«محسن گروسی‌» ستاره دهه ۶۰ و ۷۰ فوتبال ایران بچه منطقه ۹ و محله هاشمی و استادمعین است.

  همشهری آنلاین_ مهدی اسماعیل‌پور: محله‌ای فوتبال‌خیز که زمین‌های خاکی آن غیر از آقا محسن چند ستاره دیگر هم تحویل تیم‌ملی داده است. گروسی برای علاقه‌مندان فوتبال نام و چهره‌ای شناخته شده است. مهاجم سابق استقلال، پاس تهران و تیم‌ملی که هواداران فوتبال در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ تصاویر و خاطرات زیادی از او در ذهن دارند که زدن گل قهرمانی پاس در فینال جام باشگاه‌های آسیا از جمله مهم‌ترین آنها است. گل گروسی به الشباب عربستان که منجر به آخرین قهرمانی یک باشگاه ایرانی در آسیا شد، از سال ۱۳۷۲ تا به امروز رکورد بچه‌محل هاشمی و استادمعین دست نخورده باقی مانده است. هرچند ۱۰ – ۱۵ سالی می‌شود که این ستاره و سلبریتی از منطقه ۹ به منطقه ۵ و محله بلوار فردوس کوچ کرده، اما همچنان به محله قدیمی و زادگاهش رفت‌وآمد دارد و این پیوند قطع نشده است. با محسن گروسی درباره محله‌ای که کودکی تا جوانی‌اش در کوچه و خیابان‌هایش سپری شده و خاطرات‌اش از آن روزها به گفت‌وگو نشستیم.  

 از چه سالی ساکن محله هاشمی و استادمعین شدید؟  
۷ آذز سال ۱۳۴۷ در این محله به دنیا آمدم. خانه ما در کوچه محمدی بود. تا ۲۴ سالگی یعنی سال ۱۳۷۱ در این محله بودم و بعد از اینکه ازدواج کردم به محله دامپزشکی روبه‌روی مجموعه ورزشی خوراکیان رفتیم. تا سال ۱۳۷۵ در آنجا بودیم و بعد از آن به منطقه ۵ و محله آیت‌الله کاشانی نقل مکان کردیم. تقریباً تا ۳۰ سالگی در منطقه ۹ بودم.  
 هنوز به محله قدیم رفت‌وآمد دارید؟  
پدر و مادرم که از آن محله به کرج رفتند، اما خانواده و اقوام همسرم هنوز در این محله زندگی می‌کنند و به همین دلیل زیاد به آنجا رفت‌وآمد داریم و ارتباطم با محله قدیمی و زادگاهم قطع نشده است. محله خیلی خوبی بود. بالاخره آدم وقتی در محله‌ای متولد می‌شود به آن عرق و علاقه پیدا می‌کند. این علاقه، وابستگی و احساس تعلق با من بوده و همیشه خواهد بود. تمام دوران کودکی، نوجوانی و جوانی من در آنجا و در کنار بچه‌محل‌ها و رفقایم سپری شد. خاطرات و حال و هوایی که در آن روزها داشتیم همیشه با من است. تمام دوست‌ها رفاقت‌های ساده و صمیمی که بین ما بود، صفا و صمیمیتی که در کوچه و محله وجود داشت و از سر تا ته کوچه همدیگر را می‌شناختند و همسایه‌ها مثل یک خانواده بودند و کودکی و نوجوانی پر شور و نشاطی که داشتیم چیزهایی است ما تجربه کردیم و شاید هیچ‌وقت برای نسل‌های بعد تکرار نشود. خلاصه اینکه محله بسیار خوبی بود
 از محله شما و زمین‌های خاکی‌اش چند فوتبالیست خوب مثل شما بیرون آمد؟  
۲ زمین خاکی در محله داشتیم که بعدها یکی به نام زمین چمن شهید نوروزی و دیگری هم به ورزشگاه شهیدخوراکیان معروف شد. مرتضی کرمانی مقام، کوروش برمک و حمید شرفی از جمله بچه‌هایی بودند که از این زمین‌ها رشد کردند و به فوتبال باشگاهی و تیم‌ملی رسیدند. آن وقت‌ها اوقات فراغت بچه‌ها اغلب در همین زمین‌های خاکی سپری می‌شد. حتی بچه‌ها وقتی در تیم باشگاهی بازی می‌کردند هم برای بازی در این زمین‌های خاکی دور هم جمع می‌شدند چون واقعاً برایمان جذابیت داشت. متأسفانه این زمین‌های خاکی یکی یکی نابود شدند و در آنها ساخت‌وساز شد یا تبدیل به زمین چمن مصنوعی و پولی شدند. بعد از زمین‌های خاکی با حرفه‌ای شدن فوتبال خیلی از باشگاه‌های غرب تهران از جمله هما و نیروی زمینی و پاس تهران به مرور نابود شدند. البته نیروی زمینی دوباره در دسته اول حضور دارد اما شرایط آنهم خوب نیست. وقتی این زمین‌ها و باشگاه‌ها و در مجموع فوتبال در غرب تهران از بین رفت تنها سرگرمی و دلخوشی جوانان از آنها گرفته شد. این زمین‌های خاکی و باشگاه‌ها برای محله‌ها نعمت بودند و فرصتی به جوان‌های با استعداد می‌دادند تا خودشان و توانایی‌هایشان را نشان دهند. چه جوان‌هایی که از دل همین زمین‌ها و باشگاه‌ها آینده‌شان تأمین شد. شما به نسل‌های قبلی فوتبالیست‌های تهران نگاه کنید تا متوجه شوید که این زمین‌های خاکی چه خدمتی به مردم و محله و ورزش کشور می‌کردند. یک جوان هرچقدر هم که با استعداد باشد برای نشان دادن خودش باید کلی پول هزینه کند و به مدارس فوتبال و تیم‌های پایه برود تازه شاید چطور بشود و بتواند رشد وترقی کند. آنوقت می‌گوییم که چرا جوانان ما در سر کوچه و چهارراه علاف هستند یا سمت چیزهای نا سالم و اشتباه می‌روند. باید بستر و فضا را برای تخلیه انرژی آنها و نشان دادن استعداد و توانایی‌هایشان مهیا کنیم تا برای پر کردن این خلأ وارد جریان‌ها و برنامه‌های دیگر نشوند. این چیزها را زمین‌های خاکی و فوتبال برای نسل ما فراهم کرده بود.  


 وقتی گذشته محله را با امروز مقایسه می‌کنید فکر می‌کنید چه تغییراتی کرده و چه کمبود و کاستی‌هایی دارد؟  
قطعاً محله نسبت به دوران ما پیشرفت کرده و بهتر شده است. برای مثال فضای سبز و بوستان‌ها وسراهای محله و فرهنگسراهایی که ساخته و ایجاد شده خیلی خوب است. امکانات محله زیاد شده اما در بخش امکانات ورزشی کمبودهای جدی و اساسی دارد. وقتی نوجوانان و جوان‌های محله را می‌بینم که به جای ورزش و تحرک سر کوچه یا داخل بوستان دور هم جمع می‌شوند و وقت‌شان به بطالت می‌گذرد برای بچه‌محل‌هایم ناراحت می‌شوم و حرص می‌خورم. خیلی تلاش کردم و دلم می‌خواهد تا برای آنهاکاری انجام بدهم اما متأسفانه همیشه جلو پایمان سنگ انداخته‌اند. برای مثال زمین فوتبال نوروزی مالک خصوصی دارد که در آنجا را بسته است. یکی از دوستانمان را واسطه کردیم تا این زمین را که بدون استفاده افتاده خریداری کند و برای ورزش در اختیار مردم محله قراردهد اما مالکان زمین همکاری نکردند. یا دنبال این رفتیم که در محله مدرسه فوتبال راه بیندازیم و بچه‌محل‌ها و جوان‌ها را دور هم جمع کنیم و استعدادهای برتر را شناسایی کنیم اما هروقت پا پیش گذاشتیم سنگ جلو پایمان انداختند. جالب اینکه افراد غریبه آمدند و در محله همین کار را انجام دادند آنها پول و سرمایه داشتند اما من هدفم کار و خدمت بود نه سرمایه‌گذاری کردن و پول در آوردن. به هرحال هرچه باشد به محله و هم‌محله‌های خودم عرق و علاقه دارم. این محله بازهم مثل محسن و گروسی و مرتضی کرمانی مقام و کوروش برمک دارد و پر از استعداد است که باید کشف شوند.

  • قلندوش از سر محله تا خانه

گروسی خاطرات جالبی از دوران فوتبال بازی کردن و واکنش بچه‌محل‌ها دارید. او در پاسخ به این سؤال که آیا شما که استقلالی بودید برای کرمانی مقام پرسپولیسی بازی کری می‌خواندید می‌گوید: «آن وقت‌ها احترام و حرمت بزرگ‌تر از واجبات بود. آقا مرتضی از من بزرگ‌تر بود و همیشه به او احترام می‌گذاشتم و این‌طور نبود که در محله برای هم کری بخوانیم. اتفاقاً او هم همیشه در اردوهای تیم‌ملی به من کمک می‌کرد و هوای بچه‌محل‌اش را داشت. خاطره جالبی که از آن روزها دارم این است که برای مسابقات مقدماتی جام‌جهانی مرحوم پرویز دهداری من را به تیم‌ملی دعوت کرده بود و در سال ۱۳۶۷ نخستین سفر خارجی‌ام را با تیم‌ملی رفتم. وقتی که به ایران برگشتم بچه‌محل‌ها برایم سنگ تمام گذاشتند و از سر کوچه من را قلندوش کردند. تمام محله آمده بودند و حسابی شلوغ شده بود. خانمی که از آنجا عبور می‌کرد وقتی این جمعیت را دید که من را روی دوش خودشان می‌برند با تعجب پرسیداینجا چه خبر است؟ این آقا اسیر بوده؟ آن موقع کلی با بچه‌ها خندیدیم. این خاطره شیرینی است که از آن روزها دارم و هنوز هم برایم شیرین و جذاب است. آن روزها یادش بخیر. آن وقت‌ها زندگی زنگ و بوی دیگری داشت. »