همشهری آنلاین_پریسا نوری: این روستاها کوچکند و طبق سرشماری سال ۸۵، ۱۴ خانواده با جمعیت ۲۳ نفر در روستای تلو بالا ساکن بودهاند. هفته گذشته همراه با «هویک میناسیان» پژوهشگر و نویسنده ارمنی ساکن محله مجیدیه، به این روستاها سر زدیم.
- جاده پیچ در پیچ و خاکی
تصور ما از روستا، جایی پردار و درخت و سرسبز است که زمینهای کشاورزیاش از دوردست دیده میشود و مرغ و خروسها و سایر حیوانات اهلی در کوچهپسکوچههایش پرسه میزنند، ولی هر قدر در جاده تلو به سمت روستای «تلو بالا» پیش میرویم، کمتر ردی از آبادانی، زمین کشاورزی و حیوانات اهلی میبینیم.
تنها جادهای که به روستای تلو ختم میشود، پیچ در پیچ و خاکی است و هیچ تابلو راهنمایی ندارد و اگر بلد راه نباشید حتماً در دوراهیهایی که یک طرفش به بنبست میرسد، سردرگم میشوید. در طول مسیر، ماشین، خانه یا حیوان اهلی دیده نمیشود، اما تا دلتان بخواهد گله سگهای بیصاحب به استقبالتان میآیند و به خیال اینکه غریبهای برایشان غذا آورده رد ماشین را دنبال میکنند. روستای تلو بالا روستایی خشک و متروک است که تنها نشانه سرسبزیاش ردیف درختان کاج و سروی است که در دوردست روی تپههایی که روستا را احاطه کردهاند، کاشته شده است.
- نخستین ساکنان روستا ۳ خانواده بودند
«هویک میناسیان» که در سالهای گذشته چندین بار برای پژوهش و تحقیق به این روستا آمده و نتیجه پژوهشهایش هم در کتابی منتشر شده است، همینطور که با دقت به اطراف روستا نگاه میکند، درباره تاریخچه روستا میگوید: «نخستین ساکنان این روستا ۳ خانواده بودند که از «ملایر»، «خرقان» ساوه و «خمین» به این روستا آمدند.
بعدها در سال ۱۳۰۹ شمسی چند خانواده از روستاهای ارمنینشین «خرقان»، «بربرود» و «الیگودرز» هم به روستای تلو مهاجرت کردند و جمعیت روستا بیشتر شد. بهطوری که طبق اسناد، در سال ۱۹۴۶ میلادی یعنی ۷۵ سال قبل، ۷ خانواده ارمنی در روستای تلو بالا زندگی میکردند.
آنها با کشاورزی و دامداری امورشان را میگذراندند و بعدها هم زمینهای روستا را از مالکان روستا خریدند و صاحب ملک شدند.» صحبت که به اینجا میرسد، میناسیان از مالکان روستا میگوید: «مالک روستای تلو بالا «محمود آقا سپهر» و مالک روستای تلو پایین «محمد آقا سپهر» بودند که روابط حسنهای با ارامنه روستانشین داشتند و این زمینها را بعد از اصلاحات ارضی به کشاورزان بومی و ارامنه فروختند.
همچنین این روستا با اینکه کمجمعیت و کوچک بود، اما مثل همه روستاها کدخدایی داشت که مورد احترام اهالی روستا بود. ساکنان ارامنه روستای تلو چون کلیسا نداشتند، مراسم مذهبیشان توسط کشیش ارشد عالیجناب «آهارون درگلستانیان» در منازل انجام میشده است.»
- آب لولهکشی و گاز نداریم
در یک کیلومتری روستای تلو بالا، روستای تلو پایین قرار دارد که در گذشته چندین خانواده ارمنی در آن سکونت داشتند، ولی حالا بهجز چند بنای مخروبه و چند خانه فرسوده که صاحبانشان در تهران زندگی میکنند، چیزی از این روستا باقی نمانده و همه جا ساکت و سوت و کور است. روستای تلو بالا هم در سکوتی وهمانگیز فرو رفته است و فقط سروصدای سگها و صدای ماشینی که از دور میآید، این سکوت را میشکند. راننده ماشین ما را که میبیند با کنجکاوی از ماشین پیاده میشود و به طرفمان میآید. خیلی زود میناسیان را میشناسد و احوالپرسی گرمی میکند.
نامش «واهیک طهماسبی» و از ساکنان قدیمی روستا است که مانند دیگران از سالها پیش در تهران زندگی میکند و فقط گاهی برای سرکشی به خانهاش به روستا میآید. طهماسبی میگوید: «تا چند سال پیش اینجا ۱۹ خانواده ارمنی و یک خانواده مسلمان زندگی میکردند. اما کمکم همه برای سکونت به تهران رفتند و حالا فقط تابستانها گاهی به اینجا میآیند.»
او در پاسخ به چرایی ترک روستا میگوید: «اینجا به درد زندگی نمیخورد. آب لولهکشی و گاز ندارد و در سرمای زمستان زندگی بدون گاز خیلی سخت میشود.» طهماسبی که حالا در بازدید از روستا ما را همراهی میکند به خانههای فرسوده و متروکه اشاره میکند و میگوید: «با وجودی که مالکان سند دارند، اما چون روستا در حریم قرار گرفته است شهرداری اجازه ساخت و نوسازی خانهها را نمیدهد.» او در ادامه میگوید: «طرح هادی روستای تلو چند سالی است که تصویب شده، اما به دلایلی ابلاغ و اجرا نشده است.»
- از کاشت گندم و جو تا زعفران
آب و هوای تلو، کوهستانی و سرد است و تا چشم کار میکند سبزی و آبادانی دیده نمیشود.
اما میناسیان معتقد است روزگاری در این روستا کشاورزی رونق فراوانی داشته است: «شغل اهالی روستای تلو کشاورزی، دامداری و باغداری بوده است و محصولاتی مثل گندم، جو، انواع حبوبات و میوه در اینجا پرورش میدادند. زمینهای کشت بهصورت دیمی و مقدار کمی هم آبی بوده است. قناتی از اینجا عبور میکرده است که اهالی به آن کهریز میگفتند و علاوه بر تأمین آب مصرفی اهالی، زمینهای کشاورزی را هم سیراب میکرده است.» طهماسبی در تکمیل حرفهای دوستش با اشاره به شیب تپه کناری که چند بوته گل کوچک بنفش در آن روییده است، میگوید: «این بوته گل زعفران است. قبلاً برخی از ساکنان روستا در اینجا زعفران میکاشتند و چند مزرعه کوچک زعفران در این محدوده وجود داشت.»
- مدرسه و تالار روستا
به جز چند خرابه کاهگلی و خانه متروکه که با فواصل زیاد از هم قرار دارند، بنای دیگری در روستا دیده نمیشود. میناسیان یکی از خرابهها را نشان میدهد و میگوید: «اینجا روزگاری یک مدرسه بوده است. ساکنان اینجا به درس و مشق بچههایشان خیلی اهمیت میدادند و با اینکه اینجا امکاناتی نداشت اما این مدرسه را ساخته و از تهران معلم آورده بودند.
البته مدرسه فقط ۶ ماه از سال یعنی از اول پاییز تا آخر زمستان که کشاورزی نمیکردند، باز بود.» یکی دیگر از بناهای متروکه روستای تلو تالار پذیرایی است. به گفته ساکنان روستا تا چند سال پیش این تالار فعال بوده و هر شب مراسم جشن عروسی در آن برپا میشده است و خیلیها از تهران میآمدند که جشن عروسیشان را در اینجا بگیرند. همچنین طی یک دهه گذشته در اطراف روستای تلو چند رستوران و قهوهخانه بهصورت غیرقانونی و شبانه ساخته شده بود که برو بیایی هم داشتند و سرشان شلوغ بوده است، اما به دستور دادستان همه رستورانها پلمب و تخریب شدند و حالا از آنها فقط مشتی خاک و بنایی مخروبه برجای مانده است.»
- یادبود شهید ارمنی در آرامستان روستا
آرامستان ارامنه بر روی بلندترین تپه روستا قرار دارد، بهطوری که از هر طرف که نگاه کنید صلیبهای آهنی زنگ زده کنار قبرها را میبینید. قبرها قدیمیاند و به جز یکی، بقیه سنگ ندارند و رویشان با سیمان پوشانده شده است. طهماسبی میگوید: «این قبرستان قدیمی است و حدود ۸۰ سال است که در آن مراسم تدفین انجام نمیشود.»
او آهی میکشد و با اشاره به مزارهای بدون سنگ میگوید: «تا چند سال پیش این قبرها همهشان سنگ داشتند که مشخصات متوفی به زبان ارمنی رویشان نوشته شده بود، اما یک شب عدهای ناشناس آمدند وسنگها را شکستند و حتی برخی استخوانها را هم بیرون ریختند. فردای آن روز اهالی استخوانها را دوباره دفن کردند و روی قبرها را پوشاندند.» وسط قبرستان صلیب چوبی بزرگی که عکس یک جوان رویش حک شده است به چشم میخورد. به گفته میناسیان این صلیب یاد بود تنها شهید روستا، «اهیک باغداساریان» است. او که در این روستا متولد و بزرگ شده است، در زمان جنگ به جبهه رفته و در سال ۶۲ و در ۲۲ سالگی به شهادت رسیده است.
- ساخت نخستین پیست اسکی تهران
محدوده تلو کوهستانی و سردسیر و در قدیم از مناطق پربارش تهران بوده است. همین ویژگی فرانسویهایی که آن زمان زیاد به ایران رفتوآمد داشتند را به فکر ساخت پیست اسکی در این محدوده انداخت. پیستی که دیگر نام و نشانی از آن نیست. میناسیان میگوید: «در سالهای نه چندان دور به علت پربرف بودن منطقه، نخستین پیست اسکی و تلهاسکی تهران، به وسیله «گاستون کاترار» فرانسوی در محدوده تلو ساخته شد. بعدها پیست تعطیل و در محدوده تلو چند کارگاه صنعتی دایر شد که در حال حاضر به فعالیت مشغولند.»
چهرههای هنری و ورزشی
به گفته میناسیان، چند نفر از نخستین ساکنان روستا پس از سالها کار و کوشش در سال ۱۹۵۸ میلادی آنجا را ترک و به تهران و دیگر شهرهای ایران مهاجرت کردند و از ساکنان روستا فقط چند خانواده باقی ماندند. با این حال با اینکه جمعیت روستا کم بوده است اما چهرههای نامی مثل «سیمون باغداساریان» بازیگر تئاتر و سینما، «هوانس مگردومیان»، «ماناواز پیرجانیان» و «طهماسب باغداساریان» (که از اعضای تیمملی اسکی ایران بودهاند) و شهید «واهیک باغداساریان» از این روستا برخاستند.
- تلو را بیشتر بشناسیم
تلو منطقهای کوهستانی است که جزو حریم شهرداری منطقه ۴ به حساب میآید. چند سالی است که شهرداری منطقه در ارتفاعات تلو انواعگونههای گیاهی مثل درختان سرو نقرهای، کاج، اقاقیا، زبان گنجشک، عرعر، ارغوان و چنار کاشته است. به جز سگهای بلاصاحبی که توسط شهرداری از شهر جمع شده و در اینجا رها میشوند، ازگونههای حیوانی که در این محدوده زندگی میکنند و با تاریک شدن هوا سرو کلهشان پیدا میشود میتوان به چند قلاده گرگ وتعداد بیشتری گراز اشاره کرد. البته در محدودهای که پوشش گیاهی قویتری دارد، حیواناتی مثل روباه، تشی (جوجهتیغی بزرگ)، کبک، خرگوش، مار، عقاب وقرقی هم دیده شدهاند. از دیرباز ارمنیهای بومی این منطقه گرازها را شکار میکردند که امروز شکار کلا در این منطقه ممنوع شده است.
- دیگر روستاهای ارمنینشین شمال شرق تهران
میناسیان معتقد است به جز روستاهای تلو بالا و پایین، در سالهای نه چندان دور در شمال شرقی تهران روستاهای ارمنینشین دیگری هم به نامهای «بومهن» (با ۱۱ خانواده)، «ده لشکرک» (با ۶ خانواده) و روستای «رحیمآباد» (با ۲۸ خانواده) وجود داشته است. روستای رحیمآباد در ۳ کیلومتری روستای تلو قرار داشته است.
خانههای این روستا در سال ۱۳۲۷ شمسی با هزینه مالک آن «رحیم خان خامنه پور» ساخته و در اختیار ارامنه قرار داده شده است. در روستای رحیمآباد ۲۸ خانواده ارمنی زندگی میکردند که توسط فردی به نام «آشوت آراکلیان» که استاد زبان انگلیسی دانشگاه تهران بوده است از روستاهای «چناقچی بالا»، «زنبار» و «لار» و «خرقان ساوه» به این روستا کوچانده شده بودند. آنان کلیسا و مدرسه نداشتند و بچهها در مکتب درس میخواندند.
با این حال آرامستان مخصوص خود را داشتند که هنوز پابرجاست. در روستای رحیمآباد کشت بهصورت دیمی و آبی معمول بوده است و زمینهای کشاورزی با آب قنات منطقه آبیاری میشده و محصولات تولید شده توسط روستاییان: گندم، جو، گوجهفرنگی، فندق، گردو و گیلاس بوده است. این روستا به تدریج از سکنه خالی شده است.