استاد گيوي از پشت عينك گرد دسته شاخياش به همه دانشجوهاي معماري آن سال سفارش تحقيق مصوري درباره معماري تختجمشيد و تأثير آن بر معماري ايران را داد. يك ساعت از اين ضربالاجل نميگذشت كه كتابهاي كتابخانه فيالفور به اشغال دانشجوها در آمد و دست از پا درازتر به خانه بازگشتم. مطمئن بودم تنها دانشجوي رشته مطالعات معماري ايران هستم كه تا به حال تختجمشيد را به چشم نديده است.
مشاسماعيل لحافدوز، همسايه زيرزمين خانه پدري آن روز زودتر از هميشه روي تخت چوبي گوشه حياط لم داده بود. از ماجرا كه باخبر شد و استيصال من را كه ديد، سيگاري پيچيد و گفت: اوغلان برو درباره دبيرستان انوشيروان دادگر بنويس. ستونهاش درست مثل تختجمشيد همونطوري درست شده. عصر كه دخترا از مدرسه رفتن از فراش اجازه بگير و برو ببينش. راست ميگفت.
دبيرستان انوشيروان يكي از مدارس تاريخي تهران (1315) و جزو آثار ملي بود. عصر همانروز با عجله به خيابان انقلاب رفتم. بين خيابان حافظ و وليعصر داخل كوچه سعيد، دبيرستان انوشيروان دادگر را به چشم ديدم. دبيرستان را انجمن زرتشتيان تهران در دوره پهلوي اول براي زرتشتيان ساخته بود. بنايي آجري با تزيينات گچبري، ستونهايي بلند با سرستونهايي به شكل گاو و نشان فروهر كه در پيشاني ورودي بنا خودنمايي ميكرد.
كاشيهاي رنگي داراي نقوش هخامنشي نيز در 2بازوي بنا معماري زيباي آنرا تكميل ميكرد. خيال جمع بودم كه دخترها به خانه رفتهاند و ميتوانم وارد دبيرستان شوم. 2لته درهاي دبيرستان با باد ميرفت و ميآمد. با خيالي آسوده وارد دبيرستان شدم. همان جلوي در پيرمردي اخمو گفت كجا ميري عمو؟ گفتم با مدير صحبت كردم اجازه داده برم ساختمان را ببينم. گفت به من چيزي نگفتهاند، بعد از خوش و بشي كوتاه راضي شد برود و اجازه بگيرد.
مدير گفت فقط بازديد گروهي و آن هم با هماهنگي قبلي مجاز است. تمام در را كه به روي خودم بسته ديدم از مدير مدرسه پرسيدم: چون دبيرستان زرتشتيهاست راهم نميدهيد؟ مدير مدرسه دوربين را از دستم گرفت و گفت خودم از معماري ساختمان برايتان عكس ميگيرم. بعد گفت: مدرسه زرتشتيهاست اما دختران مسلمان بسياري ديپلمه دبيرستان انوشيروان دادگر هستند.