امیرخانی در این رمان 500 صفحهای مشاهدات و تاملات خود را پیرامون سفر چندماههاش به آمریکا مطرح کرده و بخشهایی از زندگی، مصایب و مشکلات زندگی مهاجرین ایرانی را در این کشور به تصویر کشیده است.
از این نویسنده تا کنون رمانهای «ارمیا»، «من او» و داستان «سیستان» منتشر شده است. «نشت نشاء» نیز عنوان مجموعه مقالات این نویسنده پیرامون معضل فرار مغزهاست که نویسنده از پرداختن به آنها در رمان خودداری کرده و آنها را در قالب مجموعه مقالاتی به مخاطبانش ارائه کرده است.
دکتر فرزان سجودی: ارمیا تکصدای بیوتن
در رمان «بیوتن» بحث بر سر مواجهه فرهنگی است و رمان براساس آن و حول آن شکل میگیرد و این مواجهه، مواجه شدن خود با دیگری و مواجهه فرهنگ با آنچه نافرهنگ نامیدهمیشود تلقی شده است.
این نکته به این معنا نیست که دیگری فرهنگ نیست. هر فرهنگی حول گفتمانهایی شکل میگیرد که خود را طبیعی، آشنا، مطابق عرف و انسانی معرفی میکند و دیگری را مرموز، غیرطبیعی، بدوی و وحشی معرفی میکند، به این ترتیب آن فرد در خود فرهنگیاش احساس آرامش میکند. مثلا ما به «کوه» میگوییم کوه، یکی میگوید mountain، یکی میگوید جبل. ما میگوییم کوه، کوه است، حالا اگر افرادی چیز دیگری میگویند آنها آدمهای عجیب و غریبی هستند. در این حالت است که ما زبانمان را شفاف و عین طبیعت میدانیم. این فرایند شکلگیری نه خود فردی بلکه فرایند شکل گیری «ما» است و این ما یک «ما»ی فرهنگی است.
به اعتقاد دکتر سجودی و براساس مطالعات تحلیل گفتمان، گفتمانها پیوسته در حال «ماسازی» هستند؛ یعنی کوشش میکنند به یک ما با مختصههای فرهنگی، مجموعهای از باورها و مجموعههای ارزشگذاری شده، شکل دهند. در این حالت، طبیعی است در جریان شکل دادن به این «ما»، این «ما» بر دیگری و گفتمانهای دیگری مسلط میشود.
«ما»یی که راجع به آن صحبت میکنیم یک مای فرهنگی است یعنی ما در گفتمان شکل میگیرد و گفتمانها نیز بخشهایی از فرهنگ هستند. در حقیقت منظور این است که هر مجموعهای از نظامات، نشانهای است که دست به کار ارزشگذاری و تولید معنا میزنند.
با این مقدمات و با توجه به متن و شخصیت متن، ارمیا دائم در حال ساختن گفتمانی است که در مواجهه ناگهانی با یک دیگری فرهنگی است و در حال ساختن گفتمانی است که این گفتمان در مواجهه با خصوصیات دیگری فرهنگی سعی میکند نظامهای ارزشی خودش را به یاد بیاورد و آنها را تثبیت کند و یا آن نظامها را در چالشی مستقیم در مقابل دیگری فرهنگی بهکار بگیرد.
به اعتقاد این منتقد در بحث فرهنگ خود، فرهنگ دیگری مسئله قطبی بودن مطرح نیست و وضعیت پیوستاری است که در کتاب بیوتن هم این نکته رعایت شده است. در اینجا بحث خود، دیگری نزدیک و دیگری دور مطرح است. در این کتاب تقریبا فضای عمومی حاکم بر متن کتاب به دیگری دور، نزدیک نمیشود. در حقیقت تمایل به جایی که آمریکاست، ندارد و آدمهایی که دیگری دور هستند برایش اهمیت ندارد و به آدمها، مسائل سیاسی و اجتماعیشان نزدیک نمیشود. این فضا، فضای بینابینی است، یعنی مقصودش ایرانیهایی است که در مرز بیناگفتمانی بین ایران و آمریکا قرار دارند. اینها مرز بینافرهنگیاند مثل شخصیتهای خشی، ارمیتا، رمزی در رمان که نه فارسی حرف میزنند نه انگلیسی و زبان آنها آمیزهای از این دو زبان است.
در بحث نشانهشناسی فرهنگی بحثی وجود دارد که انرژی پویایی فرهنگ در قلمروهای همپوشانی فرهنگی است نه برخورد. این برخورد از نوع مبارزه نیست، بلکه برخوردی از نوع همزیستی، حرف زدن، کنار هم بودن، آمیختن، مزدوج شدن چه به معنای ازدواج واقعی که نوعی آمیزش فرهنگی است چه به معنای دیگر که هر نوع آمیختنی را شامل میشود، است. در تاریخ، فرهنگ همیشه در مرزهای آمیزش غیرفرهنگی انرژیهای پویایش را گرفته و آداب و رسوم به جای منجمد شدن حرکت و پویایی پیدا کردهاند. با این اوصاف میبینیم که امیرخانی در رمان بیوتن این مواجهه را چگونه به تصویر میکشد چرا که رویکردهای مختلفی ممکن است در این روابط بین فرهنگی باشد.
پیشتر در مقالهای این مسئله را به سه گروه تقسیم کردهام، در این روابط سه حالت «نه دیگری فقط خود»، «نه خود فقط دیگری»، «هم خود و هم دیگری» وجود دارد. مثالی که روتمان از بنیانگذاران نشانهشناسی فرهنگی میزند این است که تزار روسیه آنقدر به فرهنگ غرب علاقهمندی نشان میدهد که مایل است دیگری را جایگزین خود کند؛ یعنی فرهنگ آنها را به جای فرهنگ خود، و این میشود دیگری و نه خود. البته پویاترین مبادلات فرهنگی هم خود و هم دیگری است و نه خود نه دیگری هم بحران فرهنگی است که بسیاری از مهاجران گرفتار آن میشوند.
از نگاه دکتر سجودی شکی وجود ندارد که ارمیا در برخورد با جامعه آمریکا دچار مشکل است. او وارد این جامعه شده و از لحظه ورودش بحران دارد. ارمیا میخواهد از طریق ارمیتا آن را مرتفع کند -که برای من این اتفاق خیلی سطحی بود چراکه برای کسی که پایبندیهایی به سنتهای جنگ و تعلقات به نظام دارد این مسئله سطحی است- در حقیقت این «ما» خیلی کوچک است که دستاندرکاران ماجرا را هم از صحنه خارج میکند، این «ما» فقط بخش چهلو هشتیها را در بر میگیرد. او مجموعه ارزشی خاص خود را دارد و نشانهگذاریهایی را سبب میشود که در تضاد با نشانهشناسی جنگ است.
در نظام نشانهشناسی جنگ، چفیه را بهعنوان نشان ایثار میشناسیم اما «ما»ی نویسنده آنقدر کوچک است که حتی در پوشاک هم میخواهد نشانه گذاری متفاوت باشد، مثلا سهراب در این رمان به جای چفیه لنگ دارد. لنگ قرمز میاندازد روی شانههایش که مثلا از بچه بامعرفتهای فلان محله تهران است. کسی با این دید محدود وارد فضایی نامحدود و گسترده میشود. ارمیا در مهمانی حاج عبدالغنی شرکت میکند، اعراب نیویورک را میبیند، در میان آمریکاییها که حضورشان در داستان کمرنگ است وجود دارد، ایرانیهایی را میبیند که در آنجا زندگی میکنند و همه اینها برای او دیگریهای متفاوتی را میسازند. در میان این دیگریها، خشی خیلی دور است ارمیتا نزدیکتر است. ارمیا یکباره وارد چنین فضایی میشود. درگیری اصلی همین درگیری است.
در این داستان ارمیا حالت خود و نه دیگری را دارد. برای اینکه صدایش، دامنه گفتمانی و فرهنگیاش آنقدر کوچک و محدود است که حتی بهشتزهرا را کامل در بر نمیگیرد فقط قطعه چهلو هشتیها را در بر میگیرد. بنابراین او در یک گفتمان بسته زندگی میکند. پس هر چقدر تلاش میکند نمیتواند وارد یک جور تعامل و گفتوگوی بین فرهنگی شود. در نتیجه میبینیم که به کوچه و خیابان میزند، گریه میکند، چون از فرهنگ بستهای آمده به فضایی با تعدد فرهنگها و گفتمانهای مختلف.
به اعتقاد این منتقد نکته دیگر نگاه سفرنامهای حاکم بر این رمان است که قابل تامل است. در گذشته افرادی که از روستا میآمدند به تهران، گشتی در لاله زار میزدند و میگفتند تهرانیها یا توی کافهاند و یا مشغول کارند و بعد برمیگشتند به روستا و میگفتند تهرانیها فقط دنبال همین کارها هستند و خوشگذرانی میکنند. در حالیکه در بافت شهر وقتی دقت کنی میبینی مردم گرفتاریهای خودشان را دارند و زندگی جریان دارد و هزار جور گرفتاری مختلف برای کارگران، زنان، خانوادهها و... وجود دارد. ایراد ارمیا این است که نگاهش به آمریکا نگاه توریستی است. چیزهایی را با گذر اتوبانی از آمریکا میگوید که این فقط ظاهر قضیه است و همه اینها آمریکا نیست. پس او هیچ وقت در برخورد با این دیگری نمیتواند عمقی به این مواجهه فرهنگی بدهد، هیچ وقت نمیتواند وارد یک گفتوگوی جدی شود، چون مسائل خودش همان قدر برایش جدی نیستند.
آن «ما»یی که گفتم در این رمان وجود دارد، دائما لباس خودش را بهترین لباس میداند خلاصه تا جایی پیش میرود که حتی در مسائل مربوط به جنگ به متعلقات آن حوزه قداست هم میبخشد. نه تنها ارزشگذاری نشانهای میکند به شلوار ششجیب در مقابل شلوار هاکوپیان، بلکه هالههایی از قداست هم به آن میبخشد که اینجا دیگه خیلی سخت میشود بحث کرد و در اینجاست که منتقد زبانش بسته میشود و نمیتواند به آن اشاره کند. چون میگویند اگر داری این نظام نشانهای را نقد میکنی، نکند دارید دفاع مقدس را نقد میکنید؟ نه! ما داریم فرهنگها و گفتمانهای در آمده از این ماجرا را نقل میکنیم.
دغدغه شخصیت بیوتن، پوشاک است. ارمیا یک پوشاک دارد، آقای گاورمنت یک پوشاک دارد. ارمیا وقتی هاکوپیان میپوشد نمیتواند حرکت کند، به در و دیوار گیر میکند، در مورد پاپیون زدن و کروات زدن شب عروسی مشکل دارد. میبینید سیستمهای فرهنگی ارزشهای خاصی به لباسها میدهد. گرفتاری کروات و شلوار شش جیب و در بخش خوراک گرفتاری ذبح اسلامی و اینکه چه میشود خورد و چه چیز را نباید خورد، از جمله گرفتاریهای اوست. در رفتار هم همینطور. در نهایت میبینیم که در سراسر کتاب گفتمانی داریم که بسیار مسلط و با قوام است. این رمان بسیار تک صدایی است، هرچند ارمیا پز مظلومنمایی بهخود میگیرد اما این صدا کاملا صدای حاکم بر داستان است چرا که فکر میکند حول همان فضایی که برای خودش ساخته تمام دنیا باید حرکت کند.
دکتر سجودی معتقد است، ادبیات بهدلیل نقد آگاهانه توانسته است در حالتهای تکصدایی بودن و وجود یک مرکز در گفتمان ادبی خودش را نشان دهد. تغییر راوی، وجود نگاههای متعدد در ادبیات اتفاق میافتد اما این اتفاق در این کتاب هیچ جایی ندارد. در این کتاب صدای ارمیا تکصدای این قصه و تفسیرگر نظام پیرامون است و صداهای دیگران پیوسته در حاشیه تحتالشعاع و زیر نظارت و تفسیر ارمیا شکل میگیرد. دیگران هیچ وقت صدایی پیدا نمیکنند یعنی هیچ وقت عمقی پیدا نمیکنند تا صدایی داشته باشند.
دکتر نجومیان: بیوتن به ساختار رمان پسامدرن نزدیک نیست
از نگاه این منتقد در این رمان نشانهشناسی پساساختارگرا در متن و زیر این تک صدایی که بر رمان حاکم است، علیه تک صدایی بودن، حرکت میکنند. نشانهها در بیوتن علیه سلطه راوی حرکت میکنند. استاد دانشگاه هاروارد میگوید با تعمق در مسئله چندگانگی میتوان از ساختار تقابل رها شد و بهعنوان دیگریهای خود ظهور کرد و دیگریهایی را درون خود پدیدار نمود. از این نگاه بیوتن رمانی است که از تقابلهای سلبی و صلبی و یقینها به سوی یک تعلیق، سرگردانی نه به مفهوم منفی بلکه مثبت آن و آنچه نویسنده از آن بهعنوان خوابگردی در رمان اشاره میکند، حرکت میکند.
به اعتقاد دکتر نجومیان نویسنده بیوتن آگاهانه یا ناآگاهانه تعلیقی را وارد داستان کرده و این نشانهها زیر این متن حرکت و پویایی خودش را دارد. در این رمان علاوه بر اینکه شاهد این حرکت هستیم، شاهد نشانههایی هستیم که در فضای سوم قابل حل شدن هستند.
روایت گوزن و نماز یکی از نقاطی است که فضای سوم نامیده میشود. سیلورمنها و تکرارشان در متن، بازرسی بدنی ارمیا در فرودگاه، یادگرفتن ماههای میلادی نیمه سنتی و یادگرفتن ماههای هجری قمری نیمه مدرن از جمله این فضاها هستند. این فضای سوم، فضایی است که خود با دیگری یا دیگریهایش روبهرو میشود. دیگری را در خود راه میدهد و خواننده را در نقطهای معلق سرمست رها میکند. اما در این رمان شاهد این حل شدن نیستیم.
از نگاه این منتقد با بررسی 5 سازوکار میتوان بهتر و واضحتر نشانهها را بررسی کرد. یکی حرکت دو نشانه در دو جهت مخالف است، مثل حرکت ارمیا به سوی بهشتزهرا و دیسکو، دومین آن حرکت نشانهای از یک سوی تقابل به سوی دیگر تقابل است مثل دادن پول آبجو و بیلیارد به خادم مسجد. سومین نکته زمینهیابی جدید نشانههاست که مثال آن نماز در دیسکوریسکو، گوشت حلال و اندی و پسران، طرح یکسانسازی قبور است که این نشانهها در مکان جدید معناهای جدید مییابند. چهارمین نکته جابهجایی نشانهها، شلوار شش جیب و کتشلوار هاکوپیان است و بالاخره پنجمین حضور دو نشانه متقابل در کنار هم دیده میشود مثل کفن و لباس دامادی ارمیا در رمان.
دکتر نجومیان شخصیتپردازی در رمان بیوتن را کلیشهای و تیپی میداند. از نگاه او «میاندار» با شعرهای روحوضی شناخته میشود. گاورمنت تیپیک است و عربها هم همینطور و این مسئله به این دلیل اتفاق میافتد که تصویرهایی که در داستان از آنها ارائه شده محدود و بسته است.
در رمان جمله «بنده شناس دیگری است» دائم تکرار میشود در حالی که برخلاف این جمله رمان پر از قضاوت و داوری است. در جایی راوی مخاطب را بازی میدهد و با او شوخی میکند که چهار گزینه پیش روی داری که پایان رمان را انتخاب کنی اما یکباره پشت بند آن به خواننده تعرض میکند و میگوید مگر میشود که من اختیار کار را به دست تو بدهم. در این قسمت بهنظر میرسد که نویسنده خواسته از سبک کلاسیک داستاننویسی فاصله بگیرد اما دوباره به آن بازگشته و از اینرو به سبک داستاننویسی پسامدرن اصلا نزدیک نشده است.
و اما مهمترین قضیه در این رمان از نگاه دکتر نجومیان تقابلهای موجود در متن است. او این سؤال را مطرح میکند که آیا این متن توانسته تقابلهایی چون سنت و مدرنیته، موقعیت جنگ و موقعیت پس از جنگ، شرق و غرب، ایمان و عقل و مادیت و روحانیت را بازسازی کند.
در این رمان بین سنت و مدرنیته جدال وجود دارد. مسئلهای که حرف جدیدی در هنر و ادبیات این مرز و بوم نیست و در حقیقت گرفتاری اصلی ماست. در این رمان ارمیا مرتب با نیمهسنتی و مدرنش در حال کشمکش است و جالب اینجاست که پاسخهای این دو نیمه هیچکدام به دل ارمیا نمینشیند. او جایی در رمان میگوید « مدتهاست نیمه مدرن و سنتی هر کدام یک حرف را میزنند» اینجاست که فضای سوم و دیگری بروز میکند.
تقابل دیگر شرق و غرب است چه بخواهیم چه نخواهیم این رمان به این موضوع پرداخته است. چه بگوییم این متن یک سفر روحانی و درونی است چه نیست، تقابل شرق و غرب را در این رمان میبینیم. از قضاوتهای شعاری درباره ایدئولوژی شرق و غرب و از عشق غربی و شرقی طب شرقی و غربی سخن میگوید و سومین تقابل، تقابل و رویارویی مادیت و روحانیت است که در این مورد با دو حرکت عمده در رمان مواجهیم و آن مادیشدن روحانیت و روحانیشدن مادیت است.