تاریخ انتشار: ۲۸ شهریور ۱۳۹۷ - ۱۴:۴۲

دستم را زیر سرم عمود کرده‏‌ام و روی تخت دراز کشیده‌ام. با حسرت به آناهیتا نگاه می‌کنم که روی صندلی نشسته و موبایلش را طوری تنظیم کرده که در دید من نباشد. با التماس صدایش می‌کنم: «آنا!»

سرش را بالا مي‏‌آورد. هندزفري‌اش طبق معمول گره کور خورده و از گردنش آويزان است. مي‌گويد: «هوم؟»

مظلومانه‌تر از قبل مي‏‌پرسم: «بازي چندچنده؟»

دوباره سرش را پايين مي‌اندازد و با لحني که بخواهد مرا از سرش باز کند، مي‌گويد: «نمي‌بينم، حوصله‌ي اين چيزها رو ندارم.»

مي‏‌گويم: «آره جون خودت! بازي جام‌جهاني باشه، تيم ملي هم باشه، بعد تو نبيني! من که مي‏‌دونم يواشکي داري تو موبايلت نگاه مي‌کني.»

همان‌طور که سرش پايين است، حق‌به‌جانب مي‏‌گويد: «مي‏‌خواستي اون‌جوري گند نزني تا تو هم فوتبال ببيني.»

عصبي مي‏‌گويم: «من گند زدم يا تو که با سيني کوبيدي توي تلويزيون؟ حالا مامان رو گول زدي، اما من با چشم‌‌هاي خودم ديدم.»

چشمي نازک مي‏‌کند: «حالا که وضعيت من با تو فرق داره! تا تو باشي بانمک بازي درنياري، از طرف من جواب پيام‌هام رو بدي.»

بي‏‌حوصله مي‏‌گويم: «اوووَه! حالا انگار با نيويورک‌تايمز قرارداد بسته. يه روزنامه‌ي زپرتي بود ديگه.»

مي‏‌گويد: «چه حق‌به‌جانب! آبروم رو توي دفتر روزنامه برده، دو قورت‌ونيمش هم باقيه!»

مي‌فهمم با اين حرف‏، نه تلويزيون شکسته درست مي‏‌شود، نه مامان تنبيه اشتباهي‏‌ام را لغو مي‏‌کند و نه آناهيتا سرعقل مي‏‌آيد. سخنراني‌ام را شروع مي‏‌کنم: «هزينه‌ي پيام اشتباهي من خيلي کم‌تر از اون تلويزيونه که تو شکستي.»

بي‏‌حوصله مي‏‌گويد: «منظور؟»

بساط پند و اندرز را باز مي‏‌کنم: «تا آخر عمرت که نمي‏‌توني تقصيرها رو بندازي گردن من و با گريه و زاري کارت رو پيش ببري. کارات مثل كاراي بازيکناي ناشيه! فکر مي‏‌کني توپ رو توي زمين من انداختي و بردي، اما بيش‌تر گل به خوديه!»

يک‌دفعه از روي صندلي مي‌پرد و فرياد مي‏‌زند: «آره! آره! همينه. گل به‌خودي.»

همين‌طور که دارم به خودم افتخار مي‏‌کنم، مي‏‌گويم: «حال مي‏‌کني چه داداش عاقلي داري؟»

آناهيتا به هوا مي‏‌پرد و با جيغ مي‏‌گويد: «مراکش گل به خودي زد! هوراااا! مرسي عزيز!*»

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* «عزيز بوهادوز»، مدافع تيم ملي مراکش است که در بازي ايران و مراکش در جام‌جهاني 2018 روسيه، گل به‌خودي زد.

 

محدثه‌سادات حبيبي، 15ساله از تهران

تصويرگري: زينب علي‌سرلك، 15ساله از پاكدشت