پرندههاي دوچرخه در اينجا و آنجاي ايران و جهان پرواز ميكنند؛ دانشگاه رفتهاند، ازدواج كردهاند، مادر يا پدر شدهاند، شغل و مسئوليت دارند... اما هنوز و هميشه خبرنگار افتخاري نوجوان دوچرخهاند؛ يك دوچرخهاي هميشگي.
در اين مطلب عكسهاى مهناز و شراره را ميبينيد كه در صفحهى اينستاگرامشان براي دوچرخه منتشر كردهاند. همچنين تبريكهاي گروهي از دوچرخهايهاي قديمي را ميخوانيد.
پيراهن دوچرخهاي هديهي بهادر اميري
ناهيد زماني: تولدت مبارك دوچرخهجانم، مگه يادم ميره اولين شمارهات رو؟ پنجشنبههات و دوچرخهطلاييات؟
مريم ايازي: ما چه خوشبخت بوديم كه اين مسير رو با شماها ركاب زديم. ممنون عزيزجان كه هميشه همپاي نوجوونيهامون بودين. يه نوجوون اينشكلي در گردش ايام!
سپيده الوندي: دوچرخه پاسخ چشمبهراهي يك هفتهي تمام نوجواني ما بود... ما نوجواني قشنگي داشتيم، پر از شور، پر از كلمه، پر از رنگ، پر از اميد...
از همان شمارههاي اولش دل بستم به چرخهايي كه يك هفته ركاب ميزد تا به خانهي ما برسد... به لحظههايي كه تمام بدنم از اضطراب و شوق ميلرزيد تا اسمم را در ميان «اي نامهاي كه ميروي به سويش» ببينم... يا اينكه ذوقمرگ شوم لحظههايي را كه شعرم روي صفحهي اول چاپ شود...
دوچرخه ما را بزرگ كرد، به ما دوستهايي داد كه هنوز بعد از بيش از يكدهه، همه با هم هستيم و دلمان براي هم ميتپد... 17سالگيات مانا باد دوچرخهي دوستداشتني ما و همراه كشف و شهودهاي دوران ناپختگي. نوجوان بماني هميشه...
محمدمهدي اسماعيلنتاج: تولدت مبارك عشقجان! دوچرخهمون ديگه كمكم داره از نوجووني درميآد. ديگه داره بزرگ ميشه. مثل خودم كه نوجوونيترين لحظاتم رو با دوچرخهجان گذروندم. اگه بدونيد چهقدر دلم واسه دوچرخهجانم تنگ شده!
سميرا محمدزماني: چه پنجشنبههايي كه به ذوق دوچرخه طي كردم! چه روزهايي بود روزهاي نوجواني من كه با دوچرخه گذشت و حالا دوچرخه آخرين سال نوجوانياش رو طي ميكنه. باورم نميشه 17سال گذشت. من هنوز خودم رو 14ساله ميدونم!
فرشته شريعتي: تولدش مبارك باشه. همشيه عزيز دل ما ميمونه.
مجتبي ناطقي: چهقدر خوشحالم كه رفيق 9 سالهاش هستم. چند سال رفيق دور و چندسالي رفيق نزديك. تولدش مبارك!
مهتاب قبادي: بخش بزرگي از خاطرات خوبم برميگرده به دوچرخه و ذوق و شوق چاپ شدن شعر و داستانهايي كه ميفرستادم و اون پنجشنبههايي كه با هيجان روزنامه رو باز ميكردم...
سحر نوانديش: هنوزم وقتي دوچرخه رو ميبينم، چشمهام برق ميزنه. روزهاي نوجووني من به لطف شماها رنگين شد.
مهديار دلكش: و من چهقدر بهش مديونم.
فرناز ميرحسيني: و همهي اين سالها ما چهقدر خوشبخت بوديم كه با دوچرخه ركاب زديم.
و ممنون از شما كه دوچرخه به دوستيتان دلگرم است:
اميد ادبنژاد، شقايق اعظمي، بهمن ايلاتي، علي باجلان، مهسا بهرنگ، زيبا شيرازي، الهه صابر، انيس عليچي، افسانه عليرضايي، پرنيان فلاحي، سهيلا كاوياني، طيبه كراني، مهسا كردزنگنه، مائده محتشمينژاد، مريم محمدزماني، سارا مرادي، مهشاد معيني، دنيا مقصودلو، نگار ياريان، عارفه ميريوسفي و...
مهناز محمدي: آنموقعها كه مجلههاي كوچكي درست ميكردم و به پدرم ميفروختم، تمام هدفم خوشحالكردن او و گرفتن پولي بود كه او با خوشحالي به من تقديم ميكرد. آنموقعها اگر پيدايش نميكردم، نميدانم كه الآن كجا ميتوانستم باشم.
شايد علاقهاي به نوشتن داشتم و روزگار مرا درگير خودش ميكرد و فراموشش ميكردم. مثل خيليها كه يك زماني خوب ساز ميزدند، خوب ميخواندند يا... و يك روزي به خودشان آمدهاند كه علاقهشان برايشان خاطرهاي حسرتبار شده.
من از دوچرخه حرف ميزنم و تمام كساني كه مرا ميشناسند ميدانند كه چه افتخاري ميكنم وقتي اسمش را ميآورم. دوچرخهي ما 17ساله شده و كاش 170ساله شود. من براي همهي بچههاي دنيا يك دوچرخه آرزو ميكنم.
#دوچرخه
- سراي زيباي نوجوانيام
سلام دوچرخهجان!
اميدوارم اين پيام را با همان حس عميقي که اکنون دارم، دريافت کني؛ با شور و حال نوجوانيهايم. هميشه آرزو داشتم براي دوچرخه پيام بدهم يا در مسابقاتش شرکت کنم و روزي اسمم را در برگههاي ترد و نازکش ببينم، اما هرگز اين اتفاق برايم پيش نيامد! حالا اولين پيغام مرا دريافت ميکني. اگرچه که خيلي دير شده است!
دوچرخهي نازنين، 17سالگيات مبارک. اگرچه آخرين سال نوجوانيات هست، براي بچههايي که پنجشنبهها و گاهي تمام هفتهشان به خواندن دوچرخه و عشقکردن در دنياي رنگينش ميگذشت، هميشه نوجوانِ شاد و شيطان باقي خواهي ماند.
ميخواهم هزارانبار از شما تشکر کنم. آخر همهجا رسم است که ديگران به کسي که تولدش است هديه ميدهند، اما تو لطف کردي و امسال به مناسبت تولدت در كانال تلگرام دوچرخه، اولين شمارهي دوچرخه را به ما هديه دادي. نميدانم چهطور خوشحالي و حس نوستالژيکم را از خواندن اولين شمارهي دوچرخه توصيف کنم!
ديماه 79، کلاس اول ابتدايي بودم و با ديدن اين تاريخ ياد آنروزهاي سرد و برفي زمستاني افتادم که براي اولينبار ميبايست به مدرسه ميرفتم و خوابهاي شيرين صبحگاهي و بازي با خواهرکوچکم را از دست ميدادم.
خوب يادم هست وقتي در دلهرهي کنکور و تست و آزمونهاي پياپي بودم و تولد 18 سالگيام را جشن ميگرفتم، اين فکر مرا سخت دلگير ميکرد که از جمع صميمي دوچرخهايها خارج ميشوم.
راستي دوچرخهي عزيز!
بگذار از اين خوانندهي قديمي بگويم که اولين نشريهي دوچرخه را وقتي خواند که حدود هشتسال داشت. حالا کارشناس مامايي هستم. گاهي به مدارس ميروم و چهقدر ديدنِ اين جماعتِ کودک و نوجوان مرا به وجد ميآورد. مرا وصل مىكند بهدنياي شيرين نوجواني.
اکنون مشغول گذراندن دورههاي آموزش مقدماتي نويسندگي هستم، چون فکر ميکنم نوشتن مرا از قيد زمان و مکان رها ميکند و ميتوانم پرواز کنم و بروم «به هر آن کجا که باشد به جز اين سرا سرايم...»، از جمله سراي زيباي نوجوانيام.
فريبا قصراني
شراره داودي: خبرنگاري را از تو دارم.
#دوچرخه #هفته_نامه_دوچرخه #17_سالگي #96