همشهری آنلاین- مهدی اسماعیل پور: وقتی خاطرات مردمان کهن را در کنار اسناد بجا مانده تاریخی قرار می دهیم، به تصویری از وردآورد می رسیم. قدیمی های ورد آورد قصه هایی در سینه دارند که گاهی مانند فانوسی راه مردم را در تاریکی روشن کرده و راهنما است و گاهی نیز مانند بوی باران و کاه گل روح را نواز می دهد و گاهی نیز مثل حرف های پای کرسی شنوده را سرگرم می کند.
قهوه خانه با چاشنی تلویزیون
قلعه وردآورد، قلعه بود با دیوارهای بلند ۱۲ متری و ۶ برج دیدبانی و یک دروازه. این قلعه در زمان رضا خان ساخته شد. این را حسام کرد معافی می گوید. یکی از ساکنان قدیمی ورد آوردکه با تاریخچه این محله کاملا آشنا است. او درباره قلعه قدیمی محله می گوید:«قلعه یک دروازه بزرگ چوبی داشت که در اطراف آن دو سکو بود که پیرمردان و یا رهگذران بر روی آنها می نشستند و ساعاتی را به استراحت و گفت و گو مشغول می شدند. دراین قلعه حدود ۳۰ خانوار زندگی می کردند و شغل بیشتر آنها کشاورزی و باغداری بود. ساخت و ساز در داخل و خارج قلعه به دلیل وجود زمین های کشاورزی ممنوع بود و اگر ساخت و سازی انجام می شد، به صورت غیر مجاز و کاملا غیر قانونی انجام می شد. در آن زمان در داخل قلعه دو مغازه خواروبار فروشی بود که صاحب یکی از این مغازه ها آقا میرزا و دیگری عمو رمضان بودند. آنها در مغازه های خود اقلامی مانند چای، حبوبات و چیز هایی از این دست را می فروختند که به دلیل بی پولی مردم، بیشتر به صورت نسیه بود. همچنین در قلعه یک مغازه قصابی وجود داشت که توسط عمو صفر گردانده می شد. عمو صفر یک چوب داشت که به ازای خرید هر کیلو گوشت توسط ساکنان یک خط بر روی این چوب می کشید و هرگاه این چوب خط ها پر می شد، مشتری ها باید حساب خود را پرداخت و به قول معروف صاف می کردند.
در قسمت پایین قلعه نیز قهوه خانه ای وجود داشت که در سال ۱۳۵۲ ساخته شد و صاحب آن مرحوم شاغلام بود. در این قهوه خانه یکی از ۲ تلویزیونی که در آن زمان در محله وردآورد بود، وجود داشت. این تلویزیون های مارک بلر و سیاه سفید بودندو تلویزیون آن موقع از ساعت ۴ تا ۸ شب برنامه داشت و ما به بهانه دیدن این برنامه ها هر روز به قهوه خانه می رفتیم. حتی ما معروف ترین مسابقات محمدعلی کلی (بوکسور اسطوره ای آن زمان) را در قهوه خانه تماشا کردیم. البته شاغلام نیز تنها با گرفتن ۵ ریال اجازه تماشای تلویزیون همراه با یک استکان چای را می داد و هر بیست دقیقه یک بار نیز آن را خاموش می کرد و می گفت تلویزیون داغ می کند.
این دورهمی ها در قهوه خانه و بازی هایی مانند الک دولک و سایر بازی های مرسوم آن زمان جزو سرگرمی های اهالی قلعه بود. اکنون آن قهوه خانه به رستوران تبدیل شده است و دیگر از آن سرگرمی های قدیمی هم خبری نیست. در قلعه نیز یک حمام یا همان خزینه قدیمی بود که ما و سایر اهالی در روزهای پنج شنبه و جمعه برای استحمام به آنجا می رفتیم. این حمام نیز به مرور زمان از بین رفت و امروز تنها آثار اندکی از جداره بیرونی آن به یادگار مانده است. »
قلعه ای که ویران شد
این ساکن قدیمی ورد آورد در ادامه درباره سرنوشت قلعه قدیمی ورد آورد می گوید:«قلعه و محله وردآورد تقریبا شکل و ساختار خود را حفظ کرده بود تا اینکه ۱۵ سال پس از انقلاب و با افزایش جمعیت، ساخت و سازها در اطراف قلعه شروع شد و کم کم زندگی به خارج از قلعه گسترش پیدا کرد و قلعه به مرور زمان خالی از سکنه شده و رو به ویرانی رفت. دیوار قلعه فرو ریخت و امروز دیگر اثری از آن باقی نماند است. »
بر اساس اسناد و روایت ها، قلعه وردآورد از ۴ دیوار خشتی بلند تشکیل شده بود که در بین آنها چند برج دیده بانی قرار داشت. قلعه دارای یک در چوبی بزرگی بود. داخل قلعه چند کوچه شکل گرفته بود و داخل هر کوچه هم چهار یا پنج خانواده زندگی می کردند. آب قلعه از دو قنات تامین می شد. وسط حیات قلعه هم سه حوض قرار داشت که آب قنات ها در آنها جاری بود. علاوه بر این قلعه دارای یک آب انبار و حمام نیز داشت. قلعه، مسجدی هم داشت که بسیار قدیمی بود و المهدی(عج) نام داشت. بعد از تخریب قلعه و تعریض خیابان وردآورد، بخشی از این مسجد از بین رفت و بخش دیگری از آن هم در حال حاضر موجود است و بازسازی شده است. محل قلعه در محدوده چهارراه انقلاب و ضلع شمال غربی آن قرار داشت.
خیابان وردآورد تنها مسیری بود که از جاده قزوین جدا می شد و به قلعه می رسید. در دهه ۳۰ شاهرخ و ایرج میرزا فرزندان فیروز میرزا نصرت الدوله و میرزا عبدالحسین فرمانفرما، مدرسه ای را برای بچه های روستا در خارج از قلعه ساختند. اسم این مدرسه بعدها نرجس خاتون شد. دهه ۴۰ شمسی مقارن بود با ساخت کارخانجات و کارگاه های مختلف در اطراف تهران. بیشتر این کارخانجات در غرب تهران و اطراف جاده مخصوص و جاده قدیم کرج ساخته شدند. در همین راستا مالکان روستای وردآورد نیز بخشی از زمین های وردآورد به افراد متقاضی فروختند. کارخانه ها و کارگاه ها یکی پس از دیگری ساخته شدند. با اتمام ساخت این کارخانه ها و کارگاه ها، مالکان آنها شروع به جذب نیروی کار کردند.
بیشتر این نیروهای کار مهاجرانی بودند که در سودای زندگی بهتر به تهران و اطراف آن کوچ کرده بودند. این مهاجران بعد از آنکه مشغول به کار شدند، به فکر افتادند، خانه ای در اطراف محل کارشان دست و پا کنند. این شد که جمعیت وردآورد افزایش یافت و ساکنان قلعه نیز به خاطر کمبود جا کم کم به فکر ساخت و ساز خانه در بیرون قلعه افتادند. این روند به شکلی بود که قلعه دیگر کارکرد خود را از دست داد و رو به ویرانی نهاد و در نهایت به کلی از بین رفت. تا همین چند سال اخیر نیز بقایایی از برج های قلعه باقی مانده بود که آن ها نیز در اثر ساختمان سازی از بین رفتند.
یکی از وقایع تاریخی که قلعه وردآورد به خود دیده است، به جنگ جهانی دوم بر می گردد. در زمان جنگ جهانی دوم و هم زمان با ورود متفقین به تهران، بخشی از نیروهای هندی تبار انگلیس در اطراف روستای وردآورد اردو زده بودند. این نیروها حتی اسب های خود را به اجبار در طویله های وردآوردی ها نگهداری می کردند و از وردآوردی ها می خواستند، علوفه آنها را تامین کنند. قدیمی ها همواره از این واقعه به تلخی یاد می کنند.
وردآورد و زمینهای کشاورزی
خسرو معتضد تاریخ دان درباره تاریخچه ورد آورد می گوید:«اگر به نقشه قدیمی موسوم به نقشه عبدالرزاق بغایری که در سال ۱۳۲۸ هجری قمری(۱۲۷۹ شمسی) کشیده شده نگاهی بیندازیم، نامی از وردآورد دیده نمیشود. در این نقشه تمام روستاها به خوبی دیده میشود. در این نقشه به جای موقعیت کنونی محله وردآورد روستایی به نام حصار عمادآورد به چشم میخورد که ممکن است نام قدیمی وردآورد باشد. وردآورد در آن زمان روستایی شامل یک قلعه بزرگ نا امن و زمینهای کشاورزی فراوان بود.
همچنین قدیمیهای محله معتقدند ورد یعنی گل سرخ و وردآورد یعنی محل روییدن گل سرخ. در آن سالها این روستا به یکی از دختران میرزا یوسف مستوفیالممالک تعلق داشت. میرزا یوسف یکی از رجال نامدار و مورد اعتماد ناصرالدین شاه بود که ابتدا مستوفی دربار و بعد به وزارت مالیه و در سالهای آخر عمرش به صدراعظمی ناصرالدین شاه رسید. در اواخر دوره قاجار دو تا از پسرهای میرزا عبدالحسین فرمانفرما از رجال با نفوذ دوره قاجار، به نامها فیروز میرزا و عباس میرزا، وردآورد را از این خانم خریداری کردند و هرکدام از آنها باغ و عمارتی اربابی تدارک دیدند.
داخل قلعه نیز کوچههایی قرار داشت و داخل هریک از این کوچهها چهار یا پنج خانواده زندگی میکردند. در سال ۱۳۴۵ اولین ژنراتور به باغ شازده وردآورد آورده شد و این باغ و اطراف قلعه از نعمت روشنایی برخوردار شدند، اما قلعه از این روشنایی بی نصیب ماند. »