محمد قاسم‌زاده با بیان‌ این‌که نوشتن رمان عامه‌پسند سخت است، می‌گوید: ناشران نویسندگان بااستعداد را فاسد و آن‌ها را وادار به تولید انبوه می‌کنند.

به گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایسنا، محمد قاسم زاده درباره ویژگی‌های رمان‌های عامه‌پسند و پرفروش و این‌که آیا لزوما یکی هستند و یا گاهی با هم اشتباه گرفته می‌شوند، اظهار کرد: در وهله اول باید بگویم مسئله فروش نیست که کتابی را عامه‌پسند می‌کند. کتاب عامه‌پسند کتابی است که برای سرگرمی نوشته شده باشد؛ یعنی این کتاب نمی‌خواهد مخاطب را وادار به تفکر کند و راه‌حلی به او نشان بدهد. کتاب عامه‌پسند مانند سریال تلویزیونی، قصدش سرگرمی است و از این جهت چیز مفیدی است، حتی بهتر از سریال‌های تلویزیونی می‌تواند عمل کند.

قاسم‌زاده با بیان این‌که نوشتن کتاب عامه‌پسند خیلی مشکل است، افزود: با توجه به این‌که قصد کتاب عامه‌پسند سرگرمی است، نویسنده آن باید خواننده‌اش را کنجکاو نگه دارد. کنجکاو نگه داشتن خواننده هم به این بستگی دارد که نویسنده به تکنیک داستان‌نویسی بسیار مسلط باشد. خانم آگاتا کریستی که کتاب عامه‌پسند پلیسی می‌نویسد، تا پایان داستان خواننده را کنجکاو نگه می‌دارد و بارها ذهن خواننده را  به این‌سو و آن‌سو  می‌برد و در پایان داستان گره گشایی می‌کند و قاتل مشخص می‌شود، خواننده از این‌که غافلگیر شده، لذت فراوانی می‌برد.

او با تاکید بر این‌که نویسنده عامه‌پسند باید در حد یک نویسنده حرفه‌ای بر تکنیک داستان‌نویسی مسلط باشد، گفت: متاسفانه در ایران این‌طور نبوده و نویسنده عامه‌پسند با تکنیک داستان‌نویسی آشنا نیست. داستان‌های عاشقانه فارسی بیشتر شبیه فیلم‌فارسی هستند. فیلمنامه‌نویسان فیلم‌فارسی سالی چهار پنج سناریو می‌نوشتند، این‌ها را از کجا می‌آوردند؟ آن‌ها فیلم‌های هندی را می‌دیدند و بعد شکل فارسی به آن می‌دادند. نویسنده‌های عامه‌پسند هم داستان‌های عاشقانه غربی را می‌خوانند و بعد فارسی‌اش می‌کنند.  به این دلیل است که گاهی نویسنده‌ای مانند نویسنده «بامداد خمار» پیدا می‌شود که در بین نویسنده‌های عامه‌پسند غافل‌گیر کننده است زیرا راهی را می‌رود که دیگران نرفته‌اند.

نویسنده «چیدن باد» و «گفتا من آن ترنجم» بیان کرد: مشکل ما در ایران با کتاب‌های عامه‌پسند این است که از حدود ۱۰ نوع کتاب عامه‌پسند که‌ داریم، فقط یک نوعش نوشته می‌شود، آن‌هم کتاب‌های عاشقانه است. دن بروان نویسنده رمان‌های عامه‌پسند، دنیای رازآلود فراماسونری را موضوع داستان خود قرار می‌دهد یا جان گریشام  داستان‌های وکیل مدافعی می‌نویسد اما در ایران نوشتن این‌ کتاب‌ها به اشکال مختلف امکان پذیر نیست.  ما در ایران نمی‌توانیم داستان پلیسی بنویسم چون کارآگاه خصوصی نداریم و پلیس باید دخالت کند و ما نمی‌توانیم به پلیس چیزهای منفی نسبت بدهیم یا داستان جاسوسی نمی‌توانیم بنویسیم چون نمی‌توانیم وارد فعالیت‌های مخفی دولت‌ها شویم مگر این که  دولتی سرنگون شده باشد که قدیمی می‌شود، پس فقط داستان عاشقانه می‌ماند.

او با بیان این‌که داستان‌های عامه‌پسند، داستان‌های بدی نیستند، اظهار کرد: زیرا خانم و آقایی که این داستان‌ها را می‌خواند، اگر آن را نخواندف به دنبال مطالعه نمی‌رود. از بین خوانندگان عامه‌پسند هم کسانی هستند که به ادبیات جدی علاقه‌مند خواهند شد، من هیچ شکی ندارم. شاید دیگران اعتراف نکنند، اما اگر از نویسندگان هم بپرسید شروع مطالعه‌شان چه بوده، همه خواهند گفت کتاب‌های عامه‌پسند زیرا در سن  ۱۰-۱۱ سالگی شناختی نداشتیم که سراغ ادبیات جدی برویم،  مگر بر حسب اتفاق و راهنمایی دوست و فامیل و معلم به این سمت رفته باشیم، وگرنه همه از داستان‌های عامه‌پسند شروع کرده‌ایم. اما خیلی زود از این داستان‌ها خسته می‌شویم زیرا  اولا ترجمه‌شان خیلی  بد  است و جدی هم نیستند. مترجمان جدی به سمت ترجمه این کتاب‌ها نمی‌رفتند. مگر این‌که اخیرا عده‌ای بروند مثلا رگه اصلی این داستان‌های پلیسی یا دن براون را پیدا کرده و جدی‌تر ترجمه کنند.  در زمان ما هیچ‌کدام جدی ترجمه نمی‌شد.  

 قاسم‌زاده  سپس اظهار کرد: ممکن است خوانندگان این نوع کتاب‌ها دست به قلم ببرند اما ناشران آن‌هایی  را که  استعداد دارند، به سرعت فاسد و آن‌ها را وادار به تولید انبوه می‌کنند. خانم فهیمه رحیمی را وادار  می‌کردند تند و تند بنویسید، اما وقتی تند تند می‌نویسند بد از آب درمی‌آید. ژرژ سیمنون هر ۱۸ روز یک کتاب می‌نوشت. او برای پول نمی‌نوشت. ذهنش این‌طور بود، با این‌که در مدت کوتاه یک رمان می‌نوشت، گاه کتاب‌هایش به ادبیات جدی نزدیک می‌شد مانند «سگ زرد»؛ اما همه  ژرژ سیمنون نیستند.  گاهی برخی از این نویسنده ‌ها مستاجرند و برای پول این کار را  می‌کنند. یا این‌که  یکی به شهرت می‌رسد و بقیه خیال می‌کنند می‌توانند به شهرت برسند اما در دام  ناشران می‌افتند. از آن‌ها پول‌های فراوان می‌گیرند و کتاب چاپ می‌کنند، ناشران همه را به هرز می‌برند. بعد از «بامداد خمار» خانم‌های زیادی وارد عرصه نویسندگی شدند، ولی هیچ‌کدام نتوانستند شهرتی به دست بیاورند و کار موثری انجان دهند، علتش به نظرم حرکت ناشران است.

 او با اشاره به کلاس‌های داستان‌نویسی، گفت: در غرب کلاس‌های داستان‌نویسی خلاق داریم نه مانند کارگاه‌های ما، کسی که نمی‌تواند یک داستان بنویسد  مدرس کلاس‌ها می‌شود، آنجا  کتاب معرفی می‌کنند و به تخیل شرکت‌کنندگان  دامن می‌زنند اما در ایران کلاس گذاشتند که بگویند مانند ما بنویسید، هیچ کدام داستان عامه‌پسند بلد نیستند و معتقدند نویسنده خلاق هستند. نویسندگان به گیاه خودرویی تبدیل می‌شوند؛ بیشتر گیاهان خودرو را هم باید از بین برد. فقط برخی از آن‌ها شبیه گل هستند.

این نویسنده سپس گفت: تیراژ بالای کتاب‌های عامه‌پسند در غرب به این خاطر است که به ذهن  مخاطب غیر جدی نفوذ می‌کنند و به همان اندازه که سریال شهرت پیدا می‌کند کتاب‌های آن‌ها هم شهرت پیدا می‌کند. هیچگاه یک خواننده عادی در امریکا کتاب فاکنر را  نمی‌خواند برای این‌که  کتاب فاکتر برای سرگرمی نوشته نشده و برای خواندنش ذهن باید  تربیت شده باشد، اگر ذهن تربیت نشده باشد زود خسته می‌شود.  

قاسم‌زاده با بیان‌این‌که نویسنده باید اطلاعات فراوانی کسب کند و مطالعه بسیاری داشته باشد، گفت:  خانم آگاتا کریستی برای نوشتن برخی از کتاب‌هایش مشاور می‌گرفت، مثلا برای نوشتن «مرگ نقطه پایان» که در مصر باستان می‌گذرد، او به مدت دو سال  دو مصرشناس را استخدام کرده بود که درباره جامعه مصر  باستان به او اطلاعات بدهند، یا او برای این‌که دارویی به خورد کسی بدهد با پزشک مشورت می‌کند. نویسندگان عامه‌پسند ما این کارها را نمی‌کنند. این‌ها اطلاعات می‌خواهد و نویسنده این اطلاعات را ندارد، خود من بارها به وکیل زنگ زدم که اگر این پرونده به دادگاه برود،  چه حکمی برایش صادر می‌شود، من نمی‌توانم از خودم چیزی بنویسم، نویسنده باید مشورت بگیرد و نویسنده عامه‌پسند بیشتر.