بعضيها اين حس را دوست دارند و بعضيها از اين نوع غرقشدن خوششان نميآيد. «اقيانوس انتهاي جاده» چنين داستاني دارد.
مرد ميانسالي بعد از چهلسال براي شركت در يك مراسم يادبود به محلهي دوران كودكياش برميگردد و به مزرعهي انتهاي جاده ميرود، جاييكه در هفتسالگي با دخترك عجيبي به نام «لتي همپستاك»، مادرش و مادربزرگش آشنا شده بود.
رفتن به آن مزرعه و نشستن در كنار بركه اتفاقهاي خطرناك و وهمانگيزي را بهدنبال دارد كه ماجراي اين كتاب را رقم ميزند.
اقيانوس انتهاي جاده را «نيل گيمن» به زبان انگليسي نوشته و «فرزاد فربد» آن را به فارسي ترجمه كرده است. اين كتاب تابهحال جوايز بسياري بهدست آورده و توسط چند نهاد معتبر بينالمللي بهعنوان بهترين رمان فانتزي انتخاب شده است.
در ايران نيز نشان طلايي «لاكپشت پرنده» را دريافت كرده و به عنوان يكي از سه كتاب منتخب براي فهرست IBBY (فهرست افتخار دفتر بينالمللي كتاب براي نسل جوان) برگزيده شده است.
در ادامه، گفتوگو با نويسنده و مترجم اين كتاب را ميخوانيد.
- چهقدر از داستان اقيانوس انتهاي جاده، ساختهي ذهن شما و چهقدر از آن برگرفته از دوران كودكيتان است؟
يك موزاييك را در نظر بگيريد كه پر از نقطههاي قرمز، آبي، سبز، قهوهاي، سفيد و سياه است. نقطههاي قرمز زندگي واقعي هستند اما كل داستان را شكل نميدهند. بقيهي نقطهها ساختهي ذهن نويسنده هستند اما آنها هم بهتنهايي داستان را شكل نميدهند.
بستر اصلي داستان، محيط دوران كودكي خودم است، اما خانوادهي داخل داستان، خانوادهي من نيستند و اتفاقهايي كه براي شخصيت اصلي ميافتد، براي من نيفتاده است.
- در اين كتاب، راوي به خودش ميگويد «من» و هيچكس هم او را به اسم صدا نميزند. آيا او اسم ندارد؟
او حتماً اسم دارد و اسم خودش را ميداند. در اولين نسخهاي كه نوشتم، اسمش را آورده بودم اما در بازنويسي حذف كردم. به نظر من اسمها در هركتاب بسيار قدرتمندند و اسمگذاري يكي از كارهايي است كه براي من خيلي جذاب است. اما در اين كتاب اسم راوي و بعضي افراد ديگر را نميفهميم. چون نقششان از اسمشان مهمتر است.
- ابزار جادويي قهرمان داستان براي مقابله با تاريكي، كتابهايش بود. ابزار شما در كودكي چه بود؟
كتاب! البته كتاب براي من فراتر از ابزار و سلاح و زِرِه و راه فرار بود. كوچك كه بودم دلم ميخواست بتوانم همهي كتابها را بخوانم. مادرم كتابهاي دوران كودكياش را نگه داشته بود و من همهي آنها را خوانده بودم. از خيلي از آنها به شكل تخيلآميز در اقيانوس انتهاي جاده استفاده كردهام.
من سلاح جادويي ديگري هم داشتم. باهوش بودم و از هوشم بهعنوان يك ابزار استفاده ميكردم. من كلمهها را به كار ميگرفتم تا هرجا به آنها نياز دارم، مثل سنگ يا چوب بتوانم از واژهها براي ضربهزدن استفاده كنم.
- بيشتر كتابهاي شما موفقيت زيادي كسب كردهاند. اولينبار چه زماني فهميديد كه ميتوانيد فرد موفقي بشويد؟
بستگي دارد موفقيت را چهطور معنا كنيم. شايد اولينباري كه براي يكي از نوشتههايم چك دريافت كردم، يا اولينباري كه عنوان پرفروشترين اثر نيويوركتايمز را گرفتم. موفقيت همين حسي است كه دارم؛ اينكه با نوشتن، يك خانواده بهوجود آوردهام و فقط و فقط با استفاده از كلمات آنها را تغذيه ميكنم.
- عادت خاصي براي نوشتن داريد؟
بستگي به پروژهاي دارد كه روي آن كار ميكنم. درواقع بهتر است بگويم چه عادتهايي براي نوشتن ندارم! من آدم پشت ميز نشستن نيستم.
نويسندههايي را ميشناسم (كه اتفاقاً از من معروفتر و پولدارترند!) كه از ساعت 9 صبح پشت ميز مينشينند و تا ظهر مينويسند، بعد يك ساعت غذا ميخورند و باز تا ساعت 5عصر مينويسند. بعد از آن ديگر چيزي نمينويسند. به نظر من اين يك روز كاري است، نه يك عادت نويسندگي. من اينطوري نيستم.
- و سؤال آخر اينكه اصلاً چرا مينويسيد؟
چون فكر ميكنم استعداد ديگري ندارم يا لااقل الآن براي كشف استعدادهاي جديد خيلي دير است.
عكس: مهبد فروزان
گفتوگو با فرزاد فربد، مترجم كتاب «اقيانوس انتهاي جاده»
يكجور فانتزي رقيق
فرزاد فربد، مترجمي دقيق و باتجربه است كه ميتوان به انتخابهايش تكيه كرد. او آثار خواندني متعددي از جمله، چند اثر از نيل گيمن به فارسي برگردانده است. اما در اينجا، كوتاه دربارهي ترجمهي «اقيانوس انتهاي جاده» با او به گفتوگو مينشينيم.
- چرا اقيانوس انتهاي جاده را براي ترجمه انتخاب كرديد؟
اين كتاب را دوست داشتم و دلم ميخواست آن را با ديگران به اشتراك بگذارم. ضمن اينكه مدتي است مشغول ترجمهي آثار نيل گيمن هستم. سه كتاب ديگر كه از ايشان ترجمه كردهام، به اسمهاي «حقيقت غاري است در كوههاي سياه»، «گرگهاي توي ديوار» و «خوشبختانه شير» هم بهتازگي منتشر شدهاند.
- چه ويژگي خاصي در اين كتاب هست كه باعث موفقيت آن شده؟
اين داستان يك جور فانتزي رقيق است كه خوانندههاي غيرفانتزيخوان هم آن را ميپسندند. يعني در شروع زياد فانتزي به نظر نميرسد، اما هرچهقدر جلوتر ميرود فانتزياش بيشتر ميشود. فضاي هولناك و اسطورههاي سِلتي و ايرلندي موجود در كتاب هم از ويژگيهاي خاص آن است.
نيل گيمن استاد بازآفريني داستانهاي قديمي و اسطورههاي كهن است. كتاب گورستان و كورالاين هم بهنوعي بازآفريني بودند. اقيانوس انتهاي جاده را هم ميتوان يكجور بازآفريني از كورالاين دانست، اما او آنقدر هنرمندانه اين كار را ميكند كه مخاطب متوجه اين ماجرا نميشود.
- ظاهراً نويسنده اين كتاب را بهقصد مخاطب نوجوان ننوشته است. به نظر شما كتاب براي نوجوان است يا بزرگسال؟
كتاب براي بزرگسال نوشته شده است، اما در ايران دو جايزه به عنوان كتاب نوجوان گرفته و بهعنوان نمايندهي ايران در IBBY هم معرفي شده است.
من با انتخاب گروه سني براي كتاب مخالفم. اين كتاب را هم نوجوانان دوست دارند هم بزرگسالان. مثل اثر ديگري كه از نيل گيمن ترجمه كردم (گرگهاي توي ديوار) و با اينكه براي كودكان نوشته شده بود، منِ بزرگسال را هم سخت تحت تأثير قرار داد.
- و در آخر اينكه از نظر شما يك ترجمهي خوب چه ويژگيهايي بايد داشته باشد؟
يك ترجمهي خوب سه ويژگي دارد. اول از همه اينكه درك مترجم از زبان مبدأ بايد درك درستي باشد. دوم اينكه زبان ترجمه بايد روان و سليس باشد تا مخاطب را جذب كند و سومين ويژگي اين است كه مترجم بتواند موضوع را به درستي منتقل كند.