شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۶ - ۱۷:۴۶
۰ نفر

میرجلال الدین کزازی: ایرانیان، در درازنای تاریخ خویش، مردمانی شادمانه و شکفته دل بوده‌اند و به هر انگیزه و بهانه، سبزی می‌ساخته‌اند و به شادمانی می‌نشسته‌اند.

بیهوده نیست که داریوش بزرگ، در سنگ‌نبشته بیستون، اهورامزدا را به‌پاس آن‌که شادی را برای مردمان آفریده است، می‌ستاید و نیایش می‌برد. از این ستایش و نیایش باستانی، آشکارا ارج و ارزش شادی را در فرهنگ و منش ایرانی می‌توانیم دریافت.

ایرانیان شادی را یکی از بزرگترین و گرامی‌ترین دهش‌ها و ارمغان‌های ایزدی به آدمیان می‌دانسته‌اند. از همین روی، یکی از بنیادی‌ترین و برجسته‌ترین هنجارها و ویژگی‌های فرهنگی ایران جشن‌ها و آیین‌های شادمانی است.

کمتر فرهنگی را در جهان می‌توان یافت که به‌اندازه فرهنگ ایرانی این آیین‌ها و جشن‌ها در آن کارکرد و روایی داشته باشد. ایرانیان، در سال، ده‌ها جشن برپای می‌داشته‌اند. پاره‌ای از این جشن‌ها، باشکوه‌تر برگزار می‌شده است و چندین روز به‌درازا می‌کشیده است؛ جشن‌هایی همچون نوروز و مهرگان و سده و بهمنگان.

جشن‌های ایرانی را می‌توانیم، برپایه خاستگاه یا سرشت و ساختار باورشناختی و نمادشناسانه آنها، به چند گونه و گروه بخش کنیم: یکی جشن‌هایی است که خاستگاه و سرشتی کیهانی و گاهشمارانه دارند و دیگر آنها که از رویدادی اسطوره‌ای یا تاریخی برآمده‌اند؛ سه دیگر آنها که پایگاهی آیینی و باورشناسانه دارند؛ چهارم جشن‌هایی که در پیوند با دگرگونی‌های گیتی و هنجارها و بایستگی‌های زندگانی کشاورزانه یا دامپرورانه‌اند و «جشن‌های فصلی» نامیده می‌شوند.

بسیاری از این جشن‌ها، در درازنای روزگاران از میان رفته‌اند یا بی‌فر و فروغ شده‌اند و با شکوه و شگرفی دیرینه برپای داشته نمی‌شوند، یا در شمار جشن‌های بزرگ فراگیر و میهنی نیستند. در میانه این جشن‌ها و آیین‌های پرشمار و دیرینه شادمانی، تنها جشنی که چونان جشن فراگیر و همگانی ایرانی با شکوه و والایی پارینه هنوز برگزار می‌شود، جشن و آیین نوروز است.

این آیین و جشن که آغاز آن در تاریکی‌های تاریخ نهان گشته است، بزرگترین جشن ایرانیان است و همواره از زمان پیدایی تاکنون، تیره‌های گوناگون ایرانی آن‌را پرشور و باورمند برپای داشته‌اند و می‌دارند. ارج و ارز این جشن و آیین خجسته تا بدان پایه بوده است که شهریاران هخامنشی شهرواره‌ای شگفت و نمادین را که امروز تخت جمشید نامیده می‌شود، به آهنگ برگزاری رسم و راه‌ها و آیین‌های نوروزی در آن، برافراخته‌اند و ساخته‌اند. هم از آن است که بر سنگ‌نگاره‌های این شهر آیینی، نمادها و رازها و هنجارها و رفتارهای ویژه در جشن نوروز به نمود آورده شده است.

یکی از آنها، رده‌ای دراز از فرستادگان و نمایندگان کشورهاست که از سراسر جهانشاهی پهناور هخامنشی، با نورها‌نها و ارمغان‌های نوروزی، به پیشگاه شهریار بزرگ ایران داریوش بار می‌خواهند یافت تا از سوی فرمانروای سرزمین خویش او را فرخباد و شادباش بگویند و آفرین و باژ بخوانند و ارمغان‌ها و «نوروزانه»‌هایشان را بدو پیشکش بدارند.

نگاره‌ای دیگر شگفت‌انگیز که به شیوه‌ای نیک هنری و استادانه چند بار بر دیواره‌های
 تخت جمشید نگاشته شده است و یکی از بنیادهای رازآلود نوروز را بازمی‌تواند تافت و فرا دید می‌تواند آورد، نگاره شیری است ژنده و نیرومند که بر  پشت گاوی سترگ و کلان پیکر چنگ در زده است و آن‌را فرومی‌خواهد کشید و از پای درمی‌خواهد آورد.

می‌توانیم بر آن بود که برپایه نمادشناسی ایرانی، این نگاره نشانه رازوارانه چیرگی آسمان و خورشید بر زمین است.

شیر نماد خورشید است و آفرینش برین و گاو نماد زمین است و آفرینش پست که آن‌را سخنوران و زباناوران ایرانی «جهان آب و گل» نامیده‌اند. بازتابی از این دو نماد را در گاهشماری کهن نیز می‌توانیم دید:

ماه دوم سال اردیبهشت است و برابر با خانه دوم خورشید از «دوازدهگان» که گاو یا ورزا نام دارد. در این ماه، زمین یا آفرینش آبی و خاکی به بیشترین بالیدگی و شکوفایی و خرمی خویش می‌رسد. این ماه اوان چیرگی و نیرومندی گاو است.

در برابر، پنجمین ماه سال: مرداد که پنجمین از دوازدهگان نیز هست و در آن خورشید به بیشترین توان و تابش خود می‌رسد، شیر نامیده می‌شود که نماد خورشید است.

دوازدهگان چنین است: بره (=جمل)؛ ورزا (=ثور)؛ دو پیکر (=جوزا)؛ خرچنگ (=سرطان)؛ شیر (=اسد)؛ خوشه (=سنبله)؛ ترازو (=میزان)؛ کژدم (=عقرب)؛ کمان یا نیمشب (=قوس)؛ بزیچه (=جدی)؛ آبریز (=دلو)؛ ماهی (=حوت).

نوروز، به‌گونه‌ای، جشنی خورشیدی نیز هست، زیرا این جشن در نخستین روز از فروردین ماه و همدوش و همراه با بهاران، آغاز می‌گیرد که در آن، یکی از خجسته‌ترین و گرامی‌ترین رخدادهای کیهانی که ترازمندی بهاری (=اعتدال ربیعی) است، به انجام می‌رسد.

در این اوان، روز و شب همساز و همتراز می‌شوند و از آن پس، روز برمی‌افزاید و شب فرومی‌کاهد؛ این روند افزایش و کاهش همچنان می‌پاید تا نخستین روز از تیر ماه که بلندترین روز سال است.

پس از این روز که سخن سالار شیرینکار شروانی آن‌را در بیتی «روز پانزده ساعت» نامیده است، روند افزایش و کاهش وارونه می‌شود: روز فرومی‌کاهد و شب برمی‌افزاید. آن بیت خاقانی این است:

چو ماه سی‌شبه، ناچیز شد خیال غرور
چو روز پانزده ساعت، کمال یافت ضیا

این روند وارونه در افزایش و کاهش نیز همچنان می‌پاید تا نخستین روز از مهر ماه که در آن «ترازمندی خزانی» (=اعتدال خریفی) روی می‌دهد و باری دیگر روز و شب همتراز و همساز می‌شوند.

از آن پس، روزگار تیرگی و سرما که در چشم ایرانیان روزگاری گسسته و اهریمنی است آغاز می‌گیرد، تا نخستین روز از دی‌ماه که شب آن بلندترین و تیره‌ترین شب سال است و «شب یلدا» نامیده می‌شود و ایرانیان، به شیوه‌ای نمادین، آن‌را شب زادن مهر یا خورشید می‌دانند؛ زیرا از آن پس، دیگر بار خورشید و گرما و روز نیرو می‌گیرد و برمی‌افزاید تا نخستین روز از فروردین ماه و بهاران که جشن نوروز در آن، به خجستگی و خرمی، آغاز می‌گیرد.

به هر روی، ارجمندی و والایی نوروز در فرهنگ و تاریخ ایران آنچنان بوده است و هست که این آیین و جشن به برترین نشانه و نماد فرهنگ ایران دیگرگون شده است و می‌توانیم آن‌را درفش این فرهنگ بدانیم و بنامیم. هم از این روست که این جشن، در جغرافیای فرهنگی ایران که بسیار پهناورتر از جغرافیای کنونی سیاسی آن است، روایی دارد و برگزار می‌شود.

قلمرو برگزاری و گرامیداشت نوروز آنچنان دوژمرز و گسترده است که نه‌تنها جشن فراگیر میهنی است در ایران و در کشورهایی که روزگاری پاره‌ای از ایران زمین بوده‌اند و در کشاکش‌ها و رخدادهای تاریخی از آن گسسته‌اند و امروز در جغرافیای سیاسی ایران جای ندارند، در کشورهایی نیز که هرگز سرزمینی ایرانی نبوده‌اند اما فرهنگ گرانسنگ ایران بدان‌ها راه جسته است، این جشن بزرگ باستانی رونق و روایی دارد.

بر این پایه، می‌توانیم بر آن بود که در هر گوشه گیتی که درفش شکوهمند نوروز افراخته شده است، فرهنگ ایرانی تا بدان جای راه برده است و نمود و نشان برترین خویش را که این جشن و آیین است، به یادگار نهاده است.

باری، خاستگاه اسطوره‌شناختی نوروز که در این جستار بدان می‌خواهیم پرداخت، اسطوره پرواز است. همواره، آدمیان، انگیخته و افروخته، شوریده و سودازده، می‌کوشیده‌اند که چاره‌ای بیندیشند و راهی بیابند تا بتوانند خویشتن را از زندان زمین و مغاک خاک برهانند و یله و رها، سبکبار و سبکبال، در پهنه سپهر به پرواز درآیند، لیک از آن روی که این آرزوی پرشور هرگز در زندگانی و در کردار برآورده نمی‌توانسته است شد و به انجام نمی‌توانسته است رسید، به‌ناچار میرایان مانده در بند خاک راه رهایی را در جهان پندارها و در قلمرو افسانه‌ها که در آن هر آرزویی، به هر پایه شگفتی‌انگیز و ماخولیایی و نابرآوردنی باشد، انجام‌پذیر است و فرادست می‌تواند آمد، جسته‌اند.

از آن است که در بسیاری از سامانه‌های اسطوره‌ای جهان، پرواز جایگاهی بلند و بهره‌ای بسیار یافته است و پاره‌ای از نهادها و نمادها و کاروسازهای اسطوره‌ای را به خود ویژه داشته است.

نمونه را، در اسطوره‌های یونانی، مهراز (=معمار) چیره‌دست و نامدار و نمادین یونان، ددالوس به خواست پرشور و پافشارانه پسرش ایکاروس که می‌خواسته است در آسمان به پرواز درآید، بال‌هایی از موم برای وی می‌سازد؛ اما فرزند فزونخواه و سبکسار را که آرزویی چنین خام را در سر می‌پرورده است و می‌پخته، استوار و به هشدار، می‌گوید که مبادا، سرمست و بی‌خویشتن از پرواز، بیش از اندازه به خورشید نزدیک شود، زیرا تاب و تابش خورشید بال‌های مومین او را خواهد گداخت و او از آسمان به زمین فروخواهد افتاد.

ایکاروس، شوریده و شتابان، بال‌های مومین را بر پشت می‌بندد و همانند مرغی مهین و شگفت، به پرواز درمی‌آید و تا به فرازنای سپهر فرامی‌رود و اندرز پدر را از یاد می‌برد و فریفته فرازجویی خویش، آنچنان به خورشید نزدیک می‌شود که بال‌های مومینش می‌گدازند.

جوان خام‌اندیش و کم‌خرد بدین‌سان کیفر ناپروایی و نافرمانیش را می‌بیند و همچون پاره‌سنگی گران از آسمان به زمین فرود می‌آید و در دریایی که به‌نام او ایکاروس نامیده شده است فرومی‌افتد و جان می‌بازد.

در اسطوره‌های ایرانی نیز، پرواز کارکردی بنیادین و برجسته دارد. یکی از این کارکردهاست که جشن و آیین نوروز از آن برآمده است و مایه گرفته است؛ اما در اسطوره پرواز ایرانی، وارونه همتای آن در یونان، پرواز ناکام و نافرجام نمی‌ماند و به مرگ پروازگر نمی‌انجامد:

پادشاه بزرگ و نمادین ایران جمشید که از خورشید شاهان است و از این روی با ویژگی «شید» که در معنی رخشان است ستوده و بازنموده آمده است، روزی بر آن سرمی‌افتد که به پرواز درآید. دیوان که در فرمان وی بوده‌اند، این شهریار شکوهمند پیشدادی را که بر تختی زرین و گوهرآگین نشسته بوده است، از زمین برمی‌گیرند و به آسمان می‌برند و در آن فراخنای کبود و «دریای دروا» (=بحر معلق) چندی به پرواز درمی‌آورند.

بدین‌گونه، «شاه فرمانروا چون خورشیدی تابان میان هوا»به گلگشتی شگرف می‌پردازد.

چون به زمین باز می‌آید، مردمان شگفت‌زده از این رخداد بزرگ و شگرف، پیرامون تخت او گرد می‌آیند و بر جمشید گوهر می‌افشانند و آن روز را که سر سال نو بوده است و «هرمز فروردین» یا نخستین روز از فروردین ماه، نوروز می‌نامند و جشن می‌گیرند و به بزم و شادمانی می‌نشینند چنین است که جشن فرخ نوروز از آن شهریار و به پاس کردار نو آیین و نابیوسان (=غیرمنتظره) و بی‌پیشینه او که پرواز و گشت و گذار در سپهر برین است، به یادگار می‌ماند و ایرانیان، از این پس در درازنای هزاره‌ها، همواره آن‌را در آغاز سال نو و در نخستین روز از فروردین ماه برگزار می‌کنند و بزرگ می‌دارند.

کد خبر 46514

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز