همشهری آنلاین_پریسا نوری: گردشگرانی که در تعطیلات پایان هفته به مجموعه گردشگری تلو میروند و از جاده خاکی تلو، بقایای پیکر نیمه جان خانههای قدیمی را میبینند خیال میکنند روستا خالی از سکنه است اما واقعیت این است که هر چند نفسهای روستای تلو به شماره افتاده ولی هنوز زیرپوست خشک و بیروح روستا و در همان خانههای خشتی و نیمهمخروبه زندگی جریان دارد. هفته گذشته سری به این روستا زدیم و درباره زندگی ساکنان آنجا که در نبود امکانات اولیه زندگی به سختی روزگار میگذرانند، با تعدادی از اهالی این روستا گفتوگو کردیم.
نام اینجا «تلو» است. در گویش قدیمی «تل» به معنی تپه و «ا‘و» کنایه از آب است. یعنی حدود ۲۰۰ سال پیش ساکنان اولیه نام اینجا را بر اساس ویژگیاش که تپههای سرسبز و در میان تپهها آب جاری بوده «تلو» گذاشتند. اما حالا همانطور که میبینید تپهها وجود دارند اما از آب و آبادانی خبری نیست.» اینها را «محمد کوشکستانی» رئیس شورای روستا که در این بازدید همراهیمان میکند میگوید.
او که از ساکنان قدیمی تلو است، ادامه میدهد: «طبق آمار رسمی روستا ۱۷ هکتار وسعت دارد و ۷۴ خانواده در آن زندگی میکنند اما به دلایلی از جمله نبود امکانات، خیلیها زندگی در روستا و خانههایشان را بیخیال شده به تهران رفتهاند و گهگاه به خانههایشان سر میزنند.» خانهها روی تپهها بنا شدهاند. با یک نگاه میشود آنها را به دو دسته تقسیم کرد. دسته اول خانههای خشتی که مخروبه و غیرقابل سکونت هستند و فقط در آهنی و چارچوبشان باقی مانده و دسته دوم خانههایی قدیمی اما قابل سکونت. حیاط این خانهها با حصاری که نمیشود نامش را دیوار گذاشت از کوچه جدا شده است. حصاری از بلوکهای سیمانی، چوب و تخته، نرده و حتی ایرانیت مرز خانه و کوچه را تعیین میکند و این مرز اگر بخواهد هم نمیتواند چیزی از نگاه کنجکاو رهگذران مخفی کند.
کوشکستانی که پدربزرگش در قدیم کدخدای روستای تلو بوده، میگوید: «با وجودی که روستا یک سند مادر دارد و سکنه اینجا اغلب فرزندان یا نوههای ساکنان اولیه هستند، اما مسئولان اجازه تعمیر و مرمت خانهها را نمیدهند. حتی نمیتوانیم یک دیوار دور حیاط بکشیم تا مانع از ورود سگها و دیگر حیوانات به داخل شویم.» او ادامه میدهد: «تا دهه هفتاد این روستا جزو روستاهای لواسان محسوب میشد و زیر نظر بخشداری لواسان بود، بخشداری جواز داد و همین خانههایی که سر پاست را آن زمان مردم ساختند. اما بعد از آن دیگر اجازه نوسازی خانهها را ندادند.»
- کشاورزان زمینها را به غریبهها فروختند
سد لتیان و مجموعه گردشگری تلو در همسایگی روستا قرار دارند، اما اهالی چندان دل خوشی از این مجموعه تفریحی هزار هکتاری ندارند و آن را عامل خشکی روستا میدانند. کوشکستانی توضیح میدهد: «قناتی که در روستا جریان داشت و گندمزارها و باغها را آبیاری میکرد، از پشت سد لتیان میآمد و با گذر از مجموعه گردشگری تلو به روستا میرسید، اما مسیر ورودی قنات به روستا را بستند تا آب مورد نیاز برای آبیاری مجموعه تفریحی را فراهم کنند.» او به تپههای روبهروی روستا اشاره کرده و میگوید: »اینجا گندمزار بود. مردم در این زمینها کشاورزی میکردند، اما از وقتی آب را بستند، زمینها خشک شد.»
کوشکستانی ادامه میدهد: «با تعطیلی کشاورزی، برخی از کشاورزان زمینهایشان را به غریبهها فروختند و از روستا رفتند و برخی هنوز به امید آبادانی روستا ماندهاند.» از شغل ساکنان روستا میپرسیم، میگوید: «اینجا ۲ دامدار، یک آهنگر و یک نجار داریم که سفارش کار از تهران میگیرند چون اینجا کسی اجازه ساختوساز ندارد که نیاز به در و پنجره باشد، یک نفر هم تراکتور دارد و خرده کارهای روستا را انجام میدهد و مزد کمی میگیرد، بقیه هم مشاغل مختلف دارند و در تهران کار میکنند. صبح میروند و شب برمیگردند.»
- روستا را لولهکشی کردیم
به بالای بلندترین تپه روستا میرسیم. منبع ۵۰ هزار لیتری آب روستا روی این تپه قرار دارد. آب منبع با موتور از چاه تأمین میشود و با لولهکشی به خانههای روستا میرسد تا برای مصارف بهداشتی، شستوشو و آبیاری درختان استفاده شود. کوشکستانی توضیح میدهد: «روستا را خودمان لولهکشی کردهایم تا آب چاه به خانهها برسد، گرچه از باغهای سرسبز گردو و بادام و... خبری نیست اما مردم اغلب چند درخت سیب و گیلاس و بادام در حیاط خانهها کاشتهاند و دلشان به همینقدر سرسبزی خوش است.»
در جاده اصلی روستا که به مجموعه گردشگری تلو و سد لتیان میرسد به پیش میرویم. جاده خاکی است و چند تیر برق اطراف آن دیده میشود. رئیس شورای روستا توضیح میدهد: «مشکل تأمین برق نداریم، خانههایی که تا دهه ۷۰ ساخته شدهاند کنتور برق دارند اما برخی که کنتور ندارند از برق عمومی استفاده میکنند.»
- دوغ تلو معروف بود
روستایی که حالا نفسهایش به شماره افتاده، روزگاری نه چندان دورآباد و سرسبز بود و روستاییان به دامداری و کشاورزی مشغول بودند. کوشکستانی که بخشی از خاطرات کودکی بازی در روستا و دویدن در تپههای سرسبز آن است، میگوید: «یک زمانی صبحها اینجا پر از گوسفند و بز بود که در تپههای سرسبز اینجا میچریدند و شیر و ماست و لبنیات روستاییان را تأمین میکردند.
دوغ تلو معروف بود و شهرتش بیشتر از دوغ آبعلی بود. خیلیها از شهر میآمدند ودوغ میخریدند. اما متأسفانه روستا که بیآب و خشک شد اهالی دامها را فروختند و در حال حاضر فقط یک نفر به دامداری مشغول است.» همراه رئیس شورای روستا به خانه «سیدحبیب» تنها دامدار روستا میرویم. سیدحبیب در گوشهای از حیاط خانهاش آغل ساخته و ۱۵۰ گوسفند نگه میدارد. میگوید: «گوسفندها گوشتی هستند و ۶ ماه اول سال که تپهها علف نرم دارند در روستا میچرند و پاییز و زمستان در آغل نگهداری میشوند.
دامها که پروار شوند مشتریها از تهران برای خرید میآیند.» او گوشه دیگر حیاط را با توری جدا کرده و صدها کبوتر نگه میدارد. میپرسیم کبوترها هم برای فروش هستند، در حالیکه مشتی دانه برای پرندههاکبوترها میریزد با خنده میگوید: اینها برای سرگرمی و دلخوشیام هستند.»
- اگر آب باشد به جای مسافرکشی، کشاورزی میکنم
نزدیک ظهر شده و روستا خلوت است. پیداست که مردها از صبح برای کار به تهران رفتهاند و زنها در خانهاند. کنار جاده ایستادهایم. یک تاکسی سبزرنگ از دور پیدا میشود. رئیس شورا راننده تاکسی را میشناسد. میگوید این بنده خدا هم از اهالی قدیمی روستاست که صبح برای مسافرکشی به تهران میرود و ظهر برای ناهار به خانه برمیگردد.»
راننده، تاکسی را نگه میدارد در حالی که دو دبه پر از آب از صندوق عقب برمیدارد تا به خانه ببرد، میگوید: «دبههای آب را از خانه خواهرم پر کرده و آوردهام.» ادامه میدهد: «بی ادبی نباشد بچههایم را هم برای حمام به خانه خواهرم میبرم چون اینجا آب گرم نداریم.» از شغل مسافرکشی ناراضی است و میگوید: «من از کودکی اینجا زندگی کردهام. پدرم کشاورز بود و اینجا زمین کشاورزی داریم. زن وبچهام را آوردهام اینجا چون اجاره خانه در تهران سر به فلک میکشد و از عهده آن برنمی آیم. حالا هم مجبورم مسافرکشی کنم اگر آب و اجازه کشاورزی بدهند به جای مسافرکشی، کشاورزی میکنم.»
- سرقت از خانههای خالی دردسر تازه اهالی
اگر فکر میکنید که سرقت فقط مخصوص شهرهای بزرگ است و سارقان به سراغ روستاهای دورافتاده نمیروند اشتباه میکنید. به گفته کوشکستانی هر از گاهی سارقان به خانههای تلو دستبرد میزنند و این معضل جدیدا افزایش داشته است. او میگوید: «سارقان حتی به خانههای روستایی هم رحم نمیکنند. آنها اغلب به خانههایی میروند که ساکنانش در تهران زندگی میکنند. همین دیشب به خانه یکی از همسایهها که با شروع پاییز و سرمای هوا به تهران رفتهاند دستبرد زده و یخچال، فرش و تلویزیون را بردهاند. اگر دهیاری داشته باشیم میتوانیم از کلانتری درخواست یک کانکس پلیس بدهیم تا امنیت روستا تأمین شود.»
- آرامستان متروکه
بر روی یکی از بلندترین تپههای روستا آرامستان ارامنه قرار دارد، بهطوری که از هر طرف که نگاه کنی صلیبهای آهنی زنگ زده کنار قبرها را میبینی. کوشکستانی میگوید: «چون اغلب ساکنان اولیه اینجا ارمنی بودند این قبرستان مخصوص ارامنه اینجا بوده و تا چند سال قبل از انقلاب هم امواتشان را اینجا دفن میکردند اما بعد به دلیل اینکه اینجا نزدیک تهران بود و یک قبرستان ویژه ارامنه در تهران وجود دارد، اموات اینجا دفن نشدند و قبرستان متروک شد.»
- درباره روستای تلو بیشتر بدانیم
«هویک میناسیان» پژوهشگر و نویسنده ارمنی که در سالهای گذشته چندین بار برای پژوهش و تحقیق به روستای تلو آمده درباره تاریخچه اینجا میگوید: «روستای تلو ۲۰۰ سال قدمت دارد. نخستین ساکنان این روستا ۳ خانواده بودند که از «ملایر»، «خرقان» ساوه و «خمین» به این روستا آمدند. بعدها در سال ۱۳۰۹ شمسی چند خانواده از روستاهای ارمنینشین «خرقان» و «الیگودرز» هم به روستای تلو مهاجرت کردند و جمعیت روستا بیشتر شد. بهطوری که طبق اسناد، در سال ۱۹۴۶ میلادی یعنی ۷۵سال پیش ۷ خانواده ارمنی در روستای تلو بالا زندگی میکردند. آنها با کشاورزی و دامداری اموراتشان را میگذراندند و بعدها هم زمینها را از مالکان روستا خریدند و صاحب ملک شدند.»
- دلم نمیخواهد روستا را ترک کنم
روستا یک دفتر آمار دارد. «زاوناللهوردی» که اجدادش از ارامنه و ساکنان اولیه روستا هستند، این دفتر را اداره میکند. او اهالی قدیمی و ساکنان جدید را میشناسد و آمار و حساب و کتاب وجب به وجب روستا و زمینهای کشاورزی را دارد. غریبهها و ورثه ساکنان اولیه روستا که نمیدانند حد و حدود زمین کشاورزیشان دقیقاً کجاست به سراغ او میروند. اللهوردی که متولد و بزرگ شده روستای تلو است در طول ۶۶ سال زندگی هیچوقت به فکر ترک روستا نیفتاده است، میگوید: «من اینجا به دنیا آمدهام. پدر و پدربزرگهایم اینجا کشاورزی میکردند و در قبرستان این روستا دفن شدهاند. متأسفانه با وجودی که اینجا زیر گوش تهران است اما امکانات مناسب زندگی ندارد. با این حال دلم نمیخواهد اینجا را ترک کنم.»
- بهزودی روستا آباد میشود
دفتر شورای روستای روی یکی از تپههای میانی روستا قرار دارد. انتخابات شورا برای نخستین بار در اردیبهشت ماه انجام شده و با رأی مردم ۳ عضو برای شورا انتخاب شدهاند. حالا اهالی امیدوارند شورا مشکلاتشان را حل کند و آبادانی به روستا بیاورد. کوشکستانی که رئیس شورای ۳ نفره است توضیح میدهد: «بعد از ۳۰ سال موفق شدیم به نهادها و مدیران بالادستی ثابت کنیم که اینجا روستاست و کد روستا گرفتیم.
برای نخستین بار هم به ما صندوق رأی دادند. اردیبهشت ماه انتخابات شورا برگزار شد و الان هم شورا با ۳ عضو داریم. حالا هم مجوز دهیاری را گرفتهایم و قرار است یک دهیار به بخشداری معرفی کنیم. با وجود دهیاری، بهعنوان یک نهاد رسمی میتوانیم مجوز تخریب و ساختوساز خانههایمان را بگیریم. اداره گاز هم قرار است برای بازدید بیایند و گاز هم بدهند. آب شرب هم به ما میدهند و بهزودی روستایمانآباد میشود.»
- پرسه گلههای سگ بزرگترین مشکل روستا
برخلاف همه روستاها در روستای تلو از آواز پرندگان، سروصدای حیوانات اهلی خبری نیست. همین که قدم به روستا بگذارید سگها به استقبالتان میآیند تا برایشان استخوانی بیندازید. اگر خوراکی همراه نداشته باشید در گوشهای زیر آفتاب کز میکنند و زیرچشمی میپایند. وفور سگهایی که اغلبشان پلاک زردرنگ در گوششان دارند، در این روستای کوچک برایمان عجیب است. رئیس شورای روستا توضیح میدهد: «حدود ۴۰۰ سگ در اینجا داریم. اینها را از نقاط مختلف شهر جمع میکنند میآورند و در این روستا رها میکنند. حامیان حیوانات هم میآیند و برایشان غذا میریزند.» او ادامه میدهد: «بزرگترین معضل این روستا وجود سگهاست. حداقل هفتهای یکی دو بار اهالی را گاز میگیرند یا باعث تصادف موتوریها میشوند. از شهرداری و نهادهای مربوطه انتظار داریم سگها را از اینجا جمع کند.»
- فروشگاه یا مغازه نداریم
در طول ۴ ساعت گشتوگذار در روستا اثری از مغازه نانوایی و بقالی و... پیدا نکردیم. کوشکستانی میگوید: «اینجا هیچ مغازهای نداریم. اهالی مایحتاجشان را از محله حکیمیه که در ۴ کیلومتری اینجا قرار دارد تهیه میکنند. گاهی روزی دو یا سه بار ناچارند برای خرید به حکیمیه بروند. چون اینجا امکانات ندارد و تعداد ساکنانش هم کم هستند کسی حاضر نیست اینجا مغازه بزند. اما قطعاً وقتیآباد شود و روستاییان به خانههایشان برگردند این مشکل هم حل میشود.»
نظر شما