همشهری آنلاین_ مهین قاسمخانی: ۵سال بیشتر نداشت که قدم در مجلس تعزیه گذاشت. قرار بود در قلعه دولتآباد مجلس تعزیه برگزار شود، اما تعزیهخوانها رقیهخوان نداشتند. آقا ماشاءالله به طرف پسرک ۵سالهاش رفت. نگاهی به چهره معصوم او انداخت و گفت: «پسرم دوستداری در راه امام حسین(ع) خدمت کنی؟» پسر با تکان دادن سر به سؤال پدرش جواب مثبت داد.
آقا ماشاءالله دست خسرو کوچکش را در دست گرفت و گفت: «پس هر وقت اشاره کردم، دوان دوان به طرف بوتههای تیغ برو و فریاد بزن بابا جانم حسین!» آقا ماشاءالله از مداحهای قدیمی شهرری بود و عشق به امام حسین(ع) را از همان کودکی جرعه جرعه در کام فرزندانش ریخت. در خلوت خودش روضه میخواند و خانوادهاش با شنیدن آن نجواها بیاختیار اشک میریختند. آن روز خسرو خیلی خوب از عهده اجرای نقشش برآمد و همین نقش کوچک او را سخت نمکگیر اهلبیت(ع) کرد، آنچنان که دیگر پای از دایره عشق بیرون نگذاشت.
سال۱۳۸۷ بود که «خسرو فرخرو» بعد از ۶۰سال حضور بیوقفه در عرصه هنر آیینی، عنوان ارزشمند «معینالبکاء ایران» را دریافت کرد. خودش میگفت: «سال۱۳۸۷ در مراسم ثبت ملی تعزیه که در اجلاس سران برگزار شد، این لقب را دریافت کردم. این لقب، نتیجه یک عمر نوکری برای ارباب است.» فرخرو ۲۲ساله بود که شمرخوان تعزیه شد. مردم میگفتند هیچکس مانند خسرو نمیتواند شمر بخواند و اینگونه بود که فرخرو بیش از ۵دهه شمرخوان تعزیه دولتآباد بود و کمتر کسی نام واقعی او را صدا میزد. او به «خسروشمر» معروف شد و این عنوان را پذیرفت. از وقتی که چشم باز کرد خانه پدری محفل مجالس حسینی بود. مدتها قبل از آغاز ماه محرم، تعزیهخوانها در خانه پدری او دورهم جمع میشدند و تمرین میکردند. خسرو فرخرو هم بعد از آن نقش کوتاه جای خودش را در بین تعزیهخوانها پیدا کرده بود. آنقدر نسخهها را خواند تا بیشتر آنها را از بر شد. با این حال تعزیهخوانی بدون تمرین نمیشود. میگفت: «لحنعبیدالله با لحن عمر یکی نیست. وقتی یزید نسخهخوانی میکند، خواننده تعزیه باید این حقارت را در بیان خود به مخاطب نشان دهد. عباسخوان باید صلابت و هیبت عباس(ع) را در خواندنش به مخاطب القا کند.»
گروه تعزیهخوانهای دولتآباد هر روز بزرگ و بزرگتر شد تا اینکه خسرو شمر تصمیم گرفت حسینیهای را بنا کند که هممحلی دائمی باشد برای تمرین و اجرای تعزیه و هم مدرسهای برای آموزش تعزیهخوانهای جوان. همه داراییاش یک خانه ۲طبقه بود که هر دو را فروخت و زمینی خرید و آن را تبدیل به حسینیه کرد. اکنون نام حسینیه «دو شهید تعزیه خوان» نامی آشنا در بین اهالی شهرری است. این حسینیه خیلی زود پاتوق کودکان، نوجوانان و جوانان علاقهمند تعزیه شد. استعدادهای جوانی که میآمدند تا از خسروشمر رسم عاشقی بیاموزند. او یک روز در هفته کلاس تعزیهخوانی را در این حسینیه برگزار میکرد.
خسروشمر، اما در پشت آن چهره با صلابت قلب مهربانی داشت. بچههای محله او را عموخسرو صدا میزدند. عموخسرو آخرین بار ما را ۴سال قبل به محله قدیمیاش یعنی قلعه دولتآباد دعوت کرد تا مشکلات ساکنان قلعه را نشانمان دهد و صدای اهالی را به گوش مسئولان برساند. در پیچ و تاب کوچهها که قدم میزدیم، ناگهان جلو یک خانه قدیمی میخکوب شد و گفت: «اینجا خانه پدری من است. من در این خانه متولد شدم. هیچ فرقی با ۷۳سال قبل نکرده است.» با آنکه بافت جمعیتی قلعه دولتآباد نسبت به گذشته خیلی تغییر کرده است، اما همه ساکنان قلعه عموخسرو را میشناسند. عموخسرو روزی نبود که به محله قدیمیاش سر نزند و حالی از اهالی نپرسد. اگر میتوانست سعی میکرد باری از دوش اهالی بردارد. آن روز تمام قلعه را نشانمان داد و مشکلات را یکی یکی در برابر دیدگانمان ردیف کرد. دست آخر با اشتیاق زیادی گفت: «می خواهم حسینیه دو شهید را به شما نشان دهم. حسینیه ما کمی آنسوتر، پشت قلعه است.» عموخسرو راست میگفت. حسینیه فاصله چندانی با قلعه نداشت. او نام حسینیهاش را به یاد ۲جوان تعزیهخوان که شهید شده بودند، حسینیه دو شهید گذاشته بود. او میگفت: «می خواهم بعد از مرگم این راه همچنان ادامه داشته باشد. من به همه شاگردانم اعتماد دارم. پسر و نوههایم، همه تعزیهخوان هستند و بعد از من متولی تعزیه در دولتآباد خواهند بود.» میگفت: «از خدا بخواهیم اذن عاشقی حسین(ع) را به ما عطا کند. دعا کنیم گناه آنقدر دست و پا گیرمان نشود که نتوانیم قطرهای اشک برای اربابمان حسین(ع) بریزیم.»
- خداحافظ رفیق!
«محمد زهری» بچهمحل و همبازی دوران کودکی خسروفرخرو است که خاطرات زیادی از او به یاد دارد.
زهری میگوید: «برای خسروشمر، تعزیه یک وسیله بود تا عمق عشق و ارادتش به مولایمان حسین(ع) را نشان دهد. او با آنکه تعزیهخوان بسیار معروفی بود، اما هیچوقت کارش را با پول معاوضه نمیکرد. بسیاری از بزرگان فرهنگی و سیاسی برای تماشای تعزیه او از راههای دور و نزدیک به حسینیه دو شهید میآمدند. او حتی در خانهاش هم سالن تعزیه داشت و این همه نشاندهنده عشق و علاقه او بهسالار شهیدان بود.» زهری میگوید: «او کاروان اسیران کربلا را در محله به راه میانداخت. به یاد دارم یک سال با استفاده از ۵۰شتر و اسب کاروانی به راه انداخت و ما از میدان شوش تا میدان شهدا حرکت کردیم و مردم به قدری برای تماشای این کاروان اشتیاق داشتند که مسیر حرکت ما کاملاً مسدود شده بود.»
- مخالفخوان دوست داشتنی
«حمیدرضا صفار» رئیس انجمن نمایش استان تهران درباره خسرو فرخرو گفتنیهای زیادی دارد.
او میگـــــوید: «اغـــلب مخالفخوانها در تعزیه چندان محبوب نیستند و به خاطر همزادپنداری که مخاطب با نمایش پیدا میکند در برخی موارد مخالفخوانها حتی مورد خشم تماشاگران قرار میگیرند که البته این هم نشاندهنده مهارت و تبحر تعزیهخوان است و مرحوم خسرو فرخرو هم از این موضوع مستثنا نبود، اما با این حال میتوان گفت استاد فرخرو تنها مخالفخوانی بود که به اندازه موافقخوانها مورد توجه و احترام بود. او جزو نخستین افرادی بود که در دهههای ۴۰و۵۰ تعزیهخوانی را در دولتآباد رونق داد.» او میگوید: «۲عامل سبب میشود تا کار یک تعزیهخوان باورپذیر و خود او محبوب مردم شود؛ نخست مهارت و مهمتر از آن صداقت و مرحوم فرخرو هر دو اینها را داشت. به همین دلیل بهعنوان یک مخالفخوان به یکی از چهرههای ماندگار تعزیه در کشور تبدیل شد.»
- هیچکس حریف خسرو نبود
«خاله حسنی» زن مقتدری بود که تقریباً همه ساکنان قلعه دولتآباد به او اعتماد داشتند و برایش احترام قائل بودند. خاله حسنی و همسرش فرزندی نداشتند، به همین دلیل بیشتر وقت خودش را صرف بچههای قلعه میکرد. «حسین فرخرو» برادر مرحوم خسرو فرخرو میگوید: «تمام ملزومات تعزیهخوانی در آن زمان دست خاله حسنی بود. خسرو، من و بقیه بچهها با حمایتهای خاله تعزیه میخواندیم. سال۱۳۴۲ بعد از تبعید حضرت امام(ره) اجرای تعزیه با محدودیتهایی روبهرو شد، اما به یاد دارم خسرو، خاله حسنی و من حاضر نشدیم تسلیم محدودیتهای اعمال شده بشویم و ۳نفری مقاومت کردیم و تعزیه آن سال هم اجرا شد. در سال۱۳۴۴ هم نیروهای ژاندارمری اعلام کردند که حق اجرای تعزیه نداریم، اما آن سال هم برادرم که جوانی ۲۲ساله بود، لباس تعزیه بر تن کرد و شمشیری برداشت و شروع کرد به خواندن نقش حضرت ابوالفضل(ع). ما آن سال هم تعزیه را اجرا کردیم.»
- آخرین تعزیه
«محمدرضا ملاعلی» پسرخاله مرحومفرخرو است.
ملاعلی تعزیهخوانی را کنار خسرو فرخرو تجربه کرده است و آخرین تعزیه را هم ایام فاطمیه سال گذشته با هم خواندهاند. میگوید: «فاطمیه اول بود که قرار شد در حرم حضرت امامزاده ابوالحسن(ع) در عمادآور تعزیه اجرا کنیم. این بار، اما من و تعدادی از تعزیهخوانهای گروه ما مخالفخوان بودیم. خسروخان هم مانند همیشه آمد و تعزیه باشکوه برگزار شد در حالیکه هرگز فکر نمیکردم این آخرین تعزیهای است که درکنار خسروخان اجرا میکنم. من از وقتی که به یاد دارم تعزیه میخواندم. طفل زیر بوته بودم و بعد علی اصغر(ع) تعزیه شدم. بعدها وقتی گروه تعزیه ما بزرگ شد، خسروخان اجازه داد ما بهصورت مستقل اجرا کنیم و حالا در میدان نماز تعزیه میخوانیم. » ملاعلی میگوید: «خسروخان به شدت سعی میکرد تا تعزیه را با مباحث مالی آلوده نکند. او همین ارزش را به همه شاگردانش هم آموخته است.»