سروش جنابی / دبیر تحریریه : وقتی هدایای مردمی به جبهههای نبرد میرسید، معمولاً نشانی و امضایی از فرستنده در آن پیدا میکردی که مثلاً از کدام شهر، روستا، مدرسه، مسجد یا محله فرستاده شده. در واقع، از سراسر میهن پهناورمان هدایایی بسیار متنوع با طیفی وسیع از کالاهای مورد نیاز رزمندگان به جبههها ارسال میشد؛ اما در این بین، بسیاری از کالاهای ارسالی از بازار تهیه نمیشدند بلکه از محصولات همان منطقه بودند یا به همت مردم تهیه، پخته، دوخته یا بافته میشدند.
معمولاً یک نوشته محل تهیه و ارسال هدایا را مشخص میکرد. اما گاهی این نوشتهها غیر از مشخص کردن محل ارسال، حاوی پیامهای کوتاهی بودند؛ اندازه چند جمله که روی یک کاغذ کوچک جا بگیرند و معمولاً بیش از محتوای هدایا توجه رزمندهها را به خود جلب میکرد به طوری که آن را با صدای بلند در جمع چندنفره سنگرها میخواندند.
هر پیام شخصیت خود را داشت و مختصات روحی فرستنده را تداعی میکرد. بهطور نمونه، هدایایی که از یک مدرسه فرستاده شده بود، معمولاً کمقیمت بودند مثل نخود و کشمش درجه ۳ در بستهبندیهای کوچک با نوشتههایی به اندازه همان بسته که در آن با منگنه دوخته شده و معلوم بود با پول قلکهای دانشآموزان تهیه شده و حاوی پیامی ساده و خودمانی بود از یک دختر یا پسربچه خطاب به برادر بزرگتر.
هدایای دیگر شامل دستکش و شالگردن و بافتنی و مربا و ترشی از همان دور بوی محبتهای مادرانه را میداد و پوشیدن و خوردنشان فوقالعاده لذتبخش و آرامبخش بود.
هدایایی مثل میوه و پنیر و اورکت و کفش وقتی به دستت میرسید احساس امنیت میکردی که پدر با دستان زمخت و چهره آرام و خشن، فرزندش را در دیار غربت از یاد نبرده و فکر و ذکرش هنوز تأمین مایحتاج اهل خانه است.
۸ سال زندگی در آتش و خون در نبردی نابرابر با وجود تحریمهای ناجوانمردانه، کاری است کارستان. آنچه این مقاومت را ممکن و استقامت رزمندگان را دوچندان کرد، گستردگی خطوط دفاعی ما بود به این معنا که اگر در خطوط مقدم جنگ، دلاورمردان به نبرد مشغول بودند، در خطوط دوم پدران، مادران، خواهران و فرزندان این مرز و بوم در شهر، دیار، قصبه و روستا و محلهها با هر چه در توان و بضاعت داشتند، از سلحشوران میهن پشتیبانی میکردند و به هر نحوی بلد بودند، به آنان روحیه میدادند؛ ولو با ۱۰۰ گرم نخود و کشمش.
در آن ۸ سال، سرباز وطن در هر سنگری که بود، احساس میکرد همه وطن و هموطنان مثل کوه پشتش ایستاده است.