روستای باصفایی در تپههای شمال تهران که پر از باغ بود و ییلاق متمولان پایتخت قاجار. هر تکه از «جاده شمرون» که حالا خیابان دکتر شریعتی نام گرفته، از دوره قاجار تا اواخر دوره پهلوی شکل و شمایل دیگری داشت و پا گذاشتن در این جاده خاکی در ۲۰۰ سال گذشته کار هر کسی نبوده. «چاله هرز»، «تنگه سفت کنک»، «دوراهی یخچال» و... نام معروفترین نقاط این جاده است که این روزها آپارتمانها و مراکز اداری و تجاری جان آن نشسته است. عبور از جاده شمرون به کمک درشکه و سالهای آخر با ماشین هندلی، یک روز و گاهی بیشتر از آن وقت میگرفت و چه خطرها که در این راه، برای جان مسافران خط و نشان نمیکشید.
پشت دروازه شمیران، تهران را که ترک میکردی تا چشم کار میکرد شنزار بود و بیابان. جاده خاکی راه درازی پیش رو میگذاشت تا به باغهای چیذر و شمیران برسی. «سید عباس صالحی» از اهالی قدیمی شمیران میگوید: «بعد از دروازه شمیران تا حوالی سیدخندان تنها شنزار بود و بیابان. نزدیک سید خندان، قهوهخانهای بود برای اینکه کاروان استراحتی کند و اسب و قاطر و الاغ آبی بنوشند. قهوهخانه هم ساختمان آجری و گلی نداشت؛ با حصیر و نی، سایهبانی برای استراحت کاروانها ساخته بودند و مسافرانی که به تاریکی شب میخوردند، شب را همینجا سر میکردند. » بیابانها و زمینهای اطراف پر بود از گرگ و شغال و حیوانات درنده و اگر کسی از دست آنها جان سالم به در میبرد، گرفتار راهزنها میشد. غروب نشده، کاروانها خود را به نقطه امنی میرساندند و تا روشن شدن هوا به راه خود ادامه نمیدادند. صالحی میگوید: «کمی بالاتر از سیدخندان، جایی بود که به آن میگفتند «چال هرز»؛ محلی در دشت بود که هرزآبها در آن جمع میشدند. دار و درختی هم در محدوده چال هرز رشد کرده بود و به همین دلیل محل خوبی برای استراحت کاروانها بود. » کاروانها از باغهای شمیران میوه و محصولات دیگر را به تهران و سرچشمه میبردند. چال هرز و سایهسار درختانش فرصت خوبی بود برای اینکه گلوییتر کنند و استراحتی به احشامشان بدهند. »
- محله یخچالها
اهالی شمیران به «چال هرز» «تنگه سفت کنک» میگفتند: «بارفروشان شمیران به چال هرز که میرسیدند بار از گرده چارپایانشان باز میکردند و ساعتی استراحت میکردند. بعد دوباره بار را میبستند تا به راه بیفتند. تسمه بار را سفت میکردند و آن را تنگ میبستند تا بار از روی اسب و قاطر به زمین نیفتند. برای همین به اینجا «تنگه سفت کنک» میگفتند؛ جایی که بعد از توقف، دوباره تسمهها و طنابها را سفت میبستند و به راه میافتادند. » دوراهی یخچال، جایی که حالا بیمارستان ایرانمهر قرار دارد، روزگاری یکی از یخچالهای متعدد شمیران بود. گودال بزرگی که دیواره قطور کاهگلی کنارش بالا رفته بود و شبهای زمستان، آب باران و جوی را به سمت آن روانه میکردند. لایه یخی را که شکل گرفته بود با کاه میپوشاندند و فردا دوبارهلایهای دیگر روی آن مینشست. آبی که به سمت این یخچالها روانه میشد هرچه در راهش بود به سمت یخچال هدایت میکرد. لابهلای یخهای این یخچالها، همیشه پر بود از زباله و لاشه حیوانات و چیزهای دیگر. حوالی قلهک و تجریش و زرگنده تعداد زیادی از این یخچالها بود و اهالی شمیران صاحب آنها بودند و تابستانها، یخها را میشکستند و میفروختند.
- زرگنده، لالهزار شمیران بود
کمی بالاتر از قلهک، زمینهای زرین زرگنده رخ نشان میدادند؛ جایی که به آن «لالهزار شمرون» میگفتند از سرسبزی و زیبایی و آب زلال چشمهها چیزی کم نداشت. تا جایی که امروز پل صدر در آن واقع شده، همه باغ بود و سرسبزی. باغ سفارت انگلیس یکی از باغهای معروف این تکه از جاده شمیران بود. صالحی میگوید: «قبل از اینکه سر و کله ماشینها پیدا شود، برای رفتن به شمیران از درشکه و قاطر استفاده میکردند. بعدها ماشینهایی هندلی که به آن «ماشین سیمی» میگفتند مسافران را از تهران به شمیران میآورد. این ماشینها واگنهای چوبیای داشتند که اطراف آن با سیم، حفاظی درست شده بود تا مردم از روی واگن زمین نخورند. برای همین به آن ماشین سیمی میگفتند. شیب جاده زیاد بود و قدرت واگن کم. برای همین باید با سرعت هرچه تمامتر پیش میراند و اگر به هر دلیلی توقف میکرد، دیگر نمیشد آن را تکان داد. این واگنها معمولاً از دروازه شمیران تا میرداماد بیشتر نمیتوانستند حرکت کنند و حوالی میرداماد، نفسشان میبرید.
آنجا هم معمولاً درشکهها و قاطرهایی پیدا میشد که بار مسافران را سوارش کنند و آن را به شمیران برسانند. مردم شمیران و بهخصوص کودکان که تا آن زمان ماشین ندیده بودند، اوایل از این وسیله حسابی میترسیدند. به مرور که از آن خوششان آمده بود، بچهها در کوچهپسکوچههای تجریش گوششان را روی زمین میگذاشتند تا صدای حرکت این ماشین را بشنوند. بعد خود را به جاده شمیران میرساندند و به محض دیدن ماشین به دنبالش میدویدند تا بالاخره در جایی توقف کند و آنها بتوانند ماشین سیمی را ببینند. » بعدها رانندگانی هم بودند که با اتولهایشان سر جاده میایستادند تا مسافران را به کوچه باغهای شمیران برسانند. صالحی میگوید: «اتولهایی بودند که مردم شمیران را به چهارراه مخبرالدوله میبردند. اتول سواری با رادیو روشن ۲زار و بدون رادیو ۱ قران هزینه داشت. »
- تپه چاله خرکش
جایی که حالا ساختمان شهرداری منطقه ۱ در آن قرار دارد، یکی دیگر از یخچالهای شمیران بود که تابستانها رونق داشتند. سوز سرما که از راه میرسید جاده شمیران خلوتتر از همیشه بود و مهمانان باغهای ییلاقی، شمیران را به مقصد عمارت خود در تهران ترک کرده بودند. تپه قیطریه، خشک و خالی از درخت، «چاله خر کش» نام داشت؛ جایی که الاغ و حیوانات بیمار و در حال مرگ را در چالههایی روی تپه رها میکردند تا بمیرند. صالحی میگوید: «روی تپه قیطریه کسی زندگی نمیکرد وآبادی نبود. اما پایین تپه، قومی از مهاجران اهل لرستان زندگی میکردند که کارشان جمع کردن ماسه از کف رودخانهها بود. این ماسهها را برای ساخت خانه، به شمیران و جاهای دیگر میبردند. بعدها همین افراد کامیوندار شدند و در همان حوزه حملونقل مشغول به کار. جایی که این مهاجران آلونکهای خود را در آن ساخته بودند، در حال حاضر به بورس تعمیرگاه اتومبیل در قیطریه تبدیل شده است. »