تاریخ انتشار: ۲۴ اسفند ۱۳۸۶ - ۱۳:۲۶

همشهری آنلاین - پیمان سلطانی*: در پاسخ به این پرسش که موسیقی سال قبل را چگونه گذرانده‌اید، بعضی‌ها را به نیش زبان گزیده‌ایم و بعضی را به عرش فلک کشیده‌ایم و ..

با عقل خود گر جفتمی من گفتنی‌ها گفتمی
خاموش کن تا نشنود این قصه را باد صبا
اول: موسیقی در سال 86 چگونه بود؟ این پرسش را دوستان خبرنگار بارها مطرح کرده‌اند و تلفنی و بسیار پرشتاب می‌پرسند موسیقی سال قبل چگونه گذشت و ما هم در چند جمله، عجول‌تر از آنان، بعضی‌ها را به نیش زبان گزیده‌ایم و بعضی را به عرش فلک کشیده‌ایم، تک و توکی هم ضریب بردباری ما را اندازه گرفته‌اند و شماری نیز عیب‌ها و هنرهای ما را جملگی گفته‌اند.

اما اصل واقعه در موسیقی غالباً مخفی مانده است. عبارت آشنایِ موسیقی در این سال چگونه گذشت، یعنی این که موسیقی برای شما (منِ نوعی) چگونه بود و بی‌تعارف بگویم که موسیقی در سال گذشته، همچون چند سال قبل، خوش نگذشته است؛ گرچه امیدوارم و می‌کوشم که در سال پیش رو به نیکی آن را بگذرانم.

موسیقی در این سال‌ها از نگاه من چگونه گذشت و چگونه می‌گذرد. پرداختن به مسأله‌ی زن و حذف او، زن واکنده از ارگانیسم فعال جامعه، نه تنها ما را به برخورد مسؤولانه‌ای وانداشته، که حتا دچار سکوت مذبذبانه‌ای کرده است.

دوم: اگر اثری ناگهان در صحنه‌ی هنر ایران خلق شود و سریع هم در روح عصر خود رسوخ کند، می‌بایست برود کنار و کز کند و باید به انتظار بنشیند تا در آینده‌ای دور و در عصر دیگری کشف و بازگشایی شود. چرا که شنونده‌ی پر فیس و افاده و نازپرورده‌ی ما فرصت شنیدن چنین موسیقی‌هایی را نخواهد داشت و ترجیح می‌دهد فرصت خود را به خوردن fast-food و کمی بحث‌های روشنفکرانه از نوع "شل سیلور استاین" و موسیقی راک و مشتقات آن بگذراند.

او هر خزعبلی را به موسیقی فرهنگی و تاریخی‌اش ترجیح می‌دهد و فراموش کرده است که موسیقی حوزه‌ی منزهی است که بقعه و بارگاهی ندارد و متولیان کمر بسته نمی‌خواهد. این جماعت در طول سال غالباً کتاب چنین گفت زرتشت را با خود و در دست چپشان حمل می‌کنند! و از «موسیقی هایی مثل شجریان و این چیزها» هم خوششان نمی‌آید، در واقع گوش دادن به این نوع موسیقی‌ها را به پدربزرگ‌هایشان واگذار می‌کنند و البته پُزشان هم اجازه نمی‌دهد باخ و بتهوون و موتسارت را تقدیم روح بزرگ گذشتگان‌شان کنند! چرا که فکر می‌کنند غرب به ایشان شأن می‌دهد.

سوم؛ اگر دستی آشنا دیدید، به سر ما بکشید؛ چرا که از نگاه معلمانمان، ما رانده شده هستیم و سرسپردگی را از یاد برده‌ایم. دست به هر کجا که بگذارید، گیر است و این گیرها همه به هم مربوط اند. به هر اداره در امر موسیقی که پا می‌گذاری، از هر دفتری به سوی دفتر دیگر که می‌روی، از این خانه به آن خانه، خبری نیست که نیست. در میان جمع اسباب فقر و فترت، چند نوازنده و موسیقی نویس پرچیده که یا از فرط بیراهگی فلنگ بسته‌اند و یا از فشار وجدانِ نداشته، یقه‌ی همکاران جوان شان را گرفته‌اند و به زورِ نداشته، می‌خواهند منصب بیست- سی ساله‌ی خود را حفظ کنند.

و جوانان موسیقی ما درک نمی‌کنند که تخت مال بزرگان است! راستی این همه نامهربانی و کژتابی برای چیست؟ چه فضلی به این همه قدرت نمایی و قلدری؟ از همه‌ی این‌ها که بگذریم، می‌بایست حواسمان باشد که گرفتار زبان و قلم دوست پژوهشگر قدیمی‌مان نشویم که می‌گوید «ده هزار تومان در جیب من بگذارید تا علیه خودم مطلب بنویسم.»

آن چه مرا در سال گذشته در موسیقی ایران آزار داده است، سیم‌های خاردار و غول‌های درون شیشه‌اند. من نمی‌دانم این چه حکمتی است که در موسیقی ایران از هر طرف که بخواهی راه خود را بروی، یا در مقابلت هنجارگرایان و کاسبکاران ظاهر می‌شوند یا بازنشستگان مکتب قدیم. ما چه کار می‌توانیم بکنیم که این آدم‌های علیه ما علیه(!) تا چشم به هم بزنی، می‌خواهند ریشه‌ی ما را از بیخ بزنند. آدم‌هایی که چهره‌ی خود را ماله گرفته و با شناسنامه‌های تقلبی پرده را محکم گرفته‌اند تا کنار نرود. همه‌ی این‌ها باعث شده است که از خشونت، برهنگی و شدت کلماتم دفاع کنم.

اگر هنوز زمین شرف و عزت و جبروتی دارد، به این سبب است که زنان و مردان با غیرتی یافت می‌شوند که با غیرت و شورشان، حضور آهسته و خاشعانه‌ای دارند. این نوشته‌ها دنیای خصوصی من است، نه جدال خیر و شر؛ همان قصه‌ی کهن الگوی پسران آدم. من چگونه می‌توانم از این شخصیت‌های سترون خالی و این شناعت پنهانِ گدایی، نمونه‌ای ارائه دهم و پیش روی قاضی عادلی بگذارم که نسل دانای امروز و فردای ماست.

این است سال هشتاد و شش و پنج و چهار و ... خدا به خیر کند سال هشتاد و هفت را. ما که به یمن قلم و فکر خودمان راه می‌رویم و اگر غمی دلمان را می‌گیرد، به این سبب است که ضمانت و بیّنه‌ای نیست که سال‌های پیش رو نیز چنین نگذرد، اما این بدان معنا نیست که هر تمهید و سمبه‌ای بتواند ما را از جایمان تکان دهد. خوشبختانه هنوز به تاراج و صیغه‌ی بازار نرفته‌ایم. این امیدواری که به قامت حیثیت مزین شده باشیم، جای شکرش باقی است.

من پذیرفته‌ام که باید دوران رشد را زیر دندانه‌های تجدد موسیقایی بگذرانم. مشکل من این قبیل مضامین نیست. تابو و تارهای نامریی و هنجارهای مستقر و پیچیده شده‌ای است که به دست و پای این جماعت حقیر، تنیده شده و نه تنها حضور آنان را سست و بی‌مایه کرده است، بلکه می‌کوشند تا بانیان و پیشروان فرهنگ را به زمین بزنند و شمشیرشان را هر زمان که به اهداف جاه طلبانه شان خللی وارد شود، تیز کنند.

در گوشه و کنار تهران و بعضی شهرستان‌ها گروه‌هایی تشکیل شده که به نام نقد یا نظریه و در دفاع از فرهنگ و نگرانی بیت‌المال و... به اشخاص و آدم‌های تنها (اما عمیق) یورش می‌برند و به نام نقد در جایگاه حافظان سنت و دلسوزان ملت پرونده‌ی این واماندگان را اوراق می‌کنند، پاپوش می‌دوزند و زنده زنده رو به قبله می‌کنند و بعضی از آن‌ها در نقش تاریخ نویس، با تفکر دلالی قلم به مزد، عادت کرده‌اند قلم را به نفع اسکناس بیشتر روانه کنند. اینان قلم به طرز چاقو در مشت می‌گیرند و اُشتُلم کنان می‌آیند تا در تاریکی خون یک نفر را بریزند و همیشه از پشت. این گروه حتی از نام خود هم شرم دارند و تا دلتان بخواهد برای خود نام مستعار درست کرده‌اند.

سال 86 مرگ حاج قربان همان قدر آزارم داد که خلوت گزینی محمدرضا درویشی، همین جماعت قلم به مزد رند و ریایی که غالباً با پچپچه در پسله‌ها به قول خودشان طرف را از میدان به در می‌کنند، که بایکوت! اینان از خلوتِ میدان، شیرک شده‌اند و برای اظهار وجود قمه در زمین می‌کوبند و نعره‌های مبارز طلبی می‌کشند.

 هر دشنه‌ای که به ناحق با گلوی هنرمندی آشنا شود، ملعنتی است که دامن ما را لکه دار کرده و نشانی به جا می‌گذارد که در اسناد و تاریخ مظلومیت هنر ما به یادگار خواهد ماند (من وکیل دعاوی هیچ کس نیستم، اما تکلیف است که بگویم). این تصور من است از سال 86 در موسیقی و نکته‌های فراوان دیگری که از دل همین نوشته بیرون خواهد آمد.

ذهنیت من از این سال، عزلت موسیقی زنان، نشان افتخار ناظری، مرگ حاج قربان و عاشورپور، خلوت‌گزینی درویشی، درهای بسته‌ی متولیان و ادارات موسیقی، خط قرمزها و بیش از همه دورویی و نامردمی‌هاست که قلب خیلی‌ها را شکسته است. من به سوی سال دیگری پیش می‌روم، به این امید که ریشه‌ی مافیا بخشکد.

*نوازنده تار و سه‌تار و آهنگساز و رهبر ارکستر ملل