همشهری آنلاین - روناک حسینی: رولینگ میگوید داستانهای جناییش را برای فاصله گرفتن از عنوان نویسنده هریپاتر در این مجموعه با نام مستعار رابرت گالبریث Robert Galbraith منتشر میکند. شبکه BBC1 بر اساس رمانهای جنایی رولینگ تا کنون ۳ مینیسریال ساخته و چهارمین آنها، امسال پخش میشود.
ویدا اسلامیه مترجم مجموعه هری پاتر، چهار اثر کارآگاهی رولینگ را با عنوانهای آوای فاخته، کرم ابریشم، رد پای شیطان و سفیدی مرگبار ترجمه و کتابسرای تندیس منتشر کرده است.
او در گفتوگو با همشهری آنلاین میگوید در این مجموعه، هر چه جلوتر میرویم، ماجراهای استرایک و رابین، جذابتر میشود.
- رولینگ شهرتش را مدیون محبوبیت مجموعه هریپاتر است. در خلق داستانهای کارآگاهی هم به نظر شما موفق عمل کرده است؟
بله به نظرم در خلق داستان کارآگاهی هم موفق بوده، چون اشتیاق مخاطبانش مشابه دوستداران هری پاتر است.
- چه چیزهایی از مهارت نویسندگی رولینگ در هری پاتر و مجموعه کورمورن استرایک مشترک است؟
فضاسازی شفاف و دقیق، شخصیتپردازی ماهرانه، تعلیق مناسب و پیرنگ منسجم.
- بدون لو رفتن داستان، میتوانید بگویید در این کتاب کارآگاه رولینگ با چه چیزهایی مواجه میشود؟
بدون لو رفتن، کار سختی است. ناچارم معرفی پشت جلد را تکرار کنم.
- چه چیزی را در این کتاب دوست دارید و موقع ترجمه جذب چه چیزی در داستان شدید؟
کسانی که با مجموعه استرایک آشنایی دارند، میدانند که ما در این مجموعه با دو روایت مواجهیم. یکی روایت داستان پرونده اصلی در هر کتاب و دیگری روایت زندگی شخصیتهای داستان. من جذب شخصیتهای اصلی داستان یعنی استرایک و رابین شدم و در این مجموعه در درجه اول روایت زندگی این دو شخصیت را دنبال میکنم.
- شما کدام یک از این چهار کتاب را دوست دارید؟ به نظرتان ماجرای کدام جذابتر است؟
شاید پاسخ این سوال هم مثالی از یک وجه مشترک دیگر بین دو مجموعه هری پاتر و استرایک باشد. در این مجموعه هم مثل داستانهای هری پاتر، هرچه جلوتر میرویم، داستانها جذابتر میشوند. بنابراین در پاسخ پرسشتان باید بگویم سفیدی مرگبار را بیشتر از همه دوست دارم.
- آیا این کتاب به مسئله ممیزی برخورد کرد؟ یا کامل منتشر شده است؟
میتوانم این خبر خوش را بدهم که خوشبختانه موارد ممیزی این کتاب بسیار کم بوده است.
پشت جلد کتاب در معرفی داستان آمده است: «با مراجعه جوان روانپریشی به نام بیلی به دفتر کورمورن استرایک، برای تقاضای کمک در زمینه بازرسی، جنایتی که گمان میکند در کودکی شاهدش بوده است، آرامش ذهنی استرایک به هم میریزد. اگرچه بیلی آشکارا مبتلا به بیماری روانی است و نمیتواند جزئیات عینی چندانی را به یاد بیاورد، صمیمیت انکارناپذیری در شخصیتش و ماجرایی که بازگو میکند، وجود دارد. اما پیش از آن که استرایک بتواند پرسشهای بیشتری مطرح کند، بیلی با هراسی ناگهانی پا به فرار میگذارد.
استرایک و رابین الاکوت، دستیار سابق و شریک کنونیاش، در تلاش برای کشف حقیقت ماجرای بیلی، راه پر پیچ و خمی را پیش میگیرند که از پسکوچههای لندن میگذرد، تا مخفیگاهی در دل پارلمان پیش میرود و به عمارت زیبا اما شرارتآمیزی در مناطق روستایی میرسد و در هزارتوی این بازرسی، زندگی خود استرایک نیز چندان هموار و خالی از دردسر نیست: شهرت نوظهورش در مقام کارآگاه خصوصی، دیگر به او اجازه نمیدهد مثل سابق به فعالیتهای پشت صحنه بپردازد. از سوی دیگر، ارتباطش با دستیار سابقش تیره و تارتر از هر زمان دیگر است. وجود رابین در عرصه حرفهای برای استرایک بینهایت ارزشمند، اما رابطه شخصیشان بسیار پیچیده و مستلزم دقت و ملاحظه بسیار است.
این رمان که حماسیترین اثر رابرت گالبریت به شمار میرود، داستان پر رمز و راز جذابی است که بخش هیجانانگیزی از زندگی استرایک و رابین الاکوت را نیز روایت میکند.»