آخر هفته بود. خسته بودیم از آلودگی هوا و دود و دم شهر. این‌بار راه‌حلمان متفاوت بود؛ تنگه‌واشی، آبشار ساواشی. سپیده نزده راه افتادیم. ساعتی بعد صدای آب نوید رسیدن داد. ذوق‌زده پرواز کردیم به سوی آب. با خودمان خندیدیم که آب‌ندیده‌ایم!

پا در آب گذاشتيم. کتيبه‌ي قاجاريه را ديديم. آبشار را ديديم.

آفتاب که غروب کرد، آب سردتر شد.

همه مي‌گفتند كه بايد اوايل تابستان مي‌آمديم، آن زمان آب گرم‌تر بود.

ما لبخند زديم که اشکالي ندارد. اين هوا هم صفايي دارد!

کم‌کم بساطمان را جمع کرديم که برگرديم. دست خالي آمده بوديم، ولي با دوغ پنج گياه و خاطري خوش باز مي‌گشتيم.

 

مهسا منافي

17ساله از تهران

عكس: خبرگزاري مهر