الهام صفوی‌زاده: سال‌هاست مجری برنامه‌های خانوادگی است. آنهایی که او را می‌شناسند، می‌دانند که او قبل از آنکه یکی از مجری‌های موفق رادیو و تلویزیون باشد یک مادر است.

می‌گوید جمع صمیمی خانواده‌ام را به دنیایی از موفقیت‌ها نمی‌دهم؛ می‌خواهد مجری موفقی باشم یا نباشم؛ مهم این است که مادر خوبی باشم. همسرش- وحید اسدی- هم سال‌هاست با او همراه و همکار است. آقای اسدی نیز مدیر تأمین برنامه رادیو تجارت است.

  • الهام صفوی‌زاده، اگر دختر یک گوینده قدیمی رادیو یا همسر یک تهیه‌کننده در صدا و سیما نبود، باز هم موفق بود؟

من هرچه که دارم از مادرم دارم. اگر مرا به‌زور وارد این حرفه نمی‌کرد، شاید اکنون در مقابل شما ننشسته بودم تا شما از من به‌عنوان یک زن موفق یاد کنید

  • زور؟ مگر می‌توان کسی را به‌زور موفق کرد؟

 در ابتدا خیلی دوست نداشتم که مجری شوم؛ دوست داشتم کارهای فنی پشت‌صحنه برنامه‌های رادیویی یا تلویزیونی را انجام دهم. حتی دوره صدابرداری را نیز طی کردم اما انگار باید به این سمت می‌آمدم تا امروز، اجرا بخشی از زندگی‌ام شود. شاید این در مورد من صدق کند که به‌زور وارد این حرفه شده‌ام و مطمئنا با تلاش فراوان در این حرفه خواهم ماند.

 

  • زندگی یک مجری زن، فرقی با زندگی زنان شاغل دیگر دارد؟

بله، با شما هم‌عقیده هستم... در ذهن بسیاری، زندگی روزمره ما از ریزترین نکات تا بزرگ‌ترین آنها بسیار متفاوت از زندگی یک خانواده معمولی جلوه می‌کند ولی واقعیت این است که ما هم زندگی‌ای خیلی معمولی و عادی مثل سایر مردم داریم. فقط تفاوت ما با دیگران در این است که در خانواده‌هایی مثل ما که تمام اعضای خانواده به‌نحوی در اجرای برنامه‌های تلویزیونی یا رادیویی مشارکت دارند، نظم خاصی برای انجام وظایف خانوادگی وجود ندارد.

 این بدین معنا نیست که چنین خانواده‌هایی بی‌نظم هستند بلکه بدان معناست که به‌عنوان مثال برنامه‌ریزی خاصی برای روزی خاص‌تر در خانواده صورت می‌گیرد و یکدفعه همه چیز به‌خاطر ضبط برنامه‌ای که تو مجری هستی یا به نحوی در تهیه آن مشارکت داری، به‌هم می‌ریزد. بله، شاید در این مورد، خانواده‌هایی همچون ما متفاوت باشند.

  • و این تفاوت که در دید مردم هست، باعث مشهورشدن شما شده یا باعث دردسر؟

ببینید، عده‌ای از آدم‌ها که مرا به‌عنوان یک چهره تلویزیونی می‌شناسند، همه زندگی و خانواده‌ام برایشان عجیب است؛ حتی فکر می‌کنند که خانواده ما غذاخوردن و تفریح کردن‌شان هم با دیگران متفاوت است اما واقعا این‌طور نیست.

 من و وحید سعی کردیم خانواده را آن‌طور اداره کنیم که با زندگی روزمره همشهری‌هایمان گره بخورد. روزهای بسیاری را به‌عمد به‌همراه خانواده به خرید می‌رویم تا از سویی از این مفهوم که شما از آن به‌عنوان یک تابو یاد کردید، دور شویم و از سوی دیگر خودمان را از مردم جدا نبینیم. ما در خانواده همیشه می‌خواهیم زندگی عادی داشته باشیم؛ یک زندگی توام با شادی و نشاط.

 اسدی: در خانه ما همه چیز به‌طور مشترک تقسیم شده. شاید باورتان نشود اما بسیاری از موارد جزئی که شاید حتی به‌چشم هم نیایند، در خانه ما به‌طور مساوی تقسیم شده است. به عقیده من، زندگی یک قرارداد دوطرفه است که هر دو طرف باید به‌خوبی به‌وظایفی که برعهده دارند، عمل کنند.

صفوی‌زاده: شاید نکته‌ای که دوست دارم دراین‌باره بیشتر در مورد آن صحبت کنم، این است که همیشه سعی کرده‌ام که رفتاری مغایر با آن چیزی که مردم در پشت صفحات تلویزیون از من می‌بینند، از خود بروز ندهم تا در ذهن مردم تعارضی در مورد رفتار و عقاید من به‌عنوان نماینده یک رسانه ملی نبینند.

متاسفانه این موضوع اکنون دغدغه بسیاری که مشهور شده‌اند نیست و شاید این امر در آینده مشکلات زیادی را در الگوسازی غلط از سوی آدم‌هایی که زیاد دیده می‌شوند، در بین خانواده‌ها ایجاد کند.

  • بسیاری از مجریان تلویزیونی را می‌شناسم که تلاش بسیاری می‌کنند تا معروف بشوند و سپس عینک دودی می‌زنند تا در خیابان‌ کسی آنها را نشناسد...

اما من هیچ‌وقت تلاشی برای معروف‌شدن نکردم. اسدی: باید بگویم که شهرت دقیقا مثل یک چاقوی دولبه است. بسیاری شهرت را فقط به این خاطر دوست دارند که مشهور شوند و این آغاز از دست رفتن کانون خانواده است. برای ایشان این چاقو به جای آنکه کیک محبت را به دونیم کند، باعث بریده شدن کانون خانواده می شود.

  •  برای کسی که سال‌هاست مجری برنامه‌های خانواده صدا و سیماست، خانواده چه معنایی دارد؟

صفوی‌زاده: من روزانه با چندین کارشناس خانواده که هر کدام تعریفی جداگانه از این مفهوم دارند، گفت‌وگو می‌کنم اما شاید برآیند تمامی این تعاریف در یک جمله کوتاه خلاصه شود که خانواده جایی است که انسان در آن آرامش می‌گیرد. به‌نظر من این تعریف، صحیح‌ترین تعریفی است که از این مفهوم می‌توان ارائه داد.

 آرامش یعنی زندگی؛ یعنی تغییر نگاه خسته همسر آدم وقتی که به خانه برمی‌گردد یا شادی‌های کودکانه فرزند آدم که در بند بند دیوارهای یک خانه می‌نشیند.

 اسدی: به نظر من هم خانواده یعنی آرامش. اما عوامل دیگری هم هستند که در این امر دخیل هستند. باید ببینیم که آرامش در خانواده چگونه به‌دست می‌آید. به‌دست آوردن آرامش در خانواده چندان هم سخت نیست.

به نظر من برای هر خانواده نسخه‌ای خاص برای این امر وجود دارد و نباید یک نسخه واحد را برای همه تجویز کنیم.

  •  به آن بحث‌هایی که هر روز در برنامه خانواده دارید، عمل می‌کنید یا تنها برای دیگران نسخه می‌پیچید؟

 اگر موضوع بحث‌ها مرتبط با علایق یا حتی مشکلات من باشد، به آن عمل می‌کنم و آن را در زندگی شخصی خودم پیاده می‌کنم.

  • با این موافقید که در برنامه‌های مختلف خانوادگی که این روزها در شبکه‌های مختلف صدا و سیما پخش می‌شود، بسیاری از کارشناسان خانواده به بیان موضوعاتی می‌پردازند که دغدغه اصلی خانواده ایرانی نیست؟

بله.... اما نه به این قاطعیت. چون در پس هر برنامه، اندیشه‌های مختلفی هست که هدف از دعوت از هر کارشناسی شاید در همین امر نهفته باشد. هر خانواده ایرانی با آداب و رسوم خاص، سلایق خاص خود را دارد که با دیگری متفاوت است.

 برنامه‌سازی برای خانواده آن هم در ایران که به خانواده به‌عنوان یک مفهوم مقدس نگاه می‌شود، بسیار سخت و در عین حال شیرین است، اما در عین حال اتفاق افتاده که بارها حس کرده‌ام که کارشناس دعوت شده به برنامه‌های مختلفی که من مجری آن بوده‌ام، همان‌طور که شما گفتید به بیان موضوعاتی پرداخته که دغدغه خانواده ایرانی نیست و من با بیان پرسش‌هایی مختلف- که برخی گهگاه برای ایشان عجیب هم می‌نمود- روند گفت‌وگو را با ایشان به سمتی پیش برده‌ام که در انتها، نکته‌ای یا بحث خاصی که به درد خانواده‌ها بخورد، دربیاید.

  • چقدر غذاهایی که در برنامه شما آموزش داده می‌شود را می‌پزید؟

در مورد غذاهای ابتکاری و ابداعی و خارجی زیاد امتحان نکرده‌ام چون بسیاری از آنها را پس از پخته‌شدن می‌چشم و در پایان ترجیح می‌دهم که غذای سنتی کشور خودمان را برای خانواده طبخ کنم؛ به‌طوری که هر روز اگر کلم‌پلو بخورم سیر نمی‌شوم.

  •  شما که هم صبح اجرا دارید هم عصر، مگر فرصت غذادرست کردن دارید؟

 در خانه ما غذا درست کردن یک کار مشترک است که در خانه، من و وحید- همسرم- انجام می‌دهیم. خانه‌مان هم از آن دست خانه‌هایی نیست که فقط تخم‌مرغ در آن خورده شود. با یک برنامه‌ریزی دقیق می‌توان بر بسیاری از مشکلات فائق آمد. راستی تا یادم نرفته بگویم که قورمه‌سبزی من در فامیل حرف‌ندارد.

  •  تا به‌حال به ذهنتان خطور نکرده که شغلتان به همان چیزی که از آن به‌عنوان مفهوم خانواده یاد می‌کنی، لطمه بزند؟

 نه، اصلا. برعکس در بسیاری موارد، شغلم باعث جاری شدن و روان شدن جریان زندگی شخصی‌ام شده و باعث شده است که همسر و بچه‌ام را بهتر بشناسم.

  • منظورم این بود که تا به‌حال شده که به ذهنتان خطور کند ای کاش فقط یک زن خانه‌دار بودید و بس؟

 نه این‌طور. اجرا با تمام سختی‌هایش اکنون بخشی از زندگی من شده که نمی‌توانم آن را کنار بگذارم.

 ارتباط با هزاران هزار یا حتی میلیون‌ها نفر که روزانه منتظرم گوشه‌ای از زندگی‌ام را با ایشان تقسیم کنم، باعث شده تا هرگز به این موضوع فکر نکنم که اگر در خانه می‌نشستم و خانه‌داری می‌کردم زندگی بهتری داشتم. البته اکنون به‌غیر از اجرا به چیزهای دیگری هم فکر می‌کنم؛ مثل برنامه‌سازی که چند وقتی است از آن دور شده‌ام. من از وقتی که دخترم- کیانا- به‌دنیا آمد، دیگر به برنامه‌سازی نمی‌پردازم. او اکنون نزدیک به شش سال دارد و من در این مدت فقط و فقط به‌اجرا می‌پردازم.

  •  آقای اسدی، تا به‌حال در خلوت خود به این موضوع فکر کرده‌اید که ‌کاش همسرم تنها یک زن خانه‌دار بود؟

 واقعیت‌اش این است که کار کردن الهام هیچ‌وقت مغایرتی با روند زندگی ما نداشته است زیرا در مواقع مختلف مثل هنگامی که کیانا به‌دنیا آمد، خود او با مدیریت مسائل مختلف در خانه، نگذاشت خللی در زندگی ما به‌وجود آید.

 فکر می‌کنم اگر مدیریتی پویا در هر خانواده‌ای وجود داشته باشد، خانه‌دار بودن یا شاغل بودن هیچ تناقضی نمی‌تواند در زندگی آدم‌ها به وجود آورد. باور کنید اگر او یک زن خانه‌دار بود، همین اندازه که اکنون به‌عنوان یک زن موفق در جامعه به ایفای نقش می‌پردازد، به کانون خانواده بها می‌داد. این را مطمئنم. من سال‌هاست الهام را می‌شناسم و مطمئنم برای ما کم نمی‌گذارد.

  •  این سال‌ها که می‌گوید به زمان دانشگاه برمی‌گردد دیگر؟

صفوی‌زاده: بله، هم‌دانشگاهی بودیم. به‌طور قطع یکی از دلایل موفقیت امروز من، وجود او در کنار من و همراه من بوده. جالب است بدانید که ابتدا وحید شغل آزاد داشت و با توجه به اینکه من و او هر دو در دانشگاه در رشته اقتصاد تحصیل می‌کردیم، قرار شد برای یک بار از او به‌عنوان کارشناس اقتصادی در برنامه‌ای که در آن زمان، من تهیه‌کنندگی و سردبیری‌اش را در رادیو تهران به‌عهده داشتم استفاده کنم و این مورد شاید نقطه آغاز زندگی ما به‌شمار می‌رفت؛ زیرا پس از این ماجرا، او آن‌قدر در رادیو و تلویزیون به‌خوبی از عهده تهیه برنامه‌های مختلف برآمد که اکنون به‌عنوان مدیر تأمین برنامه رادیو تجارت به فعالیت مشغول است.

  • در برنامه‌های مختلف رادیویی و تلویزیونی، خودتان را یک پرسپولیسی اصیل می‌دانید... ورزش فوتبال در زندگی یک مجری خانم فقط در همین حد نقش دارد؛ یک هواداری ساده؟

 نه... واقعیت‌اش است آن است که روزانه، زمان مشخصی هم برای ورزش درنظر گرفته‌ام اما باید بگویم که تعصب خاصی نسبت به فوتبال دارم و همیشه فکر می‌کنم که یک روز در استادیوم در حال تماشای بازی تیم فوتبال پرسپولیس هستم.

  • برای اینکه باور کنم که فوتبال را حرفه‌ای دنبال می‌کنید، تحلیل‌تان نسبت به بازی‌های اخیر پرسپولیس چیست؟

 من هم برای اینکه همه باور کنند، می‌گویم که صدرنشینی پرسپولیس به‌طور قطع تا پایان بازی‌ها ادامه پیدا می‌کند و افشین قطبی به‌همراه بازیکنان دیگر در انتهای فصل، جام قهرمانی را بالای سر خواهند برد (با خنده: باید عادل فردوسی‌پور از من به‌عنوان یک تحلیل‌گر فوتبال دعوت کند). اما جدا از این مسائل، ورزش در خانه ما جایگاه خاصی دارد.

همسرم اکنون به‌طور حرفه‌ای ورزش اسکواش را دنبال می‌کند و خودم هم گهگاه به همراه او و کیانا دخترم به کوهنوردی و پیاده‌روی می‌رویم تا حس ورزش در خانواده‌مان جاری باشد؛ البته تا جایی که وقت داشته باشیم.

  •  برای کیانا زندگی در چنین خانواده‌ای سخت نیست...

 فکر می‌کنم کمی سخت باشد؛ آخر او باید حضور بیشتر خانواده را در کنار خود حس کند اما از آنجا که یاد گرفته در برخورد با این مسئله بزرگانه فکر کند نه مثل یک کودک، این مسئله نیز حل شده است.

  • جذاب‌ترین خاطره تلویزیونی مرتبط با خانواده خود شما در تمام سال‌هایی که به اجرای برنامه خانواده پرداختید؟

 می‌خواهم به‌جای جذاب‌ترین خاطره تلویزیونی، به جذاب‌ترین خاطره مطبوعاتی خودم اشاره کنم و آن این است که چندی پیش از سوی یکی از روزنامه‌های صبح، گفت‌وگویی با من و مادرم صورت گرفت که گفت‌وگوکننده به‌اشتباه نام مادرم را به‌جای ناهید تاج‌نیا، مهین‌تاج‌نیا نوشت و از آن روز به‌بعد- با آنکه نزدیک به 3دهه می‌گذرد- مادرم هر روز در مهم‌ترین بخش اخبار رادیویی ایران، خود را ناهید تاج‌نیا معرفی می‌کرد اما پس از این اتفاق، بسیاری از خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها و سایت‌های اینترنتی با چاپ مجدد این گفت‌وگو، به‌اشتباه نام وی را چاپ کردند که باعث دلخوری مادرم از این امر شد.

  • دوست دارید در آخرین صفحه دفترچه خاطرات خودتان چه چیزی بنویسید؟

 می‌نویسم که زندگی ادامه دارد بدون توجه به خواسته‌ها و مطلوب‌های ما؛ حتی اگر برگی دیگر برای نوشتن من باقی نمانده باشد.

  •  اگر در پایان این گفت‌وگو بخواهم برای تصویر قاب زندگی‌تان رنگی انتخاب کنید، آن چه رنگی است؟

 مطمئنا شفاف. فکر می‌کنم شفافیت خوشرنگ‌ترین رنگ زندگی هر ایرانی است که با صداقت کلامی و درونی بر دیوار خانه‌های ما نقش می‌بندد. من هر روز با اجرای برنامه «تصویر زندگی» آرامشی مضاعف می‌گیرم که فکر کنم نتیجه این باشد؛ این آرامش همیشه با حضور خدا به‌وجود می‌آید.

  •  و اعتقادات؟

دین پایه و اساس زندگی‌ام را تشکیل می‌دهد که جایگاه ویژه‌ای برای من دارد اما با احترام به همه، سعی می‌کنم ارتباطی پویا برقرار کنم.