همشهری آنلاین_ زهرا کریمی: او ساعتها محو تماشایش میشود. اهالی محله تجریش و همسایههایش، او را سه پایه به دوش و با کولهای از قلممو زیاد در محله مشغول کشیدن نقاشی دیدهاند. چند ساعتی سرپا میایستد و یک سوژه منتخب را طرح و نقش میزند. صبحها پاتوقش کوچهپسکوچههای شمیران است و عصرها طبقه هنرمندان بازار قائم تجریش. «حسن نادرعلی» ۵۶ ساله، خود را عاشق طبیعت و معماری گمشده عصر ماشینی تهران میداند. با او به گفتوگو نشسته و درباره علاقهاش از نقاشی کوچه باغها و ارتباطش با اهالی صحبت کردهایم.
کوچهها و خیابانهای شهرچه جذابیتی برای شما دارد که ساعتها بدون توجه به اطراف مشغول نقاشی میشوید؟
عشق حرف اول را میزند. وقتی عشق منزلگاه هر فعالیتی باشد میتوانیم بهترینها را رقم بزنیم. عبور از کنار دیوار خانه باغهای شمیران و تماشای معماری بنای زیبای خانه دکتر حسابی فقط گذشتن و رد شدن نیست؛ همه این نمونهها حرف از اندیشه، حرف از خرد، حرف از فکرهای هنری زیباست که در سالهای گذشته توسط اشخاصی خیلی هنرمندانه در یک کوچه به ثبترسیدهاند.
نقاشیهایی که من از هنرنمایی سایر هنرمندان انجام میدهم کار چندان مهمی نیست. تنهاکاری که از دست من بر میآید این است که این بناهای به جا مانده تهران را تا قبل از آنکه به نفع جیب برجسازان تخریب شود را نقاشی کنم و به یادگار بگذارم.
با این تفاسیر جای افسوسش باقی است که چه خانههای زیبایی که تخریب شدهاند و شما از آنها هیچ نقاشی نکشیدهاید؟
بله. همینطور است. برای نقاشی یک بنا برنامهریزی خاصی دارم. یک روز را با همکارم برای گشت در محله میرویم. وارد هر کوچه که میشویم درهای خانهها، دیوارچینها، جوی آب، درختان، باغچهها، پنجرهها و حتی نمای کلی یک کوچه را به خوبی نگاه میکنیم و از آنها که ویژگی لازم را برای نقاشی داشته باشند عکاسی میکنیم. هر سوژه را براساس شرایط جوی آب و هوا در اولویت میگذاریم و کار را شروع میکنیم. اما متأسفانه به بعضی از آنها که سر زدهایم دیگر هیچ اثری از آن نبوده است. درخت را سر بریدهاند یا باغچه را تغییر داده یا خانه را خراب کردهاند یا در چوبی را برداشته و در دیگری گذاشتهاند. از زمانی که نقاشی در محلهها یکی از فعالیتهایم شده سعی کردهام تا دیر نشده به محله بروم و مأموریتم را به پایان برسانم.
چرا خود را نسبت به حفظ هویت محله اینقدر پایبند میدانید؟
همه ما نسبت به حفظ هویت محلههایمان مسئول هستیم. شاید همسایه من و اهالی محلهام به این فکر نکرده باشند که یک عکس زیبا از بنای خانه یا باغچههایشان یا خانه همسایهشان بگیرند.
دلیلش این است که همیشه از مقابل آن میگذرند و نیازی به عکس نیست. اما از وقتی نقاشیهایم از سردر خانههای زیبا دست به دست چرخیده حتی از آمریکا با من تماس گرفتهاند تا آن نقاشی را به آنها بفروشم. یک درس خوب گرفتهام. محله من زیبایی زیادی دارد. بنابراین از کنارش بیتفاوت نباید بگذرم و چه حس خوبی دارد که آن زیبایی را با همه مردم به اشتراک بگذارم.
هدف من از ابتدا ثبت زیباییها بود و حالا مسیر دیگری برایم باز شده و آن به اشتراک گذاشتن زیباییهاست. تهران پر است از زیبایی و باید هرکدام از ما شهروندان با هر مهارتی که داریم برای حفظ این زیباییها تلاش کنیم و نباید اجازه دهیم عصر ماشینی ما را از اصالت و هویتهایی که داریم دور کند. بهطور حتم خانه باغهای تهران با خانه باغهای آمریکا، ترکیه یا استرالیا فرق دارد و ما میتوانیم این سبک از خانه باغها را با مهارتهایمان به همه نشان بدهیم. عکاسان با عکسهایی که تهیه میکنند، نقاشان با طراحی و خیلی موارد دیگر.
تا به حال شده حین نقاشی خانه یکی از اهالی باشید و در همان لحظه در باز شود و صاحب خانه ببیند که خانهاش سوژه نقاشی شماست؟
بارها این اتفاق افتاده است. یکبار در خیابان مقصودبیک از درخت ارغوان کوچه نقاشی میکشیدم. اهالی آن کوچه از این درخت زیبا خاطرههای زیادی دارند. یکی از همسایهها وقتی در خانه را باز کرد و مرا دید جلو آمد و بعد از تماشای نقاشی و درخت همانجا گفت خریدار این تابلو هستم.
یکبار دیگر از محلهای در شمیران میگذشتیم که یکباره چشمم به باغ یک خانه قدیمی افتاد. تا به حال آنجا را ندیده بودم. از اهالی که پرس وجو کردم گفتند این باغ حسن ملک است و خوشبختانه یونیسف اجازه تخریبش را نداده و این خانه باغ به زیبایی روز تولدش در محله باقی مانده است و این شد سوژه نقاشی من و در همان ساعتهایی که کار میکردم اهالی محله با گذر از کنارم خاطرات قدیمی از اهالی این خانه را برایمان تعریف میکردند و این حس بهتری به من برای ادامه نقاشی میداد و هر نقشی که با قلممو میکشیدم با فکر و اندیشه بود.
یکبار هم در خیابان دربندی در همان کوچه مقصودبیک در کوچه سالور در حال نقاشی خانهای بودم که صاحب آن خانه در زمان قاجار وزیر دارایی آن زمان بوده و اکنون نوههای آقای سالور آنجا زندگی میکنند. این نقاشی دست به دست چرخیده و رسیده بود به دست یکی از نوههایش که در آمریکا زندگی میکرد و نشانی مرا پرسیده بود. با من تماس گرفت و گفت که هر چقدر قیمت نقاشی باشد خریدارش است. از این دست خاطرات زیاد دارم که خوشبختانه همیشه نقاشیهایم مایه خرسندی دیگران شده. گاهی هم به پشتبام خانه میروم و کوههای شمیران را با ابرهای پفکی سفید به تصویر میکشم. کلی عکس هم از آسمان و کوههای شمیران دارم.