همشهری آنلاین_ مژگان محرابی: در این آرامستانها انسانهایی خفتهاند که داستان زندگی هر کدامشان برگی از کتاب تاریخ این مرز و بوم و جهان است. عکاس ناصرالدین شاه، پزشک رضا شاه، مارکوف روسی، شاهزاده گرجی، سربازان جنگ جهانی، زنان و کودکان و افراد قتل عام شده لهستانی، نخستین افسر پلیس تهران و صدها نفر دیگر که از قصه سرنوشت خیلیشان بیاطلاعیم. همه در همسایگی ما آرمیدهاند و به دلیل حصار آجری بلندی که دورتادور آرامستانها کشیده شده، نه میتوانیم به دیدارشان برویم و نه با هویتشان آشنا شویم با این حال، هفته گذشته با همکاری «حسینگودرزی» شهردار ناحیه ۲ مجالی دست داد تا در آرامستانهای روس و ارامنه گریگوری گشتوگذاری کنیم. خواندن این گزارش خالی از لطف نیست.
خیابان تاجری را باید خیابان فرهنگها نامید. چون در این خیابان باریک وکم عرض، ۵ آرامستان قرار گرفته است. آرامستانهای روسها، لهستانیها، ارامنه گریگوری، کاتولیکها و آشوریها، که البته هر کدامشان جدای از هم واقع شدهاند. گودرزی گشتوگذار را از آرامستان ارامنه گریگوری آغاز میکند. انتهای کوچهای باریک درست دیوار به دیوار آرامستان روسها، آرامستان ارامنه قرار دارد. در آن باز است و صدای دستگاه علف زنی میآید. تعدادی کارگر خدمات شهری به دستور گودرزی در حال کوتاه کردن علفهای آرامستان هستند تا حریق فضای آن را تهدید نکند. گودرزی خسته نباشیدی به آنها گفته و سراغ «عروجعلی نوباقی» نگهبان آرامستان را میگیرد. مردی که بیش از ۴۰ سال عمر خود را در اینجا سپری کرده است. وسعت آرامستان زیاد است و تا عروجعلی بیاید طول میکشد. گودرزی میگوید: «اینجا ۴۸۰۰مترمربع مساحت دارد. از سال ۷۹ هم در فهرست میراث فرهنگی ثبت شده است. » دقایقی بعد عروجعلی میآید تا برای دیدن آرامستان همراهیمان کند. او راه میافتد و ما هم به دنبالش. جای غریبی است. قبرها لابهلای علفهای خشک گم شدهاند، انگار مدتهاست کسی به اینجا سر نزده است. از تصور این موضوع دلم میگیرد. تعداد خفتگان اینجا را از عروجعلی میپرسم. او میگوید: «طبق آمار خلیفهگری در اینجا ۶۰ هزار قبر وجود دارد. »
- کلیسای ۱۷۰ ساله گریگوری
در بین مزارهای کوتاه و بلند آرامستان، تعدادی قبر دیده میشود که از تزیینات ظاهریشان میتوان فهمید صاحبش فرد مشهور و مهمی است. عروجعلی مزاری را نشان میدهد که معماری آن آرامگاه خیام نیشابوری را تداعی میکند. ستونهای بلند و سفیدی بالای مزار است که در انتها به فضای گنبدی شکلی منتهی میشوند. او میگوید: «اینجا مزار کسی که نخستین مهدکودک را در تهران راهاندازی کرده است. » اما اسمش را نمیداند. کهولت سن خیلی از اسمها را از یاد او برده است. او راهش را ادامه میدهد و ما در پی پیرمرد نگهبان. تقریباً به انتهای آرامستان میرسیم. عمارت قدیمی نظرم را جلب میکند. عروجعلی میگوید: «اینجا کلیساست و ۱۷۰ سال قدمت دارد. » بعد کلید را از جیبش بیرون میآورد و در کلیسا را باز میکند. نخستین چیزی که به چشم میآید، تمثال منسوب به حضرت مریم(س) است که حضرت عیسی مسیح(ع) را در آغوش دارد. از دیدنش حس خوبی پیدا میکنم. غیر از آن چند عکس دیگر منسوب به حضرت مسیح(ع) روی دیوار نصب شده که حال و هوای معنوی به کلیسای متروکه داده است. کلیسا فضای بزرگی ندارد. دیوارهایش فرسوده و بخشی از سقف فروریخته است. درونش خبری از صندلی یا نیمکت برای نشستن نیست چراکه به گفته عروجعلی فقط هنگام برگزاری مراسم مذهبی از آن استفاده میشود. فقط جایگاه کشیش دست نخورده باقی مانده که آن هم با نرده چوبی از سالن جدا میشود و این نشاندهنده آن است که ورود افراد غریبه ممنوع است.
- آرامگاه خانوادگی
پشت دیوار کلیسا ساختمان بلندمرتبهای قرار دارد، با در بزرگ فلزی. گودرزی در را باز میکند و صدای خشکی که از باز شدن در به گوش میرسد حس قصر پادشاه در قصهها را برایم تداعی میکند. عروجعلی میگوید: «اینجا آرامگاه خانوادگی است. از متمولان ارامنه بودهاند. » ۳ قبر با ارتفاع حدود ۷۰ شاید هم ۸۰ سانتیمتر. با فاصله از هم قرار دارند. دلم میگیرد. چند نفر جدا از هم کیشان خود، در یک فضای بسته بی هیچ روزنهای غریب خفتهاند. کنار آن آرامگاه خانوادگی دیگری است که وضعیت بهتری دارد. دیوارهای دور آن مشبک است و تلالو نور خورشید از فضای مشبکی، جلای خاصی به آنجا میدهد. درون فقط یک قبر دیده میشود. عکسی روی دیوار کناری حکاکی شده که نشان میدهد، صاحب این خانه ابدی مردی است میانسال و متمول. روی بعضی از مزارها، دسته گلهای تازه دیده میشود. به گفته گودرزی این دسته گلها را بازماندگان اموات که معمولاً خودشان سالخورده هستند آوردهاند. عروجعلی در پایان از گودرزی میخواهد برای امنیت آرامستانها فکری کنند بعد هم با دلخوری میگوید: «شبی نیست که سارقان برای سرقت به اینجا نیایند. جنس قاب عکسهای نصب شده روی مزار معمولاً استیل است و برای دزدیدن آنها میآیند. »
- شاهزاده گرجی
آرامستان بعدی که از آن بازدید میکنیم، آرامستان روسهاست. روی در طوسی رنگش علامت صلیب شکسته است که مشخص میکند خفتگان این آرامستان مذهب ارتودکس دارند. «مهدی متانت» نگهبان آرامستان در را به رویمان باز میکند. از عروجعلی جوانتر است و اطلاعات زیادی درباره خفتگان این آرامستان دارد. او این شغل را نسل به نسل از پدر و پدربزرگش به ارث گرفته است. فضای اینجا کوچکتر و منظمتر از آرامستان ارامنه است. محوطه آن موزاییک شده و عاری از علف خشک است. متانت میگوید: «سفارت روسیه بر اینجا نظارت دارد و خیلی به نظم و آراستگی آن توجه دارند. » چند قدم بعد از در ورودی مزار بزرگی شبیه به کلیسا دیده می شود. متانت میگوید: «اینجا قبر مینا خوش تاریا است که به شاهزاده گرجی معروف است اما در واقع تاجر سرمایهداری بوده که در زمان بلشویکها به ایران آمده است. » ورودی مقبره با چند پله به فضای سرداب مانندی میرسد. در آخرین پله مزار شاهزاده گرجی پیداست. البته در آهنی که پایین پلهها نصب شده امکان نزدیک شدن به مزار شاهزاده را نمیدهد. سقف مزار بهصورت شیروانی است و نمای آن از سنگهای گرانقیمت درست شده است. به گفته متانت معماری مقبره شاهزاده گرجی برگرفته از کلیسای اوچ ارومیه است. او درباره این بانو توضیح میدهد: «همسر این بانو سرمایهدار بوده است. چند وقت بعد از آمدنشان به ایران شاهزاده گرجی براثر سکته قلبی از دنیا میرود. از آنجا که شرایط برای انتقال آن به گرجستان میسر نبوده، همسرش از نیکلای مارکوف که معمار بنام دوران خودش بوده میخواهد که مزاری در شأن بانو بسازد. »
- از مارکوف به آنتوان
چند قدم آن طرفتر درست در همسایگی شاهزاده گرجی، مزار نیکلای مارکوف است. مردی که در معماری نظیر نداشت و مهارتش در ساخت بناهایی مثل مدرسه البرز، موزه پشت، زندان قصر، کارخانه قند ورامین، خانه پروفسور عدل و کلیسای حضرت مریم و عمارت مشیرالدوله باعث شده بود نورچشمی حکومت وقت شود. در کنار مزار مارکوف، ۲ قبر سفید رنگ است که انگار یکی از آنها مزار دیگری را در آغوش گرفته است. متانت میگوید: «اینجا همسر و فرزند ۳ ساله مارکوف است. » اما آنچه در کتاب تاریخ درباره مارکوف نوشته شده، این است که او در خانواده سرشناسی به دنیا آمده و در رشته هنرهای زیبا از دانشگاه سن پترزبورگ فارغالتحصیل شده است. متانت ادامه میدهد: «بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه، مارکوف در ایران ماندگار و در شهرداری تهران استخدام میشود. » کمی پایینتر مزار «آنتوان سوریوگین» است. عکاس روسی که اواخر دوره ناصرالدین شاه در دربار حضور داشته است. او هم داستان جالبی دارد. متانت تعریف میکند: «پدر آنتوان، خاورشناس و دیپلمات روس در تهران بود. او در حادثه اسبسواری کشته میشود. آنتوان هم همراه مادر و دیگر اعضای خانواده به گرجستان باز میگردند. اما آنتوان به رغم علاقهاش به نقاشی پی عکاسی میرود و نزد «ایوانویچ ژرماکوف» عکاسی را یاد میگیرد. در سال ۱۲۴۹ به تبریز آمده و کمکم به دربار مظفرالدین شاه راه پیدا میکند. »
- قدیمیترین کلیسای تهران در دولاب
مزار بعدی، مربوط به خاندان جهانبانی است. سرلشکر جهانبانی با بانویی ایتالیایی تبار ازدواج میکند و حاصل ازدواجش ۳ پسر به نام نادر، پرویز و خسرو است. نادر یکی از بهترین خلبانهای ایران بود. مزار مادر و خاله او در اینجا قرار دارد. متانت اطلاعات خوبی دارد. گویی خودش تاریخ زنده است. درباره یک به یک افرادی که اینجا هستند میداند. اصل و نسبشان و اینکه از کجا و برای چه آمدهاند. او ما را به کلیسای واقع در آرامستان میبرد. روی دیوار چند تابلوی سیاه رنگ نصب شده که اسامی کشتهشدگان جنگ جهانی اول و دوم با خط زرین نوشته شده است. او میگوید: «کلیسای آرامستان روس، بعد از کلیسای تاتائوس قدیمیترین کلیسای تهران است. » فضای کلیسا ساده و عاری از هر زینتی است. فقط در جایگاه کشیش که با سکویی از سالن جدا میشود تصویر حضرت مسیح(ع) نقاشی شده است که به گفته متانت قدمت ۱۱۰ ساله دارد. او میگوید: «بانوان اجازه آمدن روی سکو را ندارند. بانوان باید باحجاب وارد کلیسا شوند و آقایان هم کلاهی به سر نداشته باشند. آنجا به اتاقی راه دارد. » انتهای سکو با در مشبکی به اتاقی باز میشود که مخصوص تعویض لباس و عبادت کشیش است. »
- تبدیل آرامستانهای دولاب به سایت گردشگری
اما آنچه خستگی این گشتوگذار را از تنمان به در کرد، خبر خوشی بود که گودرزی به ما داد و اینکه قرار است مدیریت شهری منطقه ۱۴، آرامستانهای دولاب را به سایت گردشگری تبدیل کند. برای کسب اطلاعات بیشتر به سراغ «رضا عباسی» شهردار منطقه ۱۴ رفتیم. طرح بهسازی آرامستانها و تبدیل به سایت گردشگری از دیرباز دغدغه مسئولان شهری منطقه ۱۴ بوده است. «رضا عباسی» شهردار منطقه ۱۴ درباره آن توضیح میدهد: «برای اجرای این طرح مشاورههای لازم انجام شده است. در نظر داریم با بهسازی و ساماندهی آرامستانها این مکانهای هویتی را به پاتوق محلی و سایت گردشگری تبدیل کنیم. طرح به شورایشهر ارجاع داده شده و اعتباری بالغ بر ۴۰ تا ۵۰ میلیارد تومان در نظر گرفته شده است.
بخشی از آن در سال ۹۹ و نیمی از آن در سال ۱۴۰۰ هزینه میشود. » او در ادامه با بیان اینکه اگر اقلیتهای مذهبی با ما همراهی کنند، شاهد رخداد اتفاقات خوبی در منطقه خواهیم بود، میافزاید: «خیابان تاجری به گذر تاجری تبدیل میشود. ضلع جنوب غربی خیابان میدانگاه متحرکی برای اجرای برنامههای مناسبی ایجاد خواهیم کرد. » عباسی معتقد است با انجام چنین طرحی، منطقه ۱۴ به قطب گردشگری و اقتصادی تبدیل خواهد شد. او با اشاره به اینکه شهرداری منطقه ۱۴ گامهای اولیه برای ساماندهی آرامستانها را برداشته است میگوید: «ابتدا اقدام به کوتاه کردن علفهای خشک آرامستانها و ساماندهی فضای آنها کردهایم. چاههای آب این مکانها پویا شده است. همین باعث شد شورای خلیفهگری از شهرداری منطقه ۱۴ قدردانی و همکاری کند. با سازمان بهشت زهرا(س)، وزارت امورخارجه، سفارتخانهها وارد تعامل شدیم و دستاورد خوبی برای ما داشت. » به گفته شهردار منطقه ۱۴، با ساماندهی ارامستانها، خیابان تاجری رنگ و رخ دیگری به خود گرفته و از امنیت بالایی برخوردار میشود.
- قبرهای بیصلیب
در قسمت جنوبی آرامستان مقبره سربازان جنگ جهانی است. یک گور دستهجمعی. به گفته متانت سربازانی که بین سالهای ۴۱ تا ۴۵ در جنگ کشته شدهاند، بهطور ایستاده در اینجا دفن هستند. تعدادشان هم ۳۰۰ نفر است. در کنار گور دستهجمعی چندین قبر با نماد ستاره سرخ وجود دارد. متانت میگوید: «کسی که ستاره سرخ روی مزارش است افسر روسی است. معمولاً از سفیر و کارکنان سفارت روسیه سالی ۲ بار برای ادای احترام به آنها به اینجا میآیند. ۹ میکه روز پیروزیشان است و ۲۰ فوریه که بزرگداشت سربازان گمنام است. چندی پیش آقایی به اینجا آمد ۹۰ سالی داشت. میگفت پدربزرگش سرباز بوده و برای نخستین بار به ایران آمده است. بعداز گشتن زیاد مزارش را پیدا کرد. » اما نکته جالبی که توجهمان را جلب میکند، سنگ قبرهای کنار دیوار است که هیچکدام صلیب ندارد. متانت میگوید: «اینها کسانی هستند که خودکشی کردهاند. برای آنها صلیب نصب نمیشود. » در آرامستان روسها دنیایی حرف برای گفتن است که کمی وقت اجازه کاوش بیشتر به ما نمیدهد.
- علی اکبرخان شیدا در آرامستان روسها
پشت کلیسا آرامگاه خانوادگی «علیاکبر خان شیدا» است اما نه آن علیاکبر خان شیدای معروف. به گفته متانت او مالک ساختمان آلومینیوم بوده و به دلیل ازدواج به یک بانوی روس در اینجا دفن شده است. درون آرامگاه ۲ قبر دیده میشود. علیاکبر خان شیدا و همسرش ورا. آرامگاه فضای جالبی دارد. دیوارهای آن مشبکی و درون آن کاشیکاری شده است. سردرش هم منقش به آیههای قرآن، سقف آن ۷ پیاله دارد و نمونه این کار را استاد لرزاده انجام داده است. اینکه در بین مقبرههای روسی با نماد صلیب شکسته، یک مقبره نماد اسلامی دارد جای بسی تعجب است. مزار علیاکبر خان شیدا در اینجا غریب است و از قرار معلوم جز متانت فاتحهخوانی ندارد. متانت تعریف میکند: «علی اکبرخان زودتر از همسرش مرحوم شد. همسرش هم به رسم روسها و هم به رسم ایرانیها برای او مراسم سوگواری برگزار کرد. اینطور که پدرم تعریف میکرد. او فرزندی نداشته است. اموالش هم بعد از ازدواج دختر آشپز و پسر رانندهاش به آنها رسید. »