شور و شوق اهالی برای استقبال از ماه رمضان ستودنی است. زیباتر از آن، سفرههای ساده افطاری است که در خانه بزرگان و معتمدان محله برپا میشود و دستگیری از نیازمندان و مناجاتخوانیهای سحر که مانند گذشته با رونق برگزار میشود. «محمدعلی متبحری» از قدیمیهای محله دولاب، ماه رمضان آن سالها را برای ما روایت میکند.
محله دولاب قدمت چند صد ساله دارد. در بعضی از کتابهای تاریخ به پیشینه هزار ساله آن اشاره شده که البته با وجود مسجد ۸۰۰ ساله بقیهالله(عج) این امر چندان دور از ذهن نیست. محلهای اصیل که هنوز در کوچهپسکوچههای آن رد کهنگی و اصالت به خوبی دیده میشود. البته محلههای قدیمی در تهران کم نیستند، اما آنچه دولاب را از آنها متمایز میکند، تعصب اهالی به سنتها و آیین قدیمی محلهشان است. به گونهای که بعد از گذشت این همه سال هنوز مثل دوران گذشته به استقبال ماه رمضان میروند و آداب آن را به جا میآورند. «محمدعلی متبحری» معتمد محله میگوید: «طبق مستنداتی که در دست داریم دولاب محدوده وسیعی بوده که ۴ محله را تشکیل میداده است. محلههای گذربالا، گذرپایین، میانمحله و محله عسگریه.
البته سرآسیاب دولاب و حسینآباد دولاب هم از محلههای دولاب است که بعدها شکل گرفتهاند. آن زمان هر محله یک مسجد و یک حسینیه داشت. مسجد محله بالا مسجد بقیهالله(عج) و محله پایین مسجد انصار بود. میانمحله مسجد نداشت و به جای آن از حسینیهشان استفاده میکردند. مساجد محله همیشه فعال بودند اما حسینیهها فقط در ایام عزاداری فعالیت میکردند. پدرم کربلایی جواد و پدرش محمدتقی هر دو روحانی مسجد بقیهالله(عج) بودند. پدرم تعریف میکرد چند روز مانده به ماه رمضان، امام جماعت مسجد همه مردم محله را به مسجد دعوت میکرد. بعد از اقامه نماز فرارسیدن ماه رمضان را تبریک میگفت. درباره آداب استقبال از ماه رمضان صحبت میکرد. این بود که همه با اطلاع کامل خود را برای روزه گرفتن آماده میکردند. نمازها با رونق بیشتری اقامه میشد. البته الان هم همینطور است. مساجد در ایام ماه رمضان بیش از پیش شلوغ است. »
- مشهدی محمد خارکن
یکی از کارهایی که دولابیها به آن اهمیت زیاد میدهند، قرائت قرآن در ایام ماه رمضان است. مراسم جزءخوانی در همه مساجد محله برگزار میشود. متبحری میگوید: «خانههای آن زمان اغلب سقف گنبدی داشتند. سقف مسجد بقیهالله(عج) هم همینطور بود. شبها بعد از خواندن نماز، کوچک و بزرگ محله در مراسم جزءخوانی قرآن شرکت میکردند. مرحوم حاج عبدالله کریمی معلم قرآن بود. مردی مؤمن و باتقوا که البته در مکتبخانه درس خوانده بود و سواد قرآنی داشت. او قرآن میخواند و بقیه همراهی میکردند. در بین دولابیها خیلیها قرآن را حفظ بودند. نمونهاش مرحوم مشهدی محمد، پیرمرد خارکنی که آیات قرآن را از بر بود و حتی از انتها به ابتدا آیات قرآن را میخواند. جالب اینکه اگر کلمات غیرقرآنی برایش میخواندی متوجه میشد و میگفت اینها نور ندارند. اگر ماه رمضان با فصل تابستان مصادف بود مردم برای فرار از گرما بالای بام مسجد میرفتند. برقی در کار نبود برای همین تعداد زیادی فانوس روشن میکردند که فضا را برای خواندن قرآن روشن کند. حتی آنهایی هم که سواد نداشتند برای شنیدن قرآن حضور پیدا میکردند. »
- مرشد رجب سحرخوان
متبحری در ادامه صحبتهایش به سنت مناجاتخوانی اشاره میکند که به دلیل تغییر شیوه زندگی کمرنگ شده و کمتر در محله دولاب اتفاق میافتد. او از شاه حسین میگوید، مردی که مناجات سحرش فضای محله را پر میکرد. میگوید: «شاه حسین پاسبان بود و در شهربانی کار میکرد. صدای رسایی داشت. از سحر تا کمی قبل از اذان مناجاتخوانی میکرد. فرد دیگری هم بود به اسم مرتضی کبیری که هنگام مغرب بهعنوان جارچی اذان را اعلام میکرد. او هنگام سحر در خانهها را میزد و مردم را برای خوردن سحری بیدار میکرد. » از دیگر مناجاتخوانهای دولاب، مرشد رجب است که صوت ملکوتیاش دل را تا خدا پرواز میداد. در دولاب کمتر کسی است که مرشد رجب را نشناسد یا وصف صدایش را نشنیده باشد. او نانوا بود و در کنار شاطری روضهخوانی هم میکرد. مرشد رجب عادت داشت پای تنور روضهخوانی میکرد و با ذکر صلوات نان را به دست مشتری میداد. متبحری میگوید: «شاید الان چون گذشته سحرخوانی نباشد که اهالی را برای خوردن سحری بیدار کند اما هنوز هستند کسانی که با تلفن همسایههایشان را بیدار میکنند. »
- افطاری ساده
افطاری ساده، خاص محله دولاب است؛ نان و پنیر و خرما. چه در مسجد چه در محله هنوز همچون گذشته لقمههای نان و پنیر و خرما بین نمازگزاران توزیع میشود. متبحری میگوید: «آن زمان مثل حالا به افطاری دادن خیلی اهمیت میدادند. در مساجد با خرما از مردم پذیرایی میشد. دادن افطاری بهصورت طایفهای بود. هر بار یکی از بزرگان محله امام جماعت را دعوت میکرد. برنج و خورشتی در کار نبود. اگر دستش به دهانش میرسید آبگوشتی بار میگذاشت. چون اغلب دولابیها دامداری داشتند و در سفرهها شیر فراوان بود. » او در ادامه صحبتهایش از «حاجرمضان حیدری» یاد میکند. مرد خیّری که همراه با پسر شهیدش هر شب کیسه غذا آماده میکرد و به خانه فقرای محله میرفت و بیآنکه کسی متوجه شود کیسه را پشت در میگذاشت. متبحری تعریف میکند: «هیچ کدام از اهالی دربارهکاری که مرحوم حیدری میکرد خبر نداشتند. این موضوع را یکبار ناغافل دیدم. آن زمان خیلی کوچک بودم. الان هم به نیازمندان رسیدگی میشود البته روش دستگیری از آنها کمی تغییر کرده است. دولابیهای زیادی بانی میشوند و با یاری هم، بسته ارزاق برای خانواده نیازمند تهیه میکنند و هر خیّر چند خانواده را تحت پوشش خود دارد. »