هنوز آنقدرها از سن و سالمان نگذشته که انگشتها و دستهای حناگذاشته مادربزرگ و ریشهای حناییرنگ پدربزرگها از ذهنمان بروند به جمع چیزهای از یاد رفته.
هرچند حالا دیگر به سر نوزاد تازه به دنیا آمده حنا نمیگذارند اما هنوز هم توی شب حنابندان، نوعروس و داماد کف دست هم حنا میگذارند و هنوز هم وقتی کسی نه راه پیش داشته باشد و نه راه پس، میگوییم دستش را توی حنا گذاشتهاند.
تمام این یاد و خاطرهها، آداب و مثلها از کیسههایی پارچهای بیرون آمدهاند که توی چاقی شکمشان، پودر سبز رنگ حنا را جا میدادهاند. این کیسهها حاصل کارگاههایی بودند که وظیفهشان ساییدن ساقه، برگ و چوب حنا بود؛ کارگاههایی با سقفهای گنبدی که بزرگترهایمان به آنها «مازاری» میگفتند.
بد نیست بدانید
مازاریها در واقع قسمتی از عصاریهای قدیمی هستند. عصاریها کارشان خرد کردن غلات و روغنگیری از دانههای روغنی بوده و مازاریها تنها آسیاب کردن حنا.
در گذشتهای نهچندان دور، سنگهای مازاری در اکثر شهرهای ما در حال چرخیدن بودند؛ هنوز هم نمونههایی در کاشان، اصفهان و اردکان وجود دارند. با این حال بزرگترین مجموعهای که در حال حاضر به تولید حنا میپردازد، کارگاههای مازاری یزد است.
یزدیها وقتی کسی سرحال نباشد و توی لاک خودش رفته باشد میگویند «فلانی خش سنگ نمره». این ضربالمثل از دل مازاریها بیرون آمده. اوایل، این اصطلاح را مازاریها فقط در مورد حیوانی که به سنگ آسیاب میبستند استفاده میکردند؛ حیوانی که اگر به قول یزدیها «حال خش نبود، خش راه نمیرفته» و سنگ مازاری را نمیچرخانده.
حنا درختچهای است به ارتفاع 3 -2 متر و بومی کشورهای مدیترانه، خاورمیانه، آسیای صغیر و شمال و شرق آفریقا. در ایران، بلوچستان و کرمان، بهترین آب و هوا را برای کاشت این گیاه دارند.
حنا یکی از قدیمیترین مواد رنگی دنیاست و در دوره دوم عصر حجر از آن برای نقاشی کشیدن روی دیوار غارها استفاده میشده اما بیشترین کاربرد آن آرایشی و بهداشتی بوده. در قرون وسطی، اطبای ایرانی و عرب از تأثیرات دارویی حنا زیاد بهره بردهاند. حنا بیشتر برای رفع سوختگی، زخمهای دهان، آبسه و تورم مثانه تجویز میشده.
در کتب پزشکی قدیمی آمده که حنا درمانی برای لکهای سفید پوست و لک و پیس است؛ خضاب با حنا چشم را پرنور میکند، مو را میرویاند و بو را خوش و زوجه را آرام میکند. برای بهدست آوردن رنگ دلخواه، پودر حنا را ترکیب میکردند.
مجله «اکونومیست» در گزارشی آورده که امروزه حنا در مراکز زیبایی اروپا و آمریکا بیشتر از گذشته استفاده میشود و چون آسیبی به پوست و مو نمیرساند، تبدیل به یکی از لوازم آرایشی مدرن شده.
در روزگار نهچندان دور، مردان و زنان ایرانی برای حنا گذاشتن موی سر، ریش و سبیل و دست و پایشان به حمامهای عمومی میرفتند. برای اینکه حنا خوب به مو و بدن بنشیند، باید 3 تا 4 ساعت صبر میکردند و توی این مدت نمیتوانستند کاری بکنند. ضربالمثل دست کسی را در حنا گذاشتن از همین جا باب شده است.
این چهرهها و موهای حنایی را باید در پایان روز و بعد از یک دوش جانانه ببینید که به لطف همان گردهای روی سر و صورتشان چه برقی میزنند. توی «مازاری» همه چیز سبز رنگ است و گرد سبز حنا همه جا را پوشانده. آسیابها و الک که روشن شود، گرد حنا جای هوا را هم تنگ میکند، آنقدر که بدون ماسک نمیشود نفس کشید.
زمانی آن تیرک چوبی که به سنگ آسیاب وصل است، روی گرده اسب، شتر یا گاو نری سوار بوده تا صبح و شب را به هر ضرب و زوری که شده، دور تا دور آن سکو بچرخد اما حالا کافی است کلید برق را بزنید تا آن موتور یک چرخه در هر سری، 3 تا 4 ساعت یورتمه بچرخد و سنگآسیاب را بچرخاند.
اینجا زمانی مازاری حاج عباس سناعی بوده اما حالا ویرانهای است در میان باغهای پسته شمال اردکان. مازاری حاج عباس سناعی با هزار متر مربع زیربنا، یکی از مفصلترین کارگاههای حناسایی بوده که به جز ساختمان حناسایی، یک آب انبار و اصطبل هم داشته اما امروز به امان خدا رها شده.
برگهای خردشده زیر سنگینی سنگآسیاب، از آن انتها به داخل الک یا سرند ریخته میشوند تا آن پایین که میرسند، گرد حنا به مخزن زیری ریخته شده و جز اضافات چیزی نمانده باشد تا داخل گونی جمع شود. محتویات گونی دوباره به سنگ آسیاب سپرده میشوند و باز سر و کارشان به همین جا میافتد. این دفعه اضافاتی که داخل گونی ریخته میشوند، دیگر قابل سرند کردن نیستند و باید دورشان ریخت.
«حنا از جنت است» و اثری از بهشت و نشانهای از شادی، مهر و نیکبختی دارد؛ این باور مردم جزیره قشم است. برعکس زمین بخیل این جزیره، دست و پای زنان قشمی، زمین هموار و حاصلخیزی است برای گل و گیاه و بته جقههای حنایی. محصول «مازاری»ها که اینجا در زبان محلی به آن «خنیر» میگویند، بهجز استفاده آرایشی، خاصیت درمانی هم دارد. پودر سبزرنگ حنا، گرد شفابخشی است برای دستهای زخمی ماهیگیران و قایقرانان قشمی که پراز ترکاند. حنا باعث ضخیمتر شدن پوست دست و پای مردان قشمی میشود.
50سال است که هر روز صبح میآید و مینشیند در بالای کادری که با دوربینم بستهام؛ بالای سبدهای پر از بستههای حنا تا نخ را به سوزن بکشد و سوزن را به دهان باز کیسههای پارچهای. 50سال است که با همین کار نان میبرد سر سفره خانهاش. سرعت دستش حالا دیگر آنقدر بالا رفته که هیچ ماشینی به گرد پایش نمیرسد.
ردیف طولانی سنگهای آسیاب، تمام روز کارشان دور تیرک چوبی چرخیدن و البته خرد کردن برگهای حناست. هر کدام از این سنگهای لاسویی 8-7 تنی که از اردستان آمدهاند، در هر وعده 300 تا 400 کیلو برگ و ساقه حنا را تحویل میگیرند و گرد حنا پس میدهند. اینکه تا کی سنگها بچرخند و حناسابیهای این کوچه را سرپا نگه دارند را فقط خدا میداند.
برای دیدن یکی از این مازاریها کافی است خودتان را به خیابان امام خمینی یزد برسانید و سراغ کوچه مازاریها را بگیرید. هرچند حالا یکی از کارگاهها، مرمت و تبدیل به کتابخانه شده و چند تایی از صاحبان مازاریها هم بستهشدن کارگاهشان را به تولید ترجیح دادهاند اما هنوز کم نیستند کارگاههایی که با سماجت دارند بستههای پارچهایشان را پر از پودر سبز حنا میکنند تا راهی بازارها شود.