اما چه بايد كرد تا اين بلاي خانمانسور همانجا پشت دروازههاي زندگي ما بماند و راهي به داخل پيدا نكند؟ چه ميشود كه بعضي از آدمها در بدترين محيطها هم قرار دارند اما دچار اعتياد نميشوند و بعضي ديگر در بهترين شرايط زندگي اسير اين دام ميشوند؟
- بحران بيمعنايي در زندگي
وجود موادمخدر در دسترس، رفيق نامناسب، محيط بد و...، همه و همه تأثيرگذارند اما درد بشر امروز چيست كه با اين همه شرايط مساعد براي زندگي سالم، به زندگي ناسالم و مصرف موادمخدر روي ميآورد؟ متهم رديف اول در اين ميان بيمعنايي و دوري از خدا در زندگي است. در قضاوت عجله نكنيد؛ منظورم اين نيست كه همه افرادي كه دچار اعتياد شدهاند اعتقادات مذهبي نداشتهاند، اما همه افرادي كه دچار اعتياد شدهاند قطعا در آن برهه از زندگي كه در معرض مواد قرار گرفتهاند از ارتباط نزديك و دوستانه با خدا دور بودهاند؛ يعني ارتباط با خدا، پناه بردن به او در مشكلات، اميد به او و مشيت و تقدير او و بهخصوص لطف او در زندگي يكي از مهمترين مواردي است كه ميتواند فرد را از افتادن در دام اعتياد دور نگه دارد. در واقع اعتياد مگر چيزي غيراز پناه بردن فرد به يك سراب غيرواقعي براي رسيدن به لذت يا فرار از مشكلات است؟ انسان معنادار و معتقد در زندگي، هردوي اينها، يعني لذت و حل مشكلات را در ارتباط با خدا طلب ميكند و در برابر غير، واكسينه ميشود؛ پس نخستين دستورالعمل براي دوري از موادمخدر، ارتباط دوستانه و نزديك با خداست و داشتن پناه معنوي در زندگي.
- شما هم ممكن است گرفتار شويد!
پاي صحبت گرفتاران در دام اعتياد اگر بنشينيد، اكثر اين افراد ميگويند كه با تعارف فلان رفيق نخستينبار مصرف مواد را شروع كردهاند و بعد كمكم فاصله مصرف موادشان كم شده و تفنني مصرف كردهاند و فاصلهها كمتروكمترشده تا روزي كه براي رسيدن به مواد التماس كردهاند و نبودن موادمخدر روحشان را به هم ريخته و نيازش را احساس كردهاند و براي رسيدن به آن حاضر بودهاند هر بهايي بپردازند. همه ما تصور ميكنيم با يكبار مصرف معتاد نخواهيم شد؛ «امتحانش ميكنم فقط براي اينكه بدانم چيست و بعد ديگر مصرف نميكنم.» اين نخستين نقطه خطر است؛ دقيقا جايي كه شما صابون را به كف پايتان ميزنيد و در سرازيري قرار ميگيريد و با خودتان هم فكر ميكنيد هرجا بخواهم ميايستم. اما واقعيت اين است كه شما با يكبار مصرف با پاهايي ليز در سرازيرياي قرار خواهيد گرفت كه بهراحتي نميتوانيد در آن توقف كنيد؛ پس لطفا اين ذهنيت اشتباه مغرورانه را كه «من معتاد نميشوم» فراموش كنيد. همه ما اگر در زماني نامناسب با شرايط رواني يا جسمي نامناسب يا اتفاقات ناگواري كه ممكن است براي همه رخ دهد، در معرض موادمخدر قرار بگيريم ممكن است پايمان بلغزد و معتاد شويم. پس عقل و منطق ايجاب ميكند هميشه و در همه حال فاصلهمان را با موادمخدر حفظ كنيم؛ هرچه دورتر، بهتر.
- يك «نه» بگوييد و يك عمر سالم زندگي كنيد
«قدرت نه گفتن در زندگي» مهارتي است كه شما را از بسياري از بلاها حفظ و زندگي شما را زيباتر ميكند. حتما ديدهايد كه بعضي افراد در بدترين محيطها هم سالم ميمانند و بعضي با قرارگرفتن در معرض نخستين محيط نامناسب به رنگ محيط در ميآيند و گرفتار ميشوند. تفاوت اين 2گروه در چيست؟ قدرت نه گفتن، پاسخ اين سؤال است. بسياري از اوقات ممكن است شما در معرض پيشنهاد نامناسبي از سوي دوستان يا اطرافيانتان قرار بگيريد و در محيطي باشيد كه موادمخدر مصرف ميشود. تعارف دوستان و حتي مسخره كردن آنها بايد تنها و تنها يك پاسخ از طرف شما داشته باشد و آن « نه» است. مواقعي كه حضور در جمعي را دوست نداريد، زماني كه در مقابل درخواست يا مطالبهاي از سوي نزديكان قرار ميگيريد و بهدليل كمرويي و خجالت، نظر ديگران را ميپذيريد همان موقعيتهايي است كه بايد نه گفتن را تمرين كنيد و با احترام اما قاطعانه نظر خودتان را ابراز كنيد.
- حل مسئله را ياد بگيريد
در صورت مواجهه با مشكلات بزرگ،چطور از آنها عبور كنيم
آدمها گرفتار اعتياد ميشوند چون يادشان ميرود كه براي چه به اين دنيا آمدهاند. چون نگاهشان به زندگي غلط است. فرض كنيد نگاه ما به زندگي اين باشد كه ما به اين دنيا آمدهايم تا فقط خوش باشيم و بدون مشكل زندگي كنيم و آسايش و رفاه داشته باشيم و همواره در پي رسيدن به چنين موقعيتي باشيم، در چنين حالتي، با نخستين مشكل جدياي كه سر راه ما قرار بگيرد خود را خواهيم باخت. اما در مقابل، نگاه ديگري هم به زندگي وجود دارد اينكه كه به اين دنيا آمدهايم تا با مشكلات دست و پنجه نرم كنيم و از راه تحمل مشكلات و حل آنها به رشد و كمال برسيم و مانند فولاد آبديده شويم. نگاه اول ما را در برابر كوچكترين فشاري آسيبپذير و بيدفاع ميكند و نگاه دوم در برابر سختترين مشكلات، با اراده و قوي. پس لطفا حسابتان را با خودتان و نگاهتان به زندگي مشخص كنيد. ميخواهيد آسيبپذير و ضعيف باشيد يا قوي و با اراده و در حال تكامل؟
يكي ديگر از دلايلي كه آدمها را در گرداب اعتياد گرفتار ميكند، بلد نبودن مهارتهاي حل مسئله و مواجهه با مشكلات است. زندگي هر فردي مجموعهاي از مسائل و مشكلات است كه بايد با روشي درست و منطقي با آنها مواجه شود و يكي يكي آنها را حل كند و پيش برود. حالا اگر شما ياد نگرفته باشيد كه چطور با مسائل و مشكلاتي كه برايتان پيش ميآيد مواجه شويد و آنها را حل كنيد، در اثر قرار گرفتن در معرض مشكلات و ناتواني در حل آنها ضعيف ميشويد و انسانهاي ضعيف، گزينه مناسبي براي گرفتارشدن در دام اعتياد هستند. مهارتهاي حلمسئله، مفصل و طولانياند اما به طور خلاصه بايد ياد بگيريد در مواجهه با مسئله، در گام اول آن را تعريف كنيد و دقيق روي كاغذ مشخص كنيد با چه مسئلهاي روبهرو هستيد. در گام بعدي بايد امكاناتي را كه براي حل اين مسئله در اختيار داريد مشخص و در گام بعدي راهكارهايي كه با توجه به امكانات در دسترستان وجود دارد را تعيين كنيد. گام بعدي اين است كه بهترين راهكارها را انتخاب كنيد و وارد فرايند حل مسئله شويد. در مجموعه اين فرايند ميتوانيد از مشورت ديگران هم استفاده كنيد. فرض كنيد شما دچار يك بحران مالي شديد شدهايد و سرمايه زندگيتان را از دست دادهايد. يك راه اين است كه نااميد شويد و افسرده و بدتر حتي به اعتياد پناه ببريد اما راه ديگر اين است كه «از دست دادن سرمايه» و «ادامه زندگي با اين شرايط» را يك مسئله ببينيد و براي حل آن تلاش كنيد. خانواده، اطرافيان، دوستان و اعتباري كه شما در جامعه داريد ميتواند جزو سرمايههاي شما باشد و حالا براساس اين سرمايه بايد بنشينيد و بهگامهاي بعدي را فكر كنيد. استفاده از كمك اطرافيان، تلاش براي وقت گرفتن از طلبكاران، زمانبندي كردن بدهيها و راهاندازي يك كاسبي كوچكتر، همه ميتوانند گزينههاي روي ميز شما براي حل مسئله باشند. به هر حال هرچند بعضي مسائل زندگي، ما را با شرايط سختي مواجه ميكنند اما با منطقي روبهروشدن با آنها و حل مسئله بهصورت درست، شرايط بهتري در زندگي بهوجود خواهد آمد. امتحان كنيد.