همشهری آنلاین- پریسا نوری: «در خانه بمانید»، «خرید نوروزی را به فروردین موکول کنید»، «میهمانیها و دورهمیها را کنسل کنید» و ... اینها بخشی از هشدارهایی است که این روزها درقالب پیامهای شبکههای تلفن همراه، رسانههای صوتی و تصویری و از همه بیشتر در فضای مجازی دست به دست میشود و همه یک دلیل دارد؛ مقابله با ویروس ناشناختهای که چندی پیش خودش را از شرق آسیا به کشور ما رسانده تا نفسمان را بند بیاورد. اما مشاهدات خبرنگار همشهری محله نشان میدهد که برخی محلههای تجاری شمال شرق تهران مثل شمیراننو که با داشتن مغازههای مختلف از کیف و کفش و لباس و ... به نوعی بورس اجناس شب عید هستند، همچنان شلوغ و پررفت و آمد هستند و بازار شب عید مثل سالهای گذشته داغ است.
ساعتی از غروب آفتاب گذشته و ترافیک خیابان سنگین است و پیادهروها هم پر از آدمهایی است که اغلب بدون ماسک و دستکش دوش به دوش هم راه میروند و اجناس مغازههای نبش خیابان را ورانداز میکنند. بساط فروش انواع مواد غذایی، پوشاک، اسباب بازی، ظروف آشپزخانه و ... در کنار خیابان پهن است. دور میدان اصلی محله در قرق وانتیهای میوه فروش است که از سیب و پرتقال تا پیاز و سیب زمینی و کاهو را در سینیهای بزرگ چیده و کنار وانت گذاشته و با مشتریها چانه میزنند. این تصویری از شمیران نو، یکی از محلههای شلوغ شمال شرق در اوج روزهای شیوع کرونا در کشور است.
- اینجا خبری از ویروس نیست!!
به پسر جوانی که کنار بساط آجیل، تخمه و شکلات بازار گرمی میکند و آجیلها را با دست و بدون دستکش زیر و رو میکند تا پستههای خندان رابه رخ مشتریها بکشد، میگویم «حتما میدانی که کرونا آمده فکر نمیکنی این آجیلها ممکن است آلوده به ویروس شده باشند؟» زیرچشمی چپ چپ نگاهی میکند و میگوید «اینجا خبری از ویروس نیست. حتی یک نفر در این محله تا به حال مریض نشده...»
- امیدمان به بازار شب عید است
فروشگاه لباس بچگانه دور میدان پر از بچههایی است که دست در دست مادرها به شوق خرید لباس عید آمدهاند. چند تایی از مشتریها ماسک دارند اما فروشنده و بیشتر کودکان ماسک و دستکش ندارند. دلم میخواهد از مادر جوانی که لباس پولکی زیبایی را از فروشنده تحویل گرفته تا با ذوق به تن بچهاش قواره بزند، بپرسم «فکر نمیکنید این لباس ممکن است آلوده به ویروس کرونا باشد؟ » اما دلم نمیآید ذوقش را کور کنم و به سراغ فروشنده میروم که بی توجه به هشدارها، بدون دستکش کارتهای بانکی مشتریها را در دستگاه میکشد. کمی این پا و آن پا میکنم تا سرش خلوت شود. خودم را معرفی میکنم و میپرسم «میدانید که اگریکی از مشتریها ناقل ویروس باشند، ممکن است شما و سایر افرادی که به اینجا میآیند هم بیمار شوند؟ » پیداست که از سوالم خوشش نیامده با بی اعتنایی میگوید: «با این حساب باید مغازه را تعطیل کنیم. آن وقت بگید چطوری سر برج ۲۰ میلیون بابت اجاره به حساب صاحب ملک بریزم؟... ما کاسبها هر سال همه دلخوشی مان به فروش شب عید است، چون به خاطر گرانیها تا ماه قبل کاسبی درست و حسابی نداشتیم، حالا تازه چند روزه که بازار گرم شده البته اگه این ویروس بازیها بازار را خراب نکند!»