انتهای الهیه، بن بست کادوس. نشانی منزلش را هنوز به یاد داریم و طنین صدایش در گوشمان هست که بی بهانه دعوت ما را برای نشستن پای سفره هفت سین سرای سالمندان قبول کرد.ملکه رنجبر، بازیگر دوست داشتنی سینما و تلویزیون پنجشنبه گذشته از بین ما رفت اما خاطرات و نقش های به یادماندنی اش در جعبه جادو هنوز با ماست.

همشهری آنلاین - راحله عبدالحسینی: «ملکه رنجبر» را بیشتر با نقش خانم فرامرزی در سریال «زیر آسمان شهر» به یاد داریم. بازیگر هم محله ای ما که سال های اخیر با بیماری دست و پنجه نرم می کرد. درست ۳سال پیش همین دم دمای عید نوروز بود که از او خواستیم با ما به یکی از سرای سالمندان محله بیاید و پای سفره هفت سین مادربزرگ ها و پدربزرگ ها بنشیند. اینطور پاسخ مان داد: «من باید با عصا و پرستارم بیایم. اشکالی ندارد؟» پاسخی که هم از بیماری اش حکایت داشت و هم از دل مهربانش برای پذیرفتن خواسته ما در آستانه سال نو. پدربزرگ ها و مادربزگ های سرای سالمندان که بیشتر او را به نام «مهتاج خانم»، نقشی که در سریال زیر آسمان شهر داشت شناختند و او را مهتاج خانم صدا می کردند. او هم با لبخند جوابشان را می داد. پای درد دل و مرور خاطرات شان می نشست و فقط می گفت: «سعادت نصیبم شده که به دیدن شما آمدم.» برای ما تعریف می کرد که بازیگری را از ۶سالگی با تئاتر آغاز کرده و روز افتتاح رادیو و تلویزیون هم حضور داشته است. سال های آخر عمرش اگرچه هیچ نقشی بازی نکرد اما با همان عشقی که به کارش و مردم داشت روزگار سپری می کرد. وقتی مادربزرگ ها و پدربزرگ های سرای سالمندان با او عکس یادگاری می گرفتند می گفت: «کاش می توانستم زودتر بیایم. البته خود من هم سالمند هستم. اما عیادت سالمند از بهترین عبادات است.»

  • خاطرات خانم بازیگر از روزهای عید

رنجبر روزهای سالمندی را فرصتی برای تفکر می دانست: «فرصت خوبی است تا بنشینیم و فکر کنیم در جوانی چه کرده ایم. حکمت خداوند این است که جوانی و شادابی را می دهد و می گیرد.» از او که خواستیم از خاطرات نوروز برایمان بگوید دستی به خاطراتش کشید و گفت : «تا به یاد دارم عیدها سرکار بودم. تعطیلی نداشتیم. من که به واسطه پدرم با هنر تئاتر آشنا شدم خیلی به هنر عشق ورزیدم و از جان و دل مایه گذاشتم. ولی هنر برای من چیزی نداشت.الان سرمایه من همین محبت مردم است که کارهای مرا به یاد دارند.»
 

  • عشق کمک به همنوع

ملکه رنجبر پای ثابت خیریه ها و کارهای مردمی بود. شاید برخی از ما حضور او در میدان ولی عصر(عج) زمان زلزله بم سال ۱۳۸۲ را به یاد داشته باشیم. خودش برایمان تعریف می کرد :«۱۳ روز در میدان ولی عصر(عج) ایستادم و کمک جمع کردم. برخی به من می گفتند حداقل یک صندلی برای خودت بیاور. بعد از آن به بیمارستان هایی رفتم که مجروحان زلزله را آورده بودند و از آنها دلجویی کردم. فرحناز رافع، رئیس سابق سازمان داوطلبان هلال احمر به همین دلیل از من قدردانی کرد.»رنجبر برای کمک به دیگر خیریه ها و جمع آوری لباس و دارو نیز حضوری فعال داشت تا جایی که حتی در زمان بیماری و کسالتش همسایه ها از او می پرسیدند که چرا دیگر داخل آسانسور اعلامیه ای برای خیریه ها نصب نمی کند. سال های سال عضو هلال احمر ایران بود. می گفت: «همیشه درکارهای خیر برای کمک به کودکان بی‌سرپرست وفقرا داوطلب بودم و مشتاقانه برای حضوردر مراسم‌ خیریه شتافته‌ام. برای زندانیان هم پول جمع کرده‌ ویک‌بار برای زندانی محکوم به اعدام از خانواده مقتول رضایت گرفته ام.با معلولان هم نشست و برخاست کرده و به دیدارشان رفته ام.»
مادربزرگ زیر آسمان شهر عصازنان ما را ترک کرد در حالی که نمی دانستیم این آخرین دیدار ماست. صدایش وقت خداحافظی هنوز در گوشمان طنین می اندازد: «قدر لحظه ها را بدانیم. شاید فردایی نباشد!»
 

  • نخستین بازیگر نقش کوزت در نمایشنامه بینوایان

ملکه رنجبر شهریور سال ۱۳۱۷ در رشت متولد شد. پدرش هنرمند تئاتر و اهل گرجستان بود که برای اجرای تئاتر به ایران آمد  وبنیانگذار تئاتر ایران شد. او و خواهرانش هم از پیشگامان این عرصه بودند و از ۶سالگی حضور در صحنه تئاتر را تجربه کرد و به این هنر عشق ورزید. رنجبر به توصیه پدرش در شهرداری استخدام شد تا آب باریکه ای برایش بماند. رنجبر در نخستین نمایشنامه بینوایان در ایران نقش کوزت را بازی کرد و روز افتتاح رادیو و تلویزیون ملی ایران حضور داشت. فعالیت سینمایی را از سال ۱۳۳۱ با فیلم «محکوم بی گناه» آغاز کرد. آخرین فعالیت او سال ۱۳۹۲  برای بازی در تله فیلمی به نام «هیچ و پوچ» بود. رنجبر پنجشنبه، ۸اسفند ماه برای همیشه از میان ما رفت. روحش شاد و یادش گرامی.