تلوتلوخوران خودش را به سمت دیوار آهنی میکشد. روبهروی در سفیدی که سردرش نوشتهاند «مددسرای آفتاب نیلوفری» میایستد. غروب آفتاب سایه سرخ رنگی روی دیوار آهنی طویل مددسرا انداخته است. دست لرزانش زنگ را به صدا در میآورد. از پس همه بزکدوزکهای صورتش میشود رنگ پریدگی پوستش را دید.گونههایی که اگر هزار بار هم نیشگون بگیرد گل نمیاندازد و قامتی که سالهاست خمیده شده است.
نه یک شب بلکه بیش از یکسال است که شبها مهمان این مددسراست. مددسرا یا به اصلاح خودمانی گرمخانه ۴سالی میشود که مأمن امنی برای او و زنانی همانند او شده است. صدای جیغ در آهنی که روی زمین خاکی کشیده میشود سکوت سرد خیابان را میشکند. کمکم خورشید رنگ غروب میگیرد. چیزی کمتر از ۱۰۰متر پیادهروی از ایستگاه مترو ایرانخودرو تا تنها مددسرای بانوان پایتخت در منطقه ۲۲ فاصله است.
زنگ میزنم. کسی به استقبالم نمیآید. حیاطی با سنگریزههای آب خورده. درختانی که رنگ پاییز به خود گرفتهاند و نیمکتهای آهنی قرمز رنگ، تصویر پیش رویم است. قبل از من دختری با کفشهای کتانی سیاه، چشم و ابرویی سیاهتر، مقنعهای که تا کمرش پایین آمده است وارد حیاط میشود. افتادگی چشم چپش و پوستی که جای جراحت به خود دارد حال ناخوشش را روایت میکند.
سلام و احوالپرسی میکنم و مهمان این خانه میشوم. خانهای که با غروب خورشید درهایش باز میشود و با طلوع خورشید عذر مهمانانش را میخواهند. «طاهره باجلان» مدیر مددسرای آفتاب نیلوفری، بیش از یکسال است که در این مرکز فعالیت میکند. البته خودش معتقد است اینجا باید زندگی کرد. مدیریت برای زنان بیخانمان که هرکدام با کولهباری از درد، رنج و آشفتگی وارد مددسرا میشوند کار سختی است.
باجلان میگوید: «دلم میخواهد برای چند ساعت هم که شده اینجا برایشان خانه باشد.» روبهرویمان درست در نقطهای که خورشید آخرین شعاعهای نورانیاش را جمع و جور میکند، زنی بلند قامت لباسهای شسته شدهاش را روی طناب پهن میکند. باجلان میگوید: «او مریم است. مریم از ۱۹ سالگی معتاد شده. ۲ سال پیش کلانتری او را به اینجا آورد. رنگ و روی آدمیزاد نداشت. حالا ترک کرده است. جایی برای ماندن ندارد. مدتی است روزها هم مهمان مددسراست.»
- مددسرا یا تسکین موقت
مددسرا تنها امکان سرویسدهی شبانه به کارتنخوابها را دارد، اما مریم آنقدر سماجت میکند تا بتواند روزها هم اینجا بماند. این خلاف کار مجموعه است. اما حال زار مریم قانون و مقررات نمیشناسد، مریمی که حالا با آن صورت بزک کرده، موهای طلایی و لبخندی از سر رضایت برای فردایش رؤیابافی میکند. دلش نمیخواهد دوباره اسیر خیابان شود اما مقررات مددسرا چیز دیگری میگوید. همان مقرراتی که مدیر مجموعه از آنها بهعنوان تسکین موقت نام میبرد.
باجلان میگوید: «اینکه یک مددسرا در تهران به زنان کارتنخواب خدمات رفاهی میدهد بسیار عالی است. متأسفانه وقتی بحث بیخانمانی زنان به میان میآید همه به یاد زنان معتاد میافتند. اما همه مهمانان این مددسرا معتاد نیستند.» مجموعه را به ۲ دسته تقسیم کردهاند، یک سالن برای زنان بیخانمانی که حتی سیگار هم نمیکشند و سالن دیگر برای زنان معتاد بیخانمان که این سالن بزرگتر و تختهایش بیشتر است.
مجموعه این ۲ سالن امکان خدماتدهی به ۱۰۰ مددجو را فراهم کرده است. وارد سالن بزرگتر میشوم. منظره پیش روی پنجرههای سالن ریلهای آهنی مترو تهرانـ کرج است. نه تنها منظرهاش چنگی به دل نمیزند بلکه یک ربع به یک ربع هم لرزش خطوط آهنی دل را میلرزاند. گویی تختهای ۲ طبقه آهنی یک ربع به یک ربع رقصشان میگیرد.
بهخصوص آن عروسک خرسی که قلب قرمز رنگ پارچهای را سفت بغل کرده است، با هر لرزش تخت حسابی تاب میخورد. زهرا روی تخت نشسته است. لباسهایش را جمع و جور میکند. زهرای ۳۲ ساله دیگر تاب بیخانمانی را ندارد. بعد از همه بدقولیها و بدعهدیها حالا تصمیم گرفته پاک شود. همین خانه گرم بهانهای برای رهایی او شده است. زهرا میگوید: «یک سال پیش کلانتری من را اینجا آورد. حالا هم بعد از گذشت یکسال ترک کردهام اما خوب میدانم که پاهای لرزان یک معتاد به هروئین همیشه به سمت مواد لیز میخورد. خیابان و بیخانمانی را دوست ندارم.»
- اراده ام در خیابان جامانده
یک وعده غذای گرم، حمام و لباس تمیز، پزشکی که هر ۲ روز یکبار همه مددجویان را معاینه میکند و حتی آن تلویزیونی که سریال مورد علاقه زهرا را نشان میدهد، هیچکدام نمیتواند او را برای ترک اعتیاد مجاب کند. تنها حس امنیت است که باعث شده او این مددسرا را خانه بداند. زهرا میگوید: «انگار روی پیشانی ما نوشتهاند معتادیم. به محض اینکه وارد خیابان میشویم قدم به قدم موادفروشان دنبالمان میآیند.
من میترسم. من پاکم. اما ارادهام را در خیابان جا گذاشتهام.» با تاریک شدن هوا به تعداد مددجویان اضافه میشود. مدیر مددسرا میگوید: «سال قبل ۸۰۰ مددجو در طول زمستان مهمان ما بودند اما امسال از شهریور، هزار و۵۰۰ مددجو به مددسرا مراجعه کردهاند.» تهرانی، شهرستانی و حتی اتباع بیگانه نامشان در فهرست اینجا آمده است. حتی سیمین که مدتی مقیم آلمان بوده هم مهمان این مددسراست.
کسی نمیداند چرا سیمین دلش نمیخواهد به خانه خودش برود. او مدتها آواره خیابانها بود. اینجا کسی از آوارگی مهمانها سؤال نمیپرسد. تنها نام و نام خانوادگی ثبت میشود. کاش مددسرا فقط خوابگاه نبود. اینجا گرمخانهای است که کالبد بیرونی آدمها را از یخزدگی محافظت میکند. روحی که سالهاست منجمد شده دیگر هوای تن را ندارد. درست دیوار به دیوار این مددسرا، مرکز کارآموزی کوثر شهرداری منطقه ۲۲ قرار دارد.
جایی که زنان بیسرپرست و بدسرپرست نان بازویشان را میخورند. مدیر مددسرا میگوید: «ای کاش مددسرا تنها خوابگاه نبود. این زنان به حمایت احتیاج دارند. آنها زخم خورده روزگارند. زخمشان مداوا شود دوباره همان مادر مهربان و همسر وفادار میشوند. دلسوزی بعضی از خیّران به ما ثابت کرده که اگر از این زنان بیخانمان حمایت کنیم دوباره به زندگی بر میگردند.»
- مراکز گذری ترک اعتیاد، امنیت محله را افزایش میدهد
فاطمه بهرامآبادیان |رئیس هیئتمدیره پیامآوران همیاری
سال ۱۳۸۵ مؤسسه پیامآوران همیاری، نخستین مرکز گذری کاهش آسیب را در محله صادقیه راهاندازی کرد. چند سال بعد این مرکز به محله هاشمی و بعد از آن به خیابان دامپزشکی در منطقه ۹ انتقال یافت. حمایت هیئت امنای مسجد محل و همیاری نیروی انتظامی باعث شد این مرکز بهعنوان یکی از شناخته شدهترین مراکز DIC یا همان مرکز گذری کاهش آسیب در پایتخت مطرح شود.
«فاطمه بهرامآبادیان» رئیس هیئتمدیره مؤسسه پیامآوران همیاری، وجود مراکز گذری کاهش آسیب را برای کنترل اعتیاد و صدمات ناشی از آن ضروری میداند و میگوید: «فردی که به اعتیاد رو میآورد و بر اثر صدمات ناشی از آن تعادل روحی و جسمی خود را از دست میدهد مسلماً نمیتواند بر رفتار و اراده خود کنترلی داشته باشد. چنین فردی میتواند آسیبهای جبرانناپذیری به جامعه وارد کند. ما با شعار ترک اعتیاد داوطلبانه این مراکز گذری کاهش آسیب را راهاندازی کردیم چون معتقدیم وقتی معتاد اراده و توانایی ترک ندارد نباید رها شود. حداقل در این مراکز رفتارهای او کنترل میشود. شاید به واسطه حضور مستمر در این مراکز تصمیم به ترک اعتیاد بگیرد. در این شرایط ما معتاد را به کمپهای ترک اعتیاد معرفی میکنیم.»