مصطفی مستور گفت: کیشلوفسکی میگوید سینما این نیست که زیر نور فلاش دوربینها و زرق و برق جشنوارهها جایزه دریافت کنید، سینما پشت صحنه ابلهانهای دارد. مثلا من باید وسط زمستان ساعتها در سرما و در فضای باز با تصویربردارم بنشینم تا بتوانم یکی دو نما ضبط کنم و این مساله به من حس حقارت و کوچکی میدهد و بارها با خودم فکر کردم که آخر این چه کاری است. داستاننویسی هم با همین تعبیر به نظرم کار ابلهانهای است و کسی که واقعا دوست دارد داستان بنویسید در حال دست زدن به حماقت است.
هر داستانی با یک عدم تعادل شروع میشود. سنگی باید از یک بلندی حرکت کند و به سمت پایین بیاید تا بشود درباره آن چیزی نوشت. این عدم تعادل اصلا پدیده جذابی نیست و بسیار آزاردهنده است. وقتی میخواهی درباره مرگ یا طلاق داستانی بنویسی باید ساعتها و شاید روزها و ماهها به آن خیزه شوی، به اجزای آن فکر کنی و به آنالیزش بپردازی تا یافته نویی در درون تو شکل بگیرد. این مساله امری رنج آور است. به همین خاطر میگویم داستاننویسی کار عاقلانهای نیست و وقتی به این فکر کنیم که داستانی نوشته میشود بدون اینکه نویسندهاش قصد و هدفی داشته باشد، این اتفاق بدتر و دردآور تر میشود. اگر ندانی که رنج داستاننویسی برای چه است و ندانی که قرار است داستانت چه تاثیری روی زندگی مخاطبش داشته باشد اتفاق ارزشمندی را رقم نزدهایم.
به نظر من نوشتن داستانهای ساده و با معنا دشوارتر از نوشتن داستانهای پیچیده است. در آثار پیچیده باید مراقب بود که پیچیدگی داستان در کلیت آن تاثیر نگذارد. با این حال من موقع نوشتن فکر نمیکنم که با این داستان حال مخاطبم خوب میشود یا نه به نظرم نویسنده باید مراقب فردیت و مواجهه خودش با هستی باشد و دروغ نگوید. او حتی اگر مخاطبش واقعیت را دوست نداشته باشد حق ندارد دروغ بگوید. نویسنده دروغگو نویسنده قلابی است. به نظرم در شرایطی که زندگی و حرف زدن و پوشش و خیلی چیزهای دیگر ما قلابی شده است خیلی مهم است از تکثیر این اتفاق در نویسندگی جلوگیری کنیم.
من آثار صمد بهرنگی را برای نوجوانان امروز به مراتب مفیدتر از آثار پاستوریزه امروز ادبیاتمان میدانم. تا کی قرار است در ادبیات مخاطب به ویژه مخاطب نوجوان را گول بزنیم که دنیا جای خوبی است. من بر این اعتقادم که امروز ما بدتر از دیروز و فردای ما بدتر از امروز ماست. این مساله ما را به نوعی دم غنیمیت شمردن میرساند و مشکلاتمان و هضمش را کمتر میکند. من آدم خوشبخت حقیقی نمیشناسم که با مشکلات روبرو نشده باشد. منظورم این است که هشداری که من میدهم باعث نمیشود و قرار نیست شما را از مواجه شدن با چیزی باز دارد بلکه به شما میآموزد که خیلی از اتفاقات پیرامونی ما طبیعی است و نباید خیلی نگرانش بود.
آمار شمارگان کتابهای خودم را که نگاه میکنم نگران میشوم. کارهای من نه اروتیک است و نه سیاسی ولی امشب نمونههایی از آن را شنیدید. وقتی این آثار زیاد خوانده میشود من به نوعی نگرانی اجتماعی میرسم. یعنی اینکه خواننده در حال نوعی همذاتپنداری با این آثار است. واقعا ما چه جامعهای داریم که چنین متنهای تلخی دارد در آنها دست به دست میشود.
پیش از این هم گفته بودم که داستان نقطه از هم گسیختگی زندگی را به نمایش میکشد و در جامعه ما نیز زنان بیش از بقیه در معرض این از هم گسیختگی هستند. آنها در جامعه ایرانی هم آروزهای خود را میشناسند و هم میدانند که در حال حرکت به کدام سو هستند و همین آنها را از هم گسیخته میکند. آنها دلشان در جایی است و حرکتشان به سمت جای دیگر. من در این وضعیت و به سهم خودم آرزو میکنم ادبیاتمان وضع خوبی نداشته باشد اما این طیف از مشکلات ما حل شده باشد.
مستور در ادامه با اشاره به کتاب «زیر نور کم» شامل مجموعه کامل داستانهای کوتاهش اشاره کرد: این داستانها همگی در قالب مجموعههای مجزایی منتشر شده بودند اما دوست داشتم آنها را کنار هم در یک مجلد قرار بگیرند. برخی از آدمهای داستانهای من در سایر داستانهایم رفت و آمد دارند و این اتفاق به درک این مساله کمک میکرد از سوی دیگر خودم نیز علاقه زیادی به آرشیو سازی دارم.
وی همچنین با اشاره به پدیده کتاب گویا و تولید آثاری گویا از داستانهای خود گفت: واقعیتش این است که شنیدن برای من همیشه موجب خوابآلودگی شده است. من وقتی چیزی را میشنوم خوابم میگیرد و شاید برای همین است که میگویند بهترین جا برای شنیدن کتاب صوتی پشت فرمان است که هوشیاری. با این همه شنیدهام که استقبال خوبی از کتابهای گویا شده است و به دلیل ارزانی نسبی آن در مقایسه با نسخه کاغذی و انعطاف بیشتری که نسبت به نسخه کاغذی دارد اتفاقات خوبی درباره آن رخ داده است.
در بخش دیگری از مراسم فرخنده حقشنو نیز به داستانخوانی برای حاضران پرداخت و نیما رئیسی نیز بخشی از داستانهای کوتاه مصطفی مستور را بازخوانی کرد.
همچنین سیدمهدی شجاعی نیز در این نشست در سخنانی با تشکر از مصطفی مستور برای پذیریش حضور در این جمع و بیان اینکه نسبت به او حس شاگردی در ادبیات و داستاننویسی دارد، به موضوع درگذشت ابوالفضل زرویی نصرآباد اشاره کرد و گفت: واقعا درگذشت ایشان هنوز برایم باورپذیر نیست. یکی از جدیترین دغدغههایم در این سالها سلامت ایشان بود و کمترین لطف و توجهی از سوی مسئولان در اینباره دیده شده است. اجل برای همه هست اما وقتی حس میکنیم عدم رسیدگی به وضعیت یک نفر آن را به جلو انداخته است این اتفاق دردناکتر میشود. من در زمان حیات ایشان گفتم که آثارش بالاتر و غیرقابل قیاس با عبید زاکانی است و باورش سخت است که بتوان برای او فعل ماضی به کار برد.