خانم ژان ديولافوا و همسرش مارسل ديولافوا احتمالا اولين باستانشناساني هستند كه رسما از سوي دولت فرانسه براي تحقيق و كاوش به ايران اعزام شدند.
دولت ايران با درخواست دولت فرانسه موافقت كرد و اين زوج باستانشناس به مدت چند سال در ايران مشغول حفاري و يافتن و جمعآوري آثار عتيقهي باستاني شدند.
پيش از اينها هيچ باستانشناسي بهصورت رسمي كاوشي در ابنيهي باستاني ايران انجام نداده بود و چند دهه بعد از كاوشهاي اين دو نفر است كه سيل باستانشناسان از شرق و غرب به ايران سرازير شد
دولتهاي وقت را مجبور به تدوين قوانيني براي اين حفاريها و يافتههاي حاصل از آنها كرد. خانم ديولافوا شرح سفرها و كاوشهايشان در ايران را بهتفصيل نوشته است.
بسياري از آثار باستاني ايران را، بهويژه آثار بهجامانده از دورهي هخامنشي كه امروزه در موزهي لوور نگهداري ميشود،
همين زوج از ايران خارج كردهاند و طبق شرحي كه خانم ديولافوا نوشته برخي از اين آثار به دليل كمبود امكانات حملونقل در مسير حمل به اروپا آسيب ديدند و برخي از قطعات خيلي بزرگ هم به چند تكهي كوچكتر تقسيم شد تا امكان خروج از ايران را پيدا كند.
آنچه در ادامه ميخوانيد بخشي از حفاريهاي خانم ديولافوا و همسرش در شوش است كه منجر به يكي از اكتشافات مهم تاريخ باستانشناسي خاورميانه يعني نقوش قالبي لعابدار كاخ آپادانا شد. اين بخش از نسخهي خطياي انتخاب شده كه براي ناصرالدينشاه ترجمه شده بود.آ
- آغاز حفاري
امروز ميبايد به تفحصات مشغول شويم. مارسل اين فقره قبل از وقت اعلام كرده و در قول خود جازم بود. آدمهايي كه او براي كار مهيا كرده بود، عبارت بودند از يك نفر عرب پير كه بهواسطهي نداشتن غذاي بهقاعده بسيار لاغر بود
ايضا شخصي بود واحدالعين كه بهواسطهي درد چشم به مقبرهي دانيال متوسل بود. ايضا پسر يك نفر بيوهزني بود كه در مقبرهي دانيال خدمت ميكرد و دو نفر سرباز كه تحت تبعيت حاكم بودند و ايضا نوكرهاي ما بودند.
همهي اين اشخاص بيل و كلنگ گرفته به طرف ديواري شتافتيم كه از آجر ساخته شده و در يك خرابهاي نزديك چادرها واقع بود.
قبل از آنكه كليتا به حفر كردن مشغول شوند، لازم بود كه اول تحقيقات لازمه به عمل آيد. قرار بر اين گذارده بودند كه افتتاح كار را من بنمايم.
بنابراين كلنگ سنگيني برداشته بهقدري كار كردم كه از نفس افتادم. از ظهر به بعد ديوار را به قدر دو متر عمق برداشتند ولي بعد بهواسطهي پايهي ستونهايي كه در زاويهي جنوب شرقي عمارت واقع بود دست از كار كشيديم.
- جميع خطوط لايقرا شده
خاك پايهي ستون زاويهي عمارات را برداشتند. اين پايه روي يك سنگ بزرگ مربع قرار گرفته بود و اطراف آن يك طبقه شن ريخته شده بود.
نهالهاي تيغدار محل خود عمارت را گرفته بود و به اين واسطه داخل شدن در آنجا تقريبا امكانناپذير بود. دور چهار ستون كه روي آنها كتيبه بود
آنچه نهال تيغدار روييده بود كنده شد. جميع خطوطي كه به زبان فارسي و ماد و اهل بابل نوشته شده بود بهواسطهي مرور زمان لايقرا شده و بهواسطهي خراب شدن ستونها ضايع شده بود.
ترجمهي تحتاللفظي اين خطوط را كه موسيو اوپر داده، موافق تفصيل ذيل است:
«ميگويد پادشاه آرتازركسيس (اردشير) پادشاه بزرگ، پادشاه پادشاهان، پادشاه اين زمين، پسر داراب پادشاه، پسر پادشاه آرتازركسيس، پسر پادشاه زرسس، پسر داراب، پسر پادشاه ويشتاسب اين عمارت را داراب جد جد من ساخته است. بعدها در زمان آرتازركسيس جد من آن را آتش زدند. به لطف اورمزد و آناهيتا و ميترا من حكم نمودم كه اين عمارت را مجددا بسازند. اورمزد و آناهيتا و ميترا مرا از همهي بديها و از آنچه كردهام محفوظ بدارند. »
- در دامنهي تلها به غاري رسيديم
روز هشتم ماه مارس، شب گذشته استاد حسن بنا به مقبرهي دانيال وارد شده و چهل نفر عمله همراه او بود. همين كه آفتاب طلوع كرد همگي براي كار حاضر شدند.
خاكبرداري پايههاي عمارت موقتا متوقف شد كه كارها را بهقاعده از جايي كه لازم باشد شروع نمايند. مارسل در هر نقطهاي كه ميبايستي شروع به كندن نمايند، سه نفر كلنگدار و نه نفر عملهجات به جهت خاك برداشتن مقرر داشت.
دُرعلي و استاد حسن كه مباشر كار بودند و به رياست عملهجات مقرر، از دست موسيو بابن اجرت عملهجات را دريافت كرده و رسيدگي به حساب هر كدام نموده و تنخواه را به آنها تقسيم نمودند.
صبح روز بعد آفتاب گودالها را خشك كرده بود و ما تا آنجايي كه حفر نموده بودند به جهت تماشا داخل شديم.
از محل تنگي كه ما در آن داخل شديم غفلتا يك خوك صحرايي بيرون آمد و پس از تعاقب، خوك از نظر پنهان شد ولي به علامات پاي حيوان كه روي زمين نرم كمي خيس مشاهده ميشد به غاري رسيديم كه در دامنهي تلها واقع بود.
در آنجا استخوانهاي گوسفند و اسب و گاو به مقدار زيادي يافتيم. تمام گوشههاي غار را تفحص نموديم.
هر شب در حوالي مقبرهي دانيال حيوانات سبع مانند شير آمده و از گلههاي طوايف صحراگرد آنچه بتوانند كشتار مينمايند و شكارهاي خود را در اين غار آورده ميخورند. همين كه روز ميشود آن حيوانات ميان بيشهها و جنگلهايي ميروند كه ميان رود شاوور و كرخه واقع است.
منبع:همشهري داستان